احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۱ سرطان ۱۳۹۸
بخش سوم/
د، نگاه اسلامی به جنگ مسلحانه
جنگ عبارت است از: برخورد مسلحانه و خشونتبار که در چارچوب مناسبات میان دو نیروی داخلی (جنگ داخلی) و یا میان کشورها (جنگ منطقهیی و یا جهانی) رخ میدهد. اسلام در عین حالی که حالت اصلی را حالت صلحآمیز معرفی میکند، اما از جنگ نیز نام میبرد و برای جنگیدن نیز قوانین و پیشنهاداتی دارد و از آنطرف برخی انواع جنگ را تمدیح میکند و یک عبادت میداند و بنابر معیارهایی جنگ را به لحاظ ارزشی تقسیمبندی میکند. بنابر اساسات دین مقدس اسلام جنگها به دو دسته تقسیم میگردد: جنگ مقدس یا «جهاد» و جنگ نامقدس یا «تجاوز» و «بغاوت». بنابر اصول حقوقی شریعت اسلامی جنگ مشروع میتواند به چند صورت واقع گردد. یک، دفاع مشروع؛ این جنگ در حقیقت جنبۀ دفاعی دارد و بالتبع متوجه خطر دفع تجاوز میباشد و تا زمانی که تجاوزی در کار باشد «جهاد» مسلحانه نیز یک فریضه قلمداد میگردد. دفاع مشروع ممکن است در برابر تجاوز فردی واقع گردد که دفع آن تجاوز را دفاع مشروع مینامد. بنابر اساسات حقوق جزا، دفاع مشروع از عوامل اباحت محسوب شده و به عنوان یک عمل مباح قابل قبول است. به همین صورت، ممکن است دفاع مشروع در برابر یک تجاوز سازمان یافتۀ سیاسی و نظامی صورت پذیرد که در آن صورت آن را «جهاد» گفته میشود. بنابر اساسات فقه (حقوق) اسلامی «جهاد» در صورت مورد تجاوز مسلحانه واقع شدن یک فریضۀ عینی است که براساس تقاضای رهبری و زعامت مسلمانان قیام عمومی مسلحانه از جانب تمام افراد مسلمان فرض عین تلقی میگردد. دو، دفع استبداد؛ بنابر اتفاق همۀ دانشمندان مسلمان پذیرش استبداد و ظلم حرام است و همکاری با یک نظام استبدادی و ظالمانه نیز حرام میباشد؛ اما اصل قضیه این است که آیا جنگ یا همان قیام مسلحانه علیه استبداد جایز است یا خیر؟ بنابر قول راجح به دلیل اینکه قیام غیر مسلحانه و امکان وارد کردن فشار به صورت مسالمتآمیز قیام مسلحانه جایز نمیباشد و علاوه برآن اینکه اضرار جنگ متوجه تمامیت کیان یک نظام اداری و سیاسی در جامعه میگردد که ضرر آن بیشتر است از مفیدیت آن؛ اما برخی دیگر بر این باور است که برای دفع استبداد نیز میتوان از قیام مسلحانه (جنگ) استفاده کرد و این جنگ نیز از مشروعیت شرعی برخوردار است و به عنوان جهاد برای دفع ظلم شناخته میشود.
سه، دفع فساد؛ در قرآنکریم برخی جنایتکاران «مفسد فیالارض» معرفی شده است و به اثر بازسازی مفهومی این اصطلاح توسط برخی فقها دفع فساد نیز یک وجیبه برای تمام مسلمانان میباشد. آنچه واضح است این است که اسلام فساد در زمین را حرام قرار داده و مسلمانان را از همراهی با مفسدین نیز منع کرده است و دفع فساد را از طریق مسالمتآمیز و ایجاد بدیل صالح برای آن یک فریضه دانسته است (امر به معروف و نهی از منکر) ولی بازهم سوالی که پیش میآید این است که آیا برای دفع فساد میتوان دست به سلاح برد؟ آنچه که معروف نزد فقها میباشد، ممنوعیت جنگ مسلحانه علیه یک نظام فاسد است (بنابر قول مشهور امام ابوحنیفه) به این دلیل که میتوان فساد را از راههای مسالمتآمیز از بین برد و از طرف دیگر، جنگ خود یک عملیه فسادزا است که میتواند فساد بیشتری خلق کند. برخی دیگر از دانشمندان (بهویژه تحت تأثیر اهداف سیاسی) دست به تیوریپردازی اصطلاح جدیدی زده اند تحت عنوان «الجهاد لدفع الفساد» و به این معنا که جنگ مسلحانه در برابر یک نظام سیاسی فاسد نیز یک جنگ روا و مقدس است.
با توجه به آنچه گفته شد، جنگ برای دفع تجاوز مسلحانه بالاتفاق «جهاد» و مقدس بوده که تحت شرایط و ارکان اسلامی آن بر هر مسلمان یک فریضه دانسته میشود و به لحاظ حقوقی آن را «دفاع مشروع» گفته میشود، جنگ برای دفع ظلم نیز بنابر اختلاف ممکن است مشروعیت نسبی کسب کند، اما سوالی که در اینجا باقی میماند ماهیت ظلم (که موجب قیام مسلحانه گردد) و چگونگی راهاندازی جنگ مسلحانه در برابر آن است که شرعاً باید توضیح یابد و جنگ برای دفع فساد حتا در مقایسه با جنگ برای دفع ظلم، از مشروعیت کمتری برخوردار است؛ در ضمن اینکه باید واضح گردد که حدود و ثغور فساد تا چه حد باشد تا اینکه مشروعیتدهندۀ یک جنگ باشد و چگونگی جنگ علیه فساد نیز قابل تحلیل و بررسی میباشد.
برعکس موارد یاد شده یک جنگ میتواند تجاوز، تغلب و بغاوت محسوب گردد که به نوبۀ خود هر یکی در شریعت اسلام تحریم شده است. تجاوز به صراحت قرآنکریم (که خداوند تجاوزگران را دوست ندارد) حرام بوده و برای مسلمانان مجاز نیست که دیگران را مورد تجاوز قرار دهد. جنگ برای دفع تجاوز آن طوری که قبلاً گفته شد یک فریضه برای مسلمانان است. تغلب را نیز بسیاری از فقهای مسلمان ممنوع دانسته اند. تغلب که به مفهوم «رسیدن به قدرت از طریق به کار بردن زور» را گفته میشود، به اتفاق تمام فقهای مسلمان ناروا است. گر چه اهل تغلب استبداد نظام حاکم در جوامع اسلامی را دلیل قیام مسلحانۀ شان میدانند، اما خود تغلب بنابر خاصیت «دفع ظلم توسط ظلم» دانسته میشود ناروا دانسته شده است. گرچه در طول تاریخ اسلام برخی اندیشمندان مسلمان به صورت عملگرایانهیی گفتهاند که اگر حکومت برخاسته از تغلب یک نظام کارآمد و صالح ثابت شود، مشروعیت مییابد و تا آنجا که برخی فقهای سیاسی مانند ماوردی خود حکومت برخاسته از تغلب را به این دلیل که به جنگ دیگری ختم نگردد، مشروع سیاسی دانسته است. بغاوت نیز یک جنگ نامشروع در شریعت اسلامی تلقی میگردد. بغاوت قیام مسلحانه علیه یک حکومت مشروع را گفته میشود. از طرف دیگر، اگر جنگ مسلحانه در برابر یک حکومت به دلیل دفع فساد مشروعیت نتواند کسب کند، بغاوت تلقی میگردد که مشروع نیست. در نهایت، میتوان گفت که جنگ علیه یک ملت و یا یک نظام مشروع به صورت مطلق تجاوز است، جنگ علیه یک نظام ظالم اگر مشروعیت نسبی دفع ظلم را نتواند به دست آرد تغلب است و جنگ علیه یک نظام فاسد اگر مشروعیت اندک دفع فساد را کسب نکند، بغاوت دانسته میشود.
تمام این موارد در یک جنگ داخلی قابل طرح است و اگر یک جنگ به صورت منطقهیی و یا بینالمللی آن رخ دهد، ممکن است هر یکی از کشورها برای خود نوعی مشروعیت شرعی بتراشد تا اینکه برای مردم خود اشتراک در یک جنگ منطقهیی و یا بینالمللی را توجیه کند.
هـ ، جایگاه حقوقی سرزمینهای محل جنگ
توجیه جنگ در درون یک سرزمین به لحاظ شرعی بسیار سخت است در مقایسه با جنگ علیه سرزمینها و حاکمیتهای دیگر. در شریعت اسلامی سرزمینها به «دارالاسلام» و «دارالحرب» و یا «دارالکفر» و یا هم «دارالسلام» تقسیم میگردد. دارالاسلام بنابر قول مشهور قلمروی از مسلمانان است که احکام اسلامی در آن نافذ میباشد. یک بخش تعریف صراحت به آن دارد که سرزمین مورد نظر متعلق به مسلمانان باشد و بخش دیگر تعریف مشخص میکند که احکام اسلامی در آن سرزمین نافذ باشد. مشخصسازی احکام اسلامی، رسمیت احکام اسلامی به صورت قوانین نافذه و تطبیق آنها مباحث دیگری اند که بررسی خود را میطلبد.
بنابر قول امام ابوحنیفه، دارالاسلام آن سرزمینی را گفته میشود که برای مسلمانان مکان امن باشد به دلیل اینکه دارالاسلام در مقابل دارالحرب قابل طرح است و چون دارالحرب سرزمینی است که مسلمانان آنجا در امن نیست پس دارالاسلام برعکس آن خواهد بود. بنابراین تعلیق، دارالاسلام برمبنای تعریف نخست مقابل دارالکفر قابل طرح است نه دارالحرب (به دلیل اینکه در تعریف نخست معیار اصلی مسلمان بودن و غیر مسلمان بودن ساکنان آن میباشد و بنابر تعریف دوم معیار همان امنیت است که دارالحرب محل جنگ و فاقد امنیت را گفته میشود). نقل قول دیگری از امام شافعی است که سرزمینها را به سه دسته؛ دارالاسلام، دارالحرب و دارالعهد تقسیم کرده است که در مقابل دارالاسلام دارالکفر مطرح است و دارالکفر تقسیم شده است به دارالحرب و دارالعهد. دارالحرب همان سرزمین کفار که با مسلمانان در یک حالت جنگی قرار دارند و دارالعهد سرزمینی از کفار که با مسلمانان در یک چارچوب معاهدۀ عدم تجاوز بر یکدیگر قرار میداشته باشند، است.
بنابر تعریفی که امام ابوحنیفه از سرزمینها به دست میدهد و معیاری که ایشان ارایه میکند، میتوان گفت که تمام سرزمینهای مشمول نظم عمومی سازمان ملل متحد در دایرۀ «دارالسلام» قرار میگیرد. به این معنا که همۀ این سرزمینها «بنابر اصل طبیعی زندهگی مسالمتآمیز و اصالت صلح» درالسلام یا خانۀ صلح و مسالمت خوانده میشود. با توجه به این توضیح جنگ علیه هر یکی از این سرزمینها (اعم از اینکه آنها متعلق به مسلمانان باشد و یا غیرمسلمانان) جز در صورت دفع تجاوز ناروا قلمداد میگردد. آنگونه که سرخسی در شرح السیرالکبیر امام محمد میگوید، تفسیر امام ابوحنیفه از سرزمینها بنابر معیار امنیت و رفاه جامعترین تفسیر و قابل قبولترین تفسیر از روابط بینالملل در چارچوب حقوق بینالملل است.
از مجموع سه عنصر فوق؛ حاکمیت، شهروندان و سرزمین در سطح یک جامعه و یا یک ملت و یا در سطح جهان و بشریت به این نتیجه میرسیم که در درون یک جامعۀ اسلامی به صورت قطع شریعت اسلام، صلح را یک حالت طبیعی و روند عادی و اصلی میداند که در چنین یک حالتی جنگ صرف میتواند به صورت دفع تجاوز از بیرون مطرح گردد و ممکن نیست که این صلح را با یک توجیه دیگر توسط جنگ مسلحانه از میان برد و آن جنگ را مشروع دانست. در سطح جامعۀ بشری نیز شریعت اسلامی به اصالت صلح میان ملتها و کشورها قایل است که در قدم نخست روابط بینالمللی مبتنی بر صلح باید شکل گیرد و صرف برای دفع تجاوز و یا به خطر افتیدن این صلح (صلح جهانی) میتوان به جنگ دست یازید. (با وجود اینکه نگاه اسلام به اصالت صلح و یا اصالت جنگ یک بحث دیگر است که علمای دیگر میتوانند این بحث را بیشتر باز نماید).
بحث دوم، جایگاه حقوقی صلح در شریعت اسلامی
با توجه به اینکه صلح غالباً به عنوان راه حل یک منازعه شناخته میشود و صلح طبیعی نیز به عنوان حالت اصلی پیش از منازعه شناخته میشود، میتوان گفت که هر جای جنگ قابل طرح است صلح نیز قابل طرح میباشد و علاوه اینکه صلح پیش از جنگ نیز یک حالت طبیعی و اصلی است. نکتۀ دیگر این است که به لحاظ شریعت اسلامی جنگ میتوانست در مواردی چون دفع تجاوز و یا دفع ظلم مشروعیت یابد و یا برای به دست آوردن اهدافی چون کشورگشایی و استعمار به صورت نامشروع واقع گردد، صلح میتواند همیشه به عنوان یک راهکار حقوقی مشروع پایان تمام انواع جنگ باشد یعنی که صلح به انواع مشروع و نامشروع تقسیم نمیگردد بلکه صلح میتواند پایان یک نزاع باشد و این نزاع ممکن است یک جنگ نامشروع باشد و یا یک جنگ مشروع. به معنای دیگر اینکه صلح میتواند پایان یک جنگ نامشروع باشد و یا تأمینکنندۀ یک جنگ مشروع که دیگر نیازی به جنگ باقی نماند. بنابرآن، باید دید که شریعت اسلامی جایگاه حقوقی صلح را به عنوان پایان یک جنگ نامشروع و یا به دست دهندۀ اهداف مشروع یک جنگ چگونه ترسیم کرده است.
Comments are closed.