احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۱۳ دلو ۱۳۹۱
چرا رییسجمهوری از نقش بیگانهگان در روند صلح، اینقدر انتقاد میکند و میهراسد؟ صلحی که حتا مولفههای ساختاریِ آن مشخص نیست؛ صلحی که معلوم نیست با چه شرایطی امکان تحققِ آن وجود دارد.
ما همانگونه که جامعهشناسیِ جنگ را نخواندیم ولی جنگیدیم، حالا هم بدون آنکه به جامعهشناسیِ صلح نگاهی انداخته باشیم، در پی برقرار کردنِ آن هستیم. حالا هم آقای رییسجمهوری با لحن تندی از نقش کشورهای متحد افغانستان در روند صلح انتقاد میکند. او حتا مخالف گشایش دفتر طالبان در قطر بود، ولی سپس راضی شد که چنین دفتری باز شود؛ چون امریکا از گشایش آن حمایت میکرد.
وزیر خارجه آقای رییسجمهوری پیش از سفر به ایالات متحده امریکا، در مجلس نمایندهگان حرفهای مهمی زد. او گفت زمانی دفتر قطر باز خواهد شد که طالبان طرف گفتوگوهای خود را دولت افغانستان انتخاب کنند. اما چنین نشد. طالبان نه طرف گفتوگوهای خود دولت افغانستان را دانست و نه هم امریکا از گشایش دفتری برای آنها سرباز زد. حالا آقای رییسجمهور مانده که با امریکا و طالبان چه کند.
آسانترین راه برای آقای رییسجمهوری انتقاد از نقش کشورهای دیگر در این روند است؛ انتقادهایی که باد هوا میشوند و در جریان یک سازش میتوانند ۱۸۰ درجه تغییر موضع دهند. آنوقت آقای رییسجمهوری مساله «حاکمیت ملی» را مطرح نمیکند؛ چون از نظر او، «حاکمیت ملی» چیزی نیست مگر تأمین منافع خودش.
از جانب دیگر، آقای رییسجمهوری در وضعیت خطرناکِ سردرگمی بهسر میبرد. برخی نقشههای او برای سال ۲۰۱۴ نقش بر آب شدهاند. حالا همه میدانند که او به انتخابات چشم دوخته و با گلآلود کردنِ آب میخواهد از آن ماهی بگیرد. حالا همه میدانند که چانهزنیهای او برای امضای توافقنامه امنیتی با امریکا، هیچ رابطه علتومعلولی با مساله «حاکمیت ملی» ندارد. اگر امریکا با او سازش کند، امضای توافقنامه نیاز به توافق مردم افغانستان ندارد. سازش آنهم از نوع سال ۲۰۰۹ آن.
سازشِ آن سال هنوز چونان زخم ناسور همه را میآزارد. آن صحنه را یک بار دیگر به یاد میآوریم. آن زمان آقای کرزی نگران حاکمیت ملی نبود. جان کری سناتور امریکایی و وزیرخارجه جدید این کشور به افغانستان آمد و در برابر او، رییس کمیسیون برگزاری انتخابات، آقای کرزی را یک بار دیگر برنده انتخاباتی اعلام کرد که حتا برگزار هم نشده بود. فراموش نکنیم که آن زمان انتخابات به دور دوم کشیده شد، ولی دور دوم تا امروز هم برگزار نشده است. آن زمان امریکا دوست افغانستان بود که میتوانست حتا نتیجه یک انتخابات خیالی را اعلام کند و حاکمیت ملی هم سرجایش باشد. ولی گویا زیادهخواهیهای آقای کرزی این دوست را نگذاشت که دوست باقی بماند.
آقای کرزی به حمایتهایی از نوع حمایتهای جمهوریخواهان و جورج بوش نیاز دارد. اما او اینگونه حمایتها را در سطح جهانی با راه یافتنِ باراک اوباما به کاخ سفید، از دست داد. از همان زمان هم انتقادهای آقای رییسجمهوری به آدرسِ این کشور آغاز شد. دیگر سفرهای او به امریکا طعم زمان بوش را نداشتند. آقای اوباما نسبت به او و برنامههایش شک دارد و فکر میکند که بسیاری از مصیبتهای سیاسی افغانستان در وجودِ او خلاصه میشود. اوباما به این نتیجه ناخوشایند دست یافته که حتا آقای کرزی بخشی از ناکامی جامعه جهانی در مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی بوده است. البته دیدگاه مردم افغانستان هم متفاوت با جامعه جهانی نیست. اینجا فقط یک تفاوت وجود دارد و آن اینکه؛ مردم افغانستان پیشتر و زودتر به چنین نتیجهیی رسیده بودند.
مردم افغانستان در سال ۲۰۰۹ هشدار دادند که در صورت دخالت در انتخابات و ادامه کار گروه حاکم، زیانهای آن را تنها آنها تجربه نخواهند کرد، بل جامعه جهانی هم طعم تلخِ آن را خواهد چشید. ولی در آن زمان گوش شنوایی نبود که درد مردم افغانستان را که به فریادی جمعی تبدیل شده بود، بشنود. در همین سالها افغانستان بدترین تجربهها را از سر گذشتاند. جنگها به صورت سرسامآوری شدت گرفتند. حملات هراسافکنان از دهات و روستاها به شهرها و پایتخت گسترش یافت. افغانستان بهترین فرزندانِ خود را در جنگ با خشونتطلبان از دست داد؛ فرزندانی که در فاجعهبارترین ثانیههای تاریخ معاصر در کنار مردمِ خود ماندند و از آزادی و شرفِ این خطه حراست کردند. آقای رییسجمهوری بیتفاوت نسبت به این وضعیت، خشونتطلبان و کسانی را که دستهایشان به خون فرزندان این سرزمین آلوده است، «برادر» خطاب کرد؛ برادرانی که با ریختن خونِ مردم افغانستان این افتخار را از سوی رییسجمهوری بهدست آوردهاند. آقای رییسجمهوری میترسد که صلح با این برادران به گونه و از مسیر دیگری محقق شود؛ مسیری که خودش نقشی آنچنانی در آن نداشته باشد.
فراموش نکنیم که آقای رییسجمهوری زیاد دغدغه صلح را ندارد. او دغدغه قدرت را دارد. برخی آگاهان تفاوت میان دیدگاههای جامعه جهانی و آقای رییسجمهوری را بر سر نحوه و محتوای روند صلح میدانند. به باور این آگاهان، جامعه جهانی دریافته که آقای کرزی با پیششرطها و امتیازبخشیهایی که عمدتاً منافع او را تامین میکنند، میخواهد برادران ناراضی را راضی کند که به روند صلح بپیوندند. حال آنکه جامعه جهانی تلاش دارد فضا را برای خروج مطمینِ خود از افغانستان مهیا کند. این دو نگاه بدون شک در تعارض با هم قرار دارند و ریشههای اختلافات رییسجمهوری با متحدانِ او را شکل میدهند.
آقای رییسجمهوری عمدتاً تلاش میورزد که روند گفتوگوهای صلح را مدیریت کند، آنهم به گونهیی که منافعش را در آینده تامین کرده بتواند. آقای رییسجمهوری از این میهراسد که مهار گفتوگوها از دستش بیرون شود و نتواند برای خود در سیاستهای آینده جایگاهی بیابد. اما از جانب دیگر، واکنش برادران ناراضیِ او هم به این مساله جالب است. آنان نه تنها او را به رسمیت نمیشناسند، بلکه حتا نمیخواهند با او بر سر میز مذاکره بنشینند. به همین دلیل، آقای رییسجمهوری ناراحت است و میخواهد دیگر دروازهها و دریچهها را به روی گفتوگوها و مذاکرات ببندد تا برادران ناراضی مجبور شوند او را به عنوان آخرین مرجع چنین گفتوگوهایی به رسمیت بشناسند. حالا مشخص نیست که برادران ناراضی حتا با عملی شدنِ چنین طرحی، چه زمانی به این نتیجه میرسند که طرف گفتوگوهای آنها تنها آقای رییسجمهوری است و نه کشورها و احزاب سیاسی موجود در افغانستان.
Comments are closed.