احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:غلامسخی حلامیس - ۰۳ جوزا ۱۳۹۸
سرور دانش، در عصری که کمتر کسی در جامعۀ هزاره با قلم و کتابت آشنایی داشت؛ با امرِ نوشتن دمخور و دمساز بود. در دورانِ مهاجرت در ایران، آقای دانش چندین نشریه و فصلنامه را مدیریت میکرد. سراج یکی از این فصلنامهها بود. اگر بتوان یکی از کارهای درخشانِ فکری در تاریخ هزارهها را نام برد، بدونِ تردید پخش و نشر «فصلنامۀ سراج» است. به لحاظِ سیاسی اما استاد سرور دانش از کارنامۀ قابلِ دفاعی برخوردار نیست. دانش یک قلمبهدستِ توانا اما یک سیاستمدارِ ضعیف بوده است. ضعفِ او در سیاست اما برای مردمش هزینههای زیادی به بار آورده است. در دورانِ معاونیت این قانونپوهِ عالم و فقیه، مردم هزاره به بدترین شکل ممکن زیرِ جوخۀ تبعیض رفتند و در سایۀ حکومتی زیستند که معاون دومِ آن مفسرِ قانون بود. قتلِعامِ فرهنگی دهمزنگ در برابرِ چشمانِ این وزیرِ قانوندان رخ داد. اکنون نیز در وضعیتی که هزارهها با داسِ فاشیسم از اداراتِ دولتی درو میشوند؛ استاد سرور دانش چشمش را بر این وضعیتِ تحقیرآمیز بسته و نظارهگرِ حذفِ مردمیست که به نمایندهگی از آنها به قصرِ صدارت رفته است.
دانش بخواهد یا نخواهد؛ نمایندۀ سیاسی مردم هزاره در درونِ حکومت است. وظیفۀ دانش، پخش و نشرِ «اندیشۀ معاصر» و «ادبیاتِ معاصر» نیست. او باید از حضورِ هزاره در ساختارِ حکومتِ افغانستان حراست و پاسداری کند. اشرفغنی عملاً هزارهها را تحقیر میکند. خانمِ هزارهیی را که علوم اجتماعی خوانده و اهلِ سیاست و فرهنگ است؛ در یک شغلِ نظامی نصب میکند و برعکس، جنرالانِ کارکشتۀ هزاره را خانهنشین میسازد. دانش حتا نتوانست از رأیِ مشروعِ سلیمه نیکبین در انتخاباتِ کابل دفاع کند. کسی که داد از قانون میزند و لقبِ «قانونپوه» را با خود یدک می کشد؛ باید از شرم آب شود وقتی نمیتواند از حاکمیتِ قانون حراست نماید.
اشرفغنی و قبیلهگرایان، موجوداتِ فراقانونییی هستند که از سیمِ خاردارِ قانون گذشته و با سنتِ قبیله برای حاکمیتِ تکقومی برنامه میچینند. تودههای پشتون را همچون گوشت دمِ توپ در برابرِ دیگر اقوام استفاده نموده و مناطق آنها را به میدانِ جنگِ داعش و بنیادگرایانِ اسلامی مبدل نمودهاند. تاریخ و تجربیات سیاسی اما نشان داده است؛ هر زمانیکه حاکمانِ افغانستان به سمتِ قدرتِ مطلقه و حاکمیتِ تکقومی مایل گردیدهاند، کشور را نیز به سمت یک بحران فراگیر و در چندقدمی فروپاشی بردهاند. رویای حاکمیت تکقومی بیش از همه به ضررِ پشتونها تمام شده است. آنها با جنگِ خانمانسوزی که از سالها بدینسو در مناطقشان جریان دارد، بهای این رویا را میپردازند.
حذفِ دامنهدارِ غیرپشتونها از ساختار حکومت، سرکوب جنبشِ روشنایی و رستاخیز، حبس خانهگی جنرال دوستم و دهها مورد دیگر، بیان میکند که غنی «امیر عبدالرحمنِ عصرِ دموکراسی» و میراثدارِ پروژۀ تاریخی حذفِ غیرپشتونها از ساختارِ سیاستِ افغانستان است. سکوت و سرسپردهگی و دم فرو نیاوردن در برابرِ فاشیسمِ قبیله که بیدِ لرزانِ موجودیتِ هزاره را به خطرِ برکندن از بنیادش تهدید میکند؛ غیراخلاقیترین کارِ ممکن در زمانۀ ماست.
اگر دورانِ معاونتِ آقای دانش را یکی از شرمآورترین برهههای تاریخ سیاسی هزارهها بدانیم، به بیراهه نرفتهایم. اساساً کارنامۀ سیاسی استاد دانش در هیچ برههیی از حیاتِ سیاسی ایشان قابلِ افتخار نیست. هشتاد درصد بودجۀ وزارت تحصیلات عالی در دورانِ سرپرستی آقای دانش برگشت خورد. از پارلمان برای وزارت تحصیلات عالی نتوانست رای اعتماد به دست آورد. تاهنوز والییی بیبرنامهتر از سرور دانش به ولایت دایکندی نرفته است. او حتا به اندازۀ معصومۀ مرادی و سید اعلا رحمتی هم نتوانست به امورِ ولایت رسیدهگی کند. در دورانِ وزارت عدلیه، تمام افتخارِ استاد سرور دانش این بود که قانون چاپ کرده است. اکنون نیز تمامِ افتخارش این است که «بنیاد اندیشه» دارد و سه فصلنامه و روزنامۀ «افغانستان ما» را به دست نشر میسپارد. آقای دانش اما بداند؛ اگر او از این وضعیتِ شرمآور راضی است و چنان وانمود میکند که آب از آب تکان نخورده است، مردم هزاره اما از شرم نمیتوانند به طرفِ دیگر اقوام ببینند و از درد و تحقیر به خود میپیچنند.
Comments are closed.