احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سـالار عزیزپور - ۱۱ سرطان ۱۳۹۸
روایت نخست
وقتی که نوجوان بودم، با دیدی دیگر به سینما میرفتم. سینما برای من معنی دیگری داشت. نامِ نقشآفرینان و موسیقیِ فلم برای من گپِ اول را میزد. و بعد از آن فلمنامه، کارگردان و… . پسانها فهمیدیم که عکسِ آن را باید در نظر میگرفتیم. در واقع این کارگردان همراه با فلمنامه است که حرفِ اول را میزند نه عکس آن. و دیگر میماند جایگاهِ ریزهکاریهایی فنی و دیجتالی که در فلمسازیِ امروز بسیار برجسته و خیرهکننده است. در آنزمان این پسران و دخترانِ فلم بودند که همراه با آهنگها در ذهن و زبانِ ما دوره میکردند و دنیای آرمانی و تخیلیِ ما را یدک میکشیدند.
در یکسوی خط، ما با دنیای روزمرهگیِ خود دستوپنجه نرم میکردیم و موازی با آن، دنیای تخیل، آرمانی و عاطفیِ ما را دنیای سینمای آن روز رقم میزند. در میان بودند فلمهایی که میشود آنها را یکبار دیگر دید و لذت برد.
با این تجربه و برداشت از هنر سینما، اگر پای تماشای فلمِ «آنسوی خطِ سکوت» بنشینیم، شاید لذتی آنچنان برای ما دست ندهد. حتا در مواردی، رمز و پیچیدهگی فلم، ذهنِ سادهگیر را خسته از تماشای فلم بسازد؛ ذهن و دماغی که بیشتر به فلمهایی سادهپرداز و کلیشهیی عادت کرده است.
روایت دوم
دنیای سینمای امروز ما، بسیار متفاوت و چندگونه است. یکسوی این دنیا «هالیوود ایستاده است و سوی دیگر آن «بالیوود» که هر دو در برخی موارد دو رخِ همان یک سکۀ دنیای سرمایه اند که بیشترین تماشاگران را با تولید خود سرگرم و معتاد ساخته اند. در کنار این دو سینما و در واقع یک سینما، ما سینمای دیگری هم داریم که هنوز که هنوز است کارِ متفاوتی از هنر سینما به نمایش میگذارد. با دریغ چنین سینمایی در افغانستان بسیار ناشناخته مانده است، حتا برای فرهنگیان و هنرمندان!
«آنسوی خط سکوت» نهتنها در میان فلمهای بازاری اقبالِ چندانی نداشته است و حتا در میان فرهنگیان و هنردوستان!. البته در این میان اندککسانی بودهاند که با نقدهای درخشان به این متن سینمایی شکوهی دیگر بخشیدهاند.
«آنسوی خط سکوت» اثری شخصی کارگردانش محسوب میشود که با الهام از شعر بانو زینت نور رقم خورده است؛ فیلمی که نگاهی متفاوت به نحوۀ قصهگویی و پرداخت دارد و این متفاوت بودن، کموبیش اثری دوگانه بر ذهن تماشاگر میگذارد.
تماشاگرِ معمولی بهمشکل میتواند با زوایای پُررمز و نمادین تصویر، صدا و خط این فلم رابطه برقرار کند که در واقع از یک منظر این نقطۀ تاریک فلم را رقم میزد. چرا که فلم نمیتواند با گروههایی مختلف رابطه برقرار کند. هرچند در این فلم برخی پیامها بسیار ساده و روشن است. چرا که ما در این فلم زندهگی مردی را به تماشا مینشینیم که با تلاش و کوشش میخواهد به زندهگیاش معنی و رنگ دیگر ببخشد.
تماشاگر پرسشگر وآگاه در تأویل و تفسیر این متن سینمایی در کنار تأویل ساختار این متن، به نمادها و رابطۀ چندلایۀ صدا، تصویر و خط برمیگردد و نمادها و تصاویر را در لایههای چندگانۀ فهم سیاسی، فلسفی و اجتماعی به بررسی میگیرد.
روایت سوم
«خلاصۀ فیلم: مرد مدرنی که در بیداری و خواب دچار کابوس است. آدم چندلایه، بینام و پریشان. توتهتوته و گسیخته. منهای متفاوتش با رفتارهای متفاوت و متناقض. مغروق در سکوتِ مزمن و تنهایی مرگبار. کابوس مردی که در اتاق و کوچه به دنبال هیچی و پوچی سرگردان و زندانی دایمی در حصار درونی. انسانی که شیوۀ تفکرش برایش ثمری نداده، گریزان از رابطه با اشیا و آدمها. پاها و ذهنِ آشفتهاش نمیتوانند با چرخۀ زمان همآواز شوند. عشق و اروس بیمار. آنسوی خط سکوت، بازهم برایش تداوم خطخوردهگی و سکوت است؛ خطی که خوانده نمیشود، سکوتی که هرگز به صدا نمیآید. مسافت بین کله و مکالمه، صد حفره. نعشآویزی و خودکشیهای تاریخی. یأسِ حنجره و گسیختهگی منها و رشدِ ازخودبیگانهگی و سقوطِ نهایی در گودال سیاه و مدور.»
میشود از منظر دیگر به نقد این فلم پرداخت. صدا، تصاویر، حرکت و خطِ تولید متن دچار پریشانی و سردرگمیست. در واقع این وضعیت امروزیِ کشور ماست که تشخص یافته و حالت اشباح را دارد که گردابی از ترس و تردید او را به عمق فاجعه پرتاپ کرده است و تمامی حرکات، صدا و تصاویر این آدم ـ در واقع سرزمین ما ـ صورت واقعی خود را از دست میدهد به فرمهایی میانتهی و خودکشی انجامیده و به تداوم تمامی تلاشهای جامعه مهر عقیم بودن و نازایی خورده است.
Comments are closed.