احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهدی حسنی - ۱۱ دلو ۱۳۹۸
«مهاجرت» همیشه در طول تاریخ بشریت وجود داشته و انسانها مدام از مکانی به مکانی دیگر کوچ نمودهاند. ادوار تاریخی بیان میدارد که مهاجرتهای گسترده، مبدایِ پیدایش تمدنهای بزرگ در تاریخ بشری بودهاند؛ از جمله مهاجرت افغانستانیها به کشورهای همسایه و اروپایی که تبلور صنعتیشدنِ مکان دومی بوده است. اما امروزه مهاجرت در جهانِ ما سمتوسوی دیگری پیدا کرده و پیامدهای مختلف و متفاوتی نسبت به مهاجرتهای بزرگِ گذشته یافته است. بشرِ امروز بهدلیل توسعه در ابعاد فنی و بهبود شرایط زیستی، توانسته مکانهای بزرگی مانند شهرها را به عنوان موقعیتی جدید برای زندهگی شکل دهد. مهاجرت اگرچه سطوحِ ملی و بینالمللی دارد؛ اما این نوشته بر سطح داخلی آن در کشور، یعنی از یک ولایت به ولایتِ دیگر افغانستان تمرکز کرده است.
مهاجرت معمولاً از یک مبدأ به یک مقصد با عللِ ویژۀ خود اتفـاق میافتد. مبدای مهاجرتها معمولاً اجتماعاتِ کوچک و کمتر توسعهیافته، جنگزده و مقصدِ مهاجرتها معمولاً مراکز بزرگِ جمعیتی و برخوردار از فرصتهای جدید زندهگی است. این مهاجرتها در یکیـدو قرن اخیر در دنیا بیشتر بهدلیل توسعه و بهبود شرایط زیستی و روشهای زندهگی اتفاق افتادهاند. مهاجرتهای داخلی اغلب بهدلیل نبود امنیت و افزایش شدید جمعیت و جابهجایی برای پیدا کردن موقعیتهای جدید زندهگی که معمولاً در مراکز بزرگ جمعیتی وجود دارد، انجام میگیرد. افغانستان در ۱۸ سال گذشته شاهد مهاجرتهایی از این نوع بوده که بیشتر از روستاها به شهرها انجام شده است و علت آنهم عمدتاً جنگ، کمبود امکانات زندهگی در روستاها و تفاوتِ فاحش کیفیتِ زیستِ روستایی با شهری، توسعۀ ناموزون و شرایط نامطلوب اقتصادی و خصوصاً مسالۀ جنگ و بیکاری بوده است. صرفنظر از علتهای مهاجرت باید گفت: مهاجرت هم در مبدأ (مکانی که از آن مهاجرت اتفاق میافتد) و هم در مقصد (مکانی که مهاجران به سمت آن حرکت میکند) آثار و پیامدهای مثبت و منفی را در بر دارد. اکثر مهاجرتهای داخلی که در سالیانِ اخیر افغانستان صورت گرفته و هنوز این روند از روستاها به شهرهای بزرگ بهویژه کابل ادامه دارد، معمولاً هم در مبدأ و هم در مقصد موجب تغییر فرهنگ، تغییر نسبت سنی و جنسی و کاهش صنایع دستی روستاها در بخش اقتصاد و توسعه شده است. معمولاً در این نوع از مهاجرتها اغلب مردانِ جوان برای یافتن شغل و کسبوکار مهاجرت میکنند. از بُعد جنسی؛ این مسأله باعث میشود که در روستاها تعداد زنان و سالخوردهگان بیشتر از بقیۀ جمعیت گردد: «روستای پیر!»، و بالعکس در شهر وجود مهاجران باعث بروز نسبت جنسی به نفع مردان و همچنین نسبت سنی به نفع جوانان شده است. از بُعد توسعۀ اقتصادی؛ مهاجرتها بعضاً موجب توسعهنیافتهگی روستاها، فراموشی فرهنگهای روستایی در مبدای مهاجرت و متقابلاً توسعهیافتگی شهرها و مقصد مهاجرت میشود. در این فرآیند، زیربناهای مبدایِ مهاجرت از هم میپاشد، چراگاهها به سنگ و کوه مبدل میگردند، سیستم دامداری روستاها به فراموشی سپرده میشوند، گویشهای روستایی که مبینِ فرهنگ کهنِ ما اند و رفتارهای افراد روستا که بیانگر زیبایی یک کشور است، تغییر میکنند. پیامدهای دیگر این مهاجرتها، حاشیهنشینی و فقر شهری است. از آنجایی که مهاجران دارای تواناییهای لازم فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برای تطبیق با زندهگی شهری و شهرنشیان نیستند، ورود آنها به شهر موجب فقر و بروز آسیبهای دیگری میشود که ناشی از فقر و عدم آشنایی با سیستم شهرنشینی است. کماکان این موضوع در رسانههای کشور گفته شده که بسیاری از آسیبهای اجتماعیِ شهرهای بزرگ افغانستان بهویژه کابل، ناشی از همین مهاجرتهای داخلی است. مهاجران تا وقتی که در شهر جا بیفتند و بتوانند خودشان را با فرهنگ شهری تطبیق بدهند و تمکن پیدا کنند؛ درگیر فقر، آسیبها و مسایل اجتماعی میشوند و شهر و سایر شهروندان را نیز آلوده میکنند. این نوع مهاجرت پدیدههایی مثل کودکان کار، بیخانمانی و کارتونخوابی، تکدیگری، عدم آشنایی رفتاری یا بسیاری از معضلات مانند اعتیاد و مشاغل کاذب (مانند دستفروشی و طبخ و فروش اغذیه در فضای باز و آلوده) را به دنبال دارد. بنابراین مهاجرت ضمن آنکه باعث تخلیۀ روستاها از جمعیت میشود، منجر به تراکمِ جمعیت در شهرها میگردد. در این قسمت، تأکید ما بر شهر کابل است که بخش بزرگ مهاجرانِ داخلی را در خود جا داده است. میدانیم که امروز کمبود آب، انواع آلودهگیهای زیستمحیطی و بینظمیهای مدیریتی در کابل، معلولِ مهاجرت سکنۀ روستاها و شهرهای کوچک به این شهر میباشد. در صورتیکه ناامنی و جنگ در کشور متوقف نشود و ما به یک صلح پایدار دست نیابیم، در آیندۀ نزدیک تبعات مهاجرتهای داخلی، چهرۀ کابل و سایر شهرهای بزرگ را خشنتر خواهد ساخت. طبق مستندات محققان، زمین در حال گرم شدن است و در عین حال، افزایش جمعیت و استفادۀ بیرویه از منابع طبیعی از جمله آب، باعث بروز و گسترش خشکسالی و از بین رفتن منابع عظیم آبی شده است که طی قرون بسیار دور ذخیره شده. کمبود آب در کابل، یکی از معضلات بسیار اساسی امروزِ حکومت و شهرداری کابل است و نبود سیستم آبرسانیِ سالم در شهرکابل باعث شده که مهاجرانی که از مبدأ به مقصد یعنی کابل مهاجرت میکنند، هرکدام در حیاط خود یک چاه داشته باشند.
علت عمدۀ مهاجرتهای داخلی، جنگ و ناامنی است. اگر تحولات جمعیتی کابل را طی چهار دهۀ اخیر مرور کنیم، میبینیم که حدود ۷۰ درصد روستاییانی که به کابل آمدهاند، دیگر به مناطق بومیشان بازنگشتهاند و در کابل مسکنگزین شدهاند. عامل این مهاجرتها اگر از یکسو خشکسالی و بیکاری بوده، از سوی دیگر جنگ و ناامنی آن را دامنهدارتر ساخته است. مهاجرت به پایتخت آنقدر پُرحجم بوده که تأثیر تعیینکنندهیی بر فرایندهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شهر کابل گذاشته و موجب بروز شکافِ جدی میان مهاجران و ساکنان قبلی و همینطور گسترش بزهکاری شده است. بخش قابل توجهی از دزدیهای مسلحانه در کابل، معلول مهاجرتهای بیرویه به این شهر و برهمریختن بافتِ فرهنگی و جامعهگانی پایتخت است. در واقع امروز یکی از مشکلات جدی ایناست که با ورود مهاجران به شهرکابل و تغییر سبک زندهگی سنتی به شبهمدرن، بحرانی بزرگ همۀ عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را فرا گرفته است. در کابل امروز، بسیاری از خُردهفرهنگها که بخشی مهمی از تاریخ و تمدنِ ما بودهاند، رنگ باختهاند و با یک خلای عاطفی روبهرو شدهاند. این خلای عاطفی، زمینۀ بروز خشونت و انتقام را در جامعۀ چندرگه و نامنظمِ کابل فراهم آورده است.
مشکل بزرگترِ کابل از ناحیۀ مهاجرتهای داخلی، کمبود منابع آبی و ناپایداری اکوسیستم در مواجهه با به نیازها و فعالیتهای رو به رشدِ شهری است. متأسفانه دولت تا هنوز نتوانسته در یک چشمانداز بزرگ زیستمحیطی، کابل را مورد مطالعه قرار دهد و آیندۀ آن را در قالب راهبردهای علمی تضمین کند. اصحاب سیاست در افغانستان بر مسایلی چون جنگوصلح بدون در نظرداشتِ مسایل زیستمحیطی متمرکزند و نتوانستهاند پیوندهای موجود میان بیثباتی، مهاجرت، فرسایش محیط زیست و تشدید جنگها و مداخلاتِ بیرونی را دریابند. در نتیجۀ این وضع است که زمینِ کابل فرسوده شده، آسمانش رنگ نیلی خود را از دست داده، بر خیابانهایش خاک و دود و بر دیوارهایش شعارها و پوسترهای بدخط حکمروایی میکند؛ شهری چندمیلیونی و نامنظم که نه از شبکۀ فاضلاب شهری برخوردار است و نه حتا از یک گورستان مُدرن. در اینجا محل احداثِ شفاخانه و گورستان را پول و زورِ آدمها تعیین میکند، نه برنامههای شهری. از همینروست که دیده میشود که شفاخانهیی در میان سالونهای عروسی و حتا در میان کارگاههای صنعتی و مولد آلودهگی صوتی و هوایی احداث میشود و گورستانها نیز در دامنۀ هر تپه و بیشهیی که از مالکیت خصوصی یا دولتی آزاد است. بر بام شفاخانهها آنتنهای مخابراتی نصب میشود و بر فعالیت گورستانها هیچ آییننامهیی نظارت نمیکند.
کابل، شهر مهاجرینِ افسرده و گورستانهایِ خودگردان است و این افسردهگی و خودگردانی، نهتنها محصول جنگ و مهاجرتهای داخلی چهلساله، بل معلول ناکارهگیِ دولت و حکومت است.
Comments are closed.