احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۱ جوزا ۱۳۹۸
پس از ماهها تلاش در عرصههای ملی و بینالمللی در راستای صلح با طالبان، اکنون واضح شده که آنان اهلِ سازش و آشتی نیستند. حکومت افغانستان و در رأسِ آن آقای غنی چند سال است که در حسرتِ صلح خود را به آبوآتش زده و در سوی دیگر، سیاستمدارانی چون آقای کرزی وجود داشتهاند که خواستهاند با به انجام رساندنِ برنامۀ صلح با طالبان، برگِ درخشانی را در کارنامۀ خود ثبت کنند. افزون بر این دو خط سیر، ایالات متحدۀ امریکا نیز چند ماه پیش ضربالاجلی قاطع برای صلح تعیین کرد و دستگاه سیاست خارجیِ خود را مأمور اجرا و پیشبردِ آن ساخت. ولی اکنون هم حکومتِ آقای غنی داغِ صلح را با خود حمل میکند، هم آقای کرزی و دوستانِ سیاسیِ او یتیمانِ صلح ثابت شدهاند و هم دولت ایالات متحده که حاضر به مذاکرههای طولانی و رو در رو با گروه طالبان شد، به این نتیجه رسیده که روحیۀ طالبان ابداً موافقِ صلح نیست.
اما واقعاً چرا این حجم از تلاشها به بُنبست رسیدند و طالبان همه را «سنگ روی یخ» ساختند؟
سادهترین پاسخ به این پرسش ایناست که صلح یک شیءِ مادی نیست که جمعی با عجله و هیاهو آن را بجویند یا بسازند. صلح یک پدیدارِ مادی ـ معناییست که قبل از حادثشدن در عالمِ واقع، نیاز به بسترسازی ذهنی و معنایی آنهم با صبر و حوصلۀ فراخ دارد. متأسفانه سه جریانِ صلحخواهی با طالبان؛ نخست حکومت، دوم حلقۀ آقای کرزی و سوم ایالات متحده، در تعقیبِ صلح با یکدیگر از نظر ذهنی همسویی و همخوانی نداشتند. حکومت غنی صلح را در محورِ ادامۀ قدرت مطالبه کرد؛ حلقۀ آقای کرزی صلح را برای بزرگنماییِ خود در برابر حکومت جستوجو نمود و ایالات متحده ضربالاجلِ صلح را صرفاً در چهارچوبِ منافعِ ملی امریکاییان کلید زد و برای منافع و مصالحِ مردم افغانستان نقشِ مهمی قایل نشد.
آقای غنی با خود این محاسبه و هیجان را داشت که اگر برادرانِ طالبش صلح را ذیلِ فرمانرواییِ او بپذیرند، تا چه اندازه او موفق خواهد شد جریانهای سیاسیِ رقیب را ذلیل کند و فصلهای ناتمامِ خود را با خیالِ راحت تکمیل نماید. آقای کرزی با ادعای سنگینوزنترین سیاستمدارِ کشور، این محاسبه و هیجان را داشت که اگر کشتی صلح را به ساحل برساند، مردم افغانستان خودبهخود به نبوغ و لیاقتِ او در رهبری ایمان خواهند آورد و پس از آن، داوطالبانه سرنوشتِ خود را در اختیارش خواهند گذاشت. حکومت آقای ترامپ اما اینگونه محاسبه کرده بود که جنگ با طالبان بسیار هزینهبردار تمام شده، درحالیکه با صلحوسازش با آنها در دایرۀ منافع ملی امریکاییان، هم میتوان کارتِ پیروزی در انتخاباتِ ۲۰۲۰ را بهدست آورد و هم میتوان نیرو و هزینۀ امریکا را صرفِ خطراتی بزرگتر در منطقه چون ایران و چین و روسیه کرد.
نتیجۀ این سهگانهگی در صلح برای طالبان این بود که قدر و قیمتِ آنها در اخبار سیاسی و متعاقباً در افکار عمومیِ جهان بسیار بالا رفت و میلِ آنان به صلح با قاعدۀ بُرد – بُرد از میان رفت و آنها از موضعِ قوت مطالباتی را مطرح کردند که معنایی جز بُرد خود و باختِ دیگران در بر نداشت.
چهرۀ این روزهایِ سفیران و بازیگرانِ صلح همه حکایت از سرخوردهگیشان در مذاکره با طالبان دارد. آقای غنی پس از آنکه نمایندهگان طالبان از ملاقات با هیأتِ صلحِ حکومت خودداری کردند و ادارۀ کابل را تحقیر نمودند، از طالبان دست شُست و در مصاف با رقبا به جرگۀ مشورتی صلح چنگ زد. آقای کرزی و همسفرانِ صلحِ او آرزو داشتند که پس از بازگشت از دومین نشستشان در مسکو با طالبان، خبرِ صلح و لااقل آتشبس را با خود به کابل بیاورند اما صفیرِ انفجارها زودتر از آنها خبرِ ادامۀ جنگ را آورد. ایالات متحدۀ امریکا اکنون ناچار شده که ضربالاجلِ خود برای صلح را پس بگیرد و به جنگ و دموکراسیِ نیمبند در افغانستان ادامه دهد و در ضمن آن، بر طالبان از طریق اسلامآباد فشار وارد کند.
با این اوصاف، به نظر میرسد که بهترین گزینه برای به انجام رساندنِ صـلح، پایان دادن به این تلاشهای ناهماهنگ، پرداختنِ جـدی به انتخابات آینده، بیرون کشیدنِ یک حکومتِ منتخب از آرای پاکِ مردم و آغاز مجددِ پروسۀ صلح از آدرسِ یک دولتِ مشروع است.
Comments are closed.