لویه جرگه؛ ناکامـی دیگـرِ حکـومت غنـی

گزارشگر:احمد عمران - ۱۳ ثور ۱۳۹۸

یک هفته برگزاری لویه جرگۀ مشورتی صلح، یک هفته رخصتی عمومی، یک هفته مزاحمت و آزار باشنده‌گانِ کابل به دلیل مسدود بودنِ اکثر راه‌ها و یک هفته مصرف پول‌های گزاف که برای تأمین مخارج مردم افغانستان از سوی کشورهای جهان به عنوان اعانه پرداخت می‌شود، نتیجه‌اش چه بود؟ آیا حالا ارگ که این‌همه پافشاری برای برگزاری چنین نشستی داشت و برخی از برگزارکننده‌گان آن، آن را بزرگترین و مهم‌ترین لویه جرگه در تاریخ افغانستان می‌خواندند، خودشان حداقل از نتایج آن راضی اند و فکر می‌کنند که لویه جرگه در کارِ خود موفق بوده است؟ mandegarآن‌هم وقتی که اکثریت احزاب سیاسی و شخصیت‌های بانفوذ ملی در آن حضور نداشتند و تقریباً از سوی اکثریت شهروندان افغانستان این نشست تحریم شد؟
تا آن‌جا که حافظۀ تاریخ کار می‌کند، از چهل سال به این‌طرف که جنگ به هر بهانه و دلیلی در افغانستان آغاز شد، مردم خواهان رسیدن به صلح و آرامش بوده‌اند. همواره نیز حکومت‌هایِ بر سرِ قدرت به شمول حکومت وحدت ملی، بدون آن‌که درک درستی از وضعیت کشور داشته باشند، به نیابت از مردم لویه جرگه و نشست‌های بزرگ برگزار کرده‌اند که نشان دهند مردم از جنگ خسته شده‌اند. اما در حقیقت این نشست‌ها صـدا و خواستِ مردم نبوده است، بل ترفندهایی بوده که زیر نامِ چنین نشست‌هایی از سوی افراد بر سرِ قدرت برای بقای‌شان انجام می‌شده است؛ تا این افراد با استناد به حرف‌های برخی از هواخواهانِ خود در چنین نشست‌هایی بگویند که مردم از سیاست‌های‌شان حمایت می‎کنند و هیچ کسی را شایسته‌تر و مناسب‌تر از آن‌ها برای رهبری کشور نمی‌دانند.
لویه جرگه‌های این‌چنینی در تاریخ معاصر کشور دقیقاً نشست‌هایِ فرمایشی از سوی قدرتمندان بوده که به هدف‌های مشخصی برگزار شده‌اند. هرگز در این نشست‌ها مردم به عنوان نیـروی تصمیم‌گیرنده شامل نبوده‌اند. اکثر افرادی که به چنین نشست‌هایی حاضر شده‌اند، حتا نمی‎دانسته‌اند که برای چه حاضر شده‌اند و از آن‌ها برگزارکننده‌گانِ نشست چه می‌خواهند. وقتی چند نفر کاغذهایی را که قبلاً نوشته شده بود، در لویه جرگه قرائت کردند، هرگز به این معنا نیست که این سخنان برآمده از فضای کُل محفل است. برگزارکننده‌گانِ این لویه جرگه‌ها با جابه‌جا کردنِ افراد خود و با استفاده از زور و زر، شرکت‌کننده‌گان این نشست‌ها را وادار کرده‌اند که در پای کاغذهای‌شان مهر تأیید بزنند. حتا در خوش‌بینانه‌ترین حالت، برگزارکننده‌گان این لویه‌جرگه‌ها از بی‌خبری و قلب‌های پاکِ برخی شرکت‌کننده‌گان به نفع خود استفاده کرده و تعدادی را آلۀ دست و ابزارِ برنامه‌های خود ساخته‌اند.
در چهل‌ سال گذشته، مگر در یکی ـ دو مورد در سال‌های اخیر و پساطالبانی، لویه جرگه‌هایی داشته‌ایم که واقعاً حضور نماینده‌گان مردم در آن‌ها متبارز بوده است، اما در همان لویه جرگه‎ها نیز قدرتمندان تلاش کرده‌اند که دیدگاه‎های خود را بر مردم تحمیل کنند و تا جایی نیز موفق عمل کرده‌اند؛ مثل لویه جرگۀ تصویب قانون اساسی که برخی ماده‌های آن خلاف رای و ارادۀ مردم بر آن‌ها تحمیل شد. باقی لویه جرگه‌های فرمایشی چیزی نبوده‌اند که بتوان از آن‌ها به نتیجۀ مشخص دست پیدا کرد، مثل همین جرگه آقای غنی که با طمطراقِ بیش از حد برای برگزاری و کلان نشان دادنِ آن تلاش صورت گرفت ولی هیچ برآیند مشخص و ملموسی به دنبال نداشت. از همان روز نخست با انتصاب استاد عبدرب الرسول سیاف به عنوان رییس لویه جرگه و بعد انتصاب شماری افراد مشخص به عنوان معاونان و منشی‌های لویه جرگه که با واکنش دیگر اعضا روبه‌رو شد، نشان داد که لویه جرگۀ مشورتی صلح چیزی فراتر از یک نشست سیاسی برای اعادۀ قدرتِ از دست رفتۀ آقای غنی نیست؛ قدرتی که دیگر با لویه جرگه و نشست‌های این‎چنینی هرگز اعاده نمی‎شود. زیرا آقای غنی در پنج سال گذشته مشروعیتِ خود را از آرای مردم نگرفته و نمی‎تواند از چنین جایگاه مشروعی برخوردار باشد. او در نهایت امر، رییس حکومتی توافقی‌ست که با پادرمیانی امریکا به دنبال بحران انتخاباتی میان دو تیم، قدرت را به دست گرفت و با پایان دورۀ کاری پنج‌سالۀ آن مشروعیت آن نیز از میان می‌رود.
آقای غنی باید بداند که مشروعیت حکومت وحدت ملی برآمده از توافق‌نامۀ سیاسی است و نه انتخابات. او باید بداند که پنج سال پیش با اقداماتِ خودش و یارانِ نزدیکش که حالا به صورت شرم‌آوری در کمیسیون برگزاری لویه جرگۀ مشورتی کار می‌کنند، انتخابات ریاست‌جمهوری به رسوایی جهانی مبدل شد. از جانب دیگر، وقتی برخی از نزدیکان و سخنگویانِ آقای غنی تحریم‌کننده‌گانِ لویه جرگه را نسل کهنه و شرکت‌کننده‌گانِ آن را نسل نو و فضای لویه جرگه را ممثلِ ارادۀ نسل نوِ کشور می‌خوانند، بر چه اساسی چنین تعبیر غیرواقعی و پیش پا افتاده را انجام می‌دهند؟ کدام نسل نو در لویه جرگه شرکت داشت و کدام نسل کهنه آن را تحریم کرد؟ آیا هرکسی که با ما به هر دلیلی مخالفت کند، نسل کهنه می‌تواند باشد و هر کسی که به هر شکلی حتا با دادن رشوه در کنار ما قرار گیرد، نسل نو افغانستان است؟ آیا تعبیر ما از نسل نو و کهنه بر همین اساس استوار است؟ آیا بحث اندیشه و فکرِ نو نمی‌تواند فصل ممیز این دو جریان، اگر واقعاً چنین جریان‌هایی وجود داشته باشند، باشد؟ آیا جنبش روشنایی، تغییر و نامزدان ریاست‌جمهوری مثل فرامرز تمنا نسل کهنۀ افغانستان اند و افرادی مثل استاد سیاف، مسلمیار و ابراهیمی نسل و فکر نو افغانستان؟
واقعاً خنده‌آور است که ارگ ساده‌ترین و عادی‌ترین تعاملات را نمی‌بیند ولی عملکرد غیرقانونیِ خود را برای مشروعیت بخشیدن به حکومتی که پس از اول جوزا دیگر نمی‌تواند وجود داشته باشد، می‌بیند. از سوی دیگر آیا پرسش‌هایی که در برابر اعضای لویه جرگه قرار داده شد، پرسش‌های بدون پاسخ در افغانستان بودند؟ آیا همه نمی‌دانند که مردم افغانستان از چهل سال به این‌سو فریاد صلح‌خواهی سر داده‌اند ولی کسی این فریاد را نشنیده و نمی‌شنود؟ آیا از نخستین روزهای آغاز جنگ، مردم به فکر صلح و تأمین امنیت در کشورشان نبوده‌اند؟ حتا در همان زمان داکتر نجیب‌الله مردم به نحوی از طرح مصالحۀ ملی او حمایت می‌کردند، صرف به این دلیل که به جنگ فرسایشی در کشور نقطۀ پایان گذاشته شود. آیا گذاشتند که مردم به صلح و امنیت برسند؟!
بدون شک که خیر و همواره کسانی مثل آقای غنی در افغانستان بوده‌اند که روند صلح را به مخاطره انداخته و برای منافع خود آن را با شکست روبه‌رو کرده‌اند. حالا هم چیزی تفاوت نکرده است. مردم افغانستان صلحِ با عزت و پایدار می‎خواهند و این کاملاً مشخص است و نیاز نیست که عده‌یی را برای تعریف حدود و ثغورِ چنین صلحی در یک خیمه جمع کنیم و از وجود آن‌ها سوءاستفادۀ سیاسی ببریم. در همین حال، تأمین صلح در کشور الزاماً به معنای مشروعیت بخشیدن به طالبان و جنایاتِ این گروه نمی‌تواند باشد. حتا اگر طالبان دست از جنگ بردارند نیز مشکل جنگ در افغانستان حل نمی‌شود؛ همان‌گونه که پس از حکومت داکتر نجیب‌الله و آمدن مجاهدین حل نشد و همان‌طور که اشغال کشور به‌وسیلۀ گروه قرون‌وسطایی طالبان نتوانست به صلح کمک کند. حالا هم همین دورِ باطل ادامه دارد. امریکایی‌ها به دلایل دیگری با طالبان گفت‌وگو می‎کنند، آن‌ها زیاد هم نگران جنگ و صلح افغانستان نیستند، به شرط این‌که به منافع‌شان لطمه وارد نشود. اما مشکل ادامۀ جنگ، عدم مدیریت درستِ کشور بر اساس عدالت و شایسته‌سالاری است. جنگ از جایی آغاز می‌شود که ما حکومت‌های غیرمشروع و ناکام را همچنان تحمل می‌کنیم؛ حکومت‌هایی که فقط به فکر پُر کردن جیب‌های خالیِ خود اند!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.