احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:جیریت بلانک/ برگردان: جمیل ضیایی - ۲۱ سرطان ۱۳۹۸
بخش نخست/
افغانستان وارد یک مرحلۀ شدید از نگاه بیاطمینانی سیاسی شده است. بنابر گزارشها، دونالد ترامپ رییسجمهور امریکا در ماه دسمبر فرمان طرح برنامههایی را برای گزینههای بیرون سازی نیروهای نظامی بهشمول خروج کامل نیروها از افغانستان را به پنتاگون داد. تا ماه مارچ، گفتوگوهای دو سویه میان ایالات متحده امریکا به رهبری زلمی خلیلزاد و طالبان روی اطمیناندهی طالبان به این کشور از مبارزه با تروریسم و روی بیرون سازی نیروها به «توافق ابتدایی» دست یافته اند، مسایلی که از اهداف کلیدی واشنگتن به شمار میروند. کابل در میز گفتوگوها حضور ندارد، و به خواستهای آن که عبارت از گفتوگوهای بینالافغانی و آتشبس همهجانبه میباشند، بسیار به گونۀ سطحی و کلی توافق صورت گرفته است. گفتوگوهای غیررسمی بینالافغانی که قرار بود در ماه اپریل در دوحه برگزار شوند، لغو شدند و لویه جرگهیی که انتظار میرفت یکپارچگی گروههای غیرطالب را در کابل به نمایش بگذارد، در عوض با خودداری اکثر رهبران اپوزیسیون از مشارکت در آن، چندپارچگیهای آشکار و عمیقی را بر جای گذاشت.
اکنون با در نوسان بودن روابط عمیق امنیتی افغانستان با ایالات متحده در ظاهر، دو کشور باید گذارهای سیاسی اساسی را با نهادهای مدیریت کنند که هرگز در گذشته این گذارها را بدون بحرانهای شدید مدیریت نکردهاند. انتخابات پارلمانی افغانستان که قرار بود در ۲۰۱۶ برگزار شود، سرانجام در اکتوبر ۲۰۱۸ برگزار شد. نتایج آن در ماه می (۲۰۱۹) تنها برای یک بخش بزرگ کشور، همراه با ادعاهای تقلب و سوءمدیریت نهایی شد. انتخابات ریاستجمهوری پیش از پیش از ماه اپریل تا ماه سپتامبر به تعویق انداخته شده است، به این معنا که دورۀ محمداشرف غنی در ماه می بدون موجودیت هیچ جایگزینی به پایان میرسد. در میان این بیباوریها، مردم افغانستان نگران از دست دادن دستآوردهای که از ۲۰۰۱ بدینسو با دشواریهای سنگین به دست آوده اند، میباشند که نگرانی شان به جاست. احتمال خطر و زیان برای افغانستان، منطقه، و برای منافع ایالات متحده و جامعه جهانی بسیار بالا است.
معمایی که خلیلزاد تلاش دارد به آن بپردازد، تازه نیست؛ این چیزی است که من با آن آشنایی دست اول دارم. فرایند جاری صلح در افغانستان به دورۀ اول ریاستجمهوری بارک اوباما بر میگردد، زمانی که طالبان در قطر و آلمان از راه پیوندهای غیرمستقیم حضور پیدا کردند. در آن زمان، من برنامۀ رسیدهگی به کشورهای سومی سفیر ریچارد هالبروک را برای حمایت تلاشهای ایالات متحده در افغانستان مدیریت میکردم که نهایتاً مسوولیت یگانه گفتوگوهای موفق امریکا و طالبان تا این دم را به عهده داشتم.
ترامپ که در آن زمان نامزد ریاستجمهوری بود، با این ادعای کاذب که رهبران طالبان هم اکنون دوباره در میدان نبرد در تلاش قتل تمام مردم به شمول ما اند. منتقد توافق ایالات متحده برای آزادی سازی گروهبان ارتش بووی برگدال در معاوضه با انتقال پنج رهبر طالبان از گوانتانامو به گونهیی از «دربند خانگی» بود. در حقیقت، هر پنج نفر یاد شده، اکنون اعضای اصلی گروه مذاکره کننده با ایالات متحده در دوحه هستند. سخنرانی ترامپ نسبتاً عادی بود.
جمهوریخواهان پُرنفوذ آن وقت عموماً با تندی مخالف گفتوگوها با طالبان بودند. همچون حالا، دولت افغانستان از بیرون ماندن (در گفتوگوها) بیمناک بود. به دلیل روبهرو بودن با مخالفتها در کابل و واشنگتن، ما گفتوگوها را به شیوههای گوناگونی محدود ساختیم. موضوعات مورد بحث را به «اقدامات اعتمادسازی» مانند گشایش یک دفتر رسمی به منظور به رسمیت شناختن حضور هیأت سیاسی طالبان در دوحه و یا دست یافتن به رهایی برگدال منحصر کردیم. در حالاتی نیز توافق کردیم از طریق گروههای میانجیگر به کار ادامه دهیم.
ما نیروهای نظامی، پول، حمایت بینالمللی و تیمهای داشتیم که توسط پُرآوازهترین دیپلوماتهای امریکا رهبری میشد. اما زیر قیود خود-تحمیل کرده، هیچگاهی به یک توافق که بتواند به جنگ پایان دهد، نزدیک نشدیم.
ما اکنون اینجاییم و فرایند صلح که به رهبری ترامپ بین ایالات متحده و طالبان به راه انداخته شده بهترین فرصت را برای گذار فراهم کرده است که توسعه مسالمتآمیز سیاسی افغانستان را ممکن میسازد. پرورش فرایند صلح باید تنهاترین تمرکز ایالات متحده، افغانستان و پالیسیسازان بینالمللی باشد.
دست کم برای ۱۰ سال، باور جزم ایالات متحده این بوده است که برای جنگ افغانستان هیچ راه حل نظامی وجود ندارد. اما این باور جزماندیشانه کمتر مورد بازپرسی قرار گرفته است. هیچگونه درک روشنی از اینکه یک حلوفصل سیاسی چگونه است؟ چه سازشهای را اقتضا میکند؟ و اینکه چگونه به دست میآید؟ وجود ندارد. چه بسا اصطلاح «راه حل سیاسی» به مفهوم اختصار شدۀ «تسلیم شدن طالبان از راه گفتوگو» تبدیل شده است که خواب و خیالی بیش نیست.
با گفتوگوهای سفیر زلمی خلیلزاد و ملا برادر رهبر ارشد طالبان در دوحه، واقعیتهای درهم و برهم صلح نمیتواند جمع شود. یک استقرار سیاسی فهم و در برگیری سه گونه گفتوگوهای جداگانه اما به-هم-وابسته را نیاز دارد: گفتوگوهای دو سویه میان ایالات متحده و طالبان با تمرکز روی امنیت، گفتوگوهای سیاسی میان شهروندان افغانستان و گفتوگوهای منطقهیی که از سهم داشتن کافی حداقلی شش همسایه نزدیک افغانستان و قدرتهای منطقهیی چون هند و روسیه در نگهداری پیامدهای گفتوگوها اطمینان فراهم کند. این یک چارچوب بیبدیل نیست – اسمهای خاص را تغییر دهید و عین تحلیل در مورد اکثر جنگهای داخلی که یک قدرت بزرگ در آن درگیر باشد، صدق میکند.
گفتوگوهای ایالات متحده و طالبان
ادارۀ ترامپ فرایند صلح را با دادن امتیازات انحصاری خیلی از موعد گذشته به طالبان دوباره آغاز کرد. پس از سالها پافشاری بر اینکه طالبان گفتوگوها را با حکومت افغانستان آغاز کنند، ایالات متحده حاضر شد که گفتوگوهای مستقیم و دو جانبه را با آنها آغاز کند.
این منجر به یک موافقت کلی روی چارچوب صلح شد که اهداف اصلی هر یکی از طرفها را مورد داد و ستد قرار میدهد: برای طالبان، بیرون سازی نیروهای نظامی ایالات متحده؛ برای ایالات متحده، تعهد طالبان در مورد اینکه طالبان اجاز ندهند که خاک افغانستان همچون پناهگاه امن برای گروههای دهشتافگن بینالمللی چون القاعده استفاده شود. همچنان نیاز {به راهاندازی} گفتوگوهای بینالافغانی و آتشبس، بخشی از این چارچوب است. این هدف آخری برای ایالات متحده بهخاطر حفظ مصالح ضد دهشتافگنیاش حیاتی است.
اهمیت این چارچوب باید آشکار سازد که گفتوگوهای مستقیم میان طالبان و ایالات متحده یک نقطه آغاز ضروری است. طالبان میخواهند نیروهای ایالات متحده بیرون شوند و این چیزی نیست که کابل بتواند روی آن گفتوگو کند و یا در مورد آن تعهد بسپارد. ایالات متحده میخواهد که مردم افغانستان نقش اساسی را در محافظت قلمروشان در مقابل تروریستان بینالمللی داشته باشد و بخشهای از خاک افغانستان که بیشترینه مساعد فراهم کردن پناهگاه امن اند- و تا یک زمان قابل پیشبینیِ در آینده خواهند بود- بیشتر زیر اداره طالبان قرار دارند تا کابل. درک این دشوار است که گفتوگوها روی چنین مصلحت مرکزی بتواند بدون خطر به عهده همدستانی در کابل واگذار شود.
شرح کامل جزییات این توافق دشوار است. زمانبندی خروج نیروهای نظامی ایالات متحده اختلافات را به همان اندازه در داخل طرفهای مذاکره کننده بر میانگیزد که در میان آنها. اکثریت رهبران نظامی و سیاسی ایالات متحده خواهان خروج تدریجی اند، اما ترامپ میخواهد جنگ پایان یابد و زود هم پایان یابد. شاید جالب باشد که عین مناقشه در میان طالبان وجود دارد. تعدادی از رهبران طالبان میخواهند که ایالات متحده به سرعت بیرون شود و اعلان پیروزی کنند. شمار دیگر، با هراس از اینکه خروج شتابناک ایالات متحده بیشتر امور سیاسی افغانستان را بی ثبات و در نتیجه، منافعشان را به خطر مواجه خواهد ساخت، با حضور طولانیتر یک مأموریت نظامی کوچک و ناچیز ایالات متحده مشکلی نخواهند داشت.
حتا دشوارتر از آن توافق نظر روی مفهوم رد پناهگاههای امن به گروههای دهشتافگن در نزد طالبان خواهد بود. آیا آنها مجبور خواهند بود که جنگندهگان خارجی را دستگیر، اخراج و یا به قتل برسانند و یا اینکه فقط از سازماندهی آنها پیشگیری کنند؟ با در نظرداشت اینکه حتا ایالات متحده و همپیمانان آن در ناتو هیچگاهی به صورت کامل موفق به حفاظت افغانستان نشدند، کماییهای گریز ناپذیر طالبان {در رابطه به آن} چگونه ارزیابی خواهد شد؟
و البته اینکه، تروریست چه کسی است؟ ماه گذشته، مایک پومپیو، وزیر خارجه، به دانشجویانی در آیوا گفت: «من تیمی را هم اکنون موظف ساختهام که در تلاش مذاکره با تروریستان طالب در افغانستان هستند.» طالبان سزاوار اینگونه ناسزایی هستند، اما آن، کار خلیلزاد را در تذکر این نکته به مذاکره کنندهگان طالب که واژۀ «تروریست» تا چه اندازه میتواند انعطافپذیر باشد، آسان نمیسازد.
توافق روی چارچوب صلح چنان به سرعت به دست آمد که شماری از ناظران را به باور نسبت به اینکه یک توافق همهجانبه صلح بهزودی به دست خواهد آمد فریفته است. دو دورۀ طولانی گفتوگوها برای پایان دادن به جنگی که دو دهه و یا دو نسل (بستگی به این دارد که چگونه شمار میکنید) به درازا کشیده است، بسیار از حد بسندهگی دور خواهد بود.
گفتوگوهای بینالافغانی
مردم افغانستان باید در مورد اینکه پس از بیرون شدن ایالات متحده و ناتو چگونه بر کشور خود حکومت خواهند کرد به توافق برسند. مندرجات این توافق برای ایالات متحده مهم است، دست کم به این خاطر که شمار خیلی زیادی از امریکاییها در خاک افغانستان کشته شده اند نمیشود تظاهر کرد که حقوق بشر، بهویژه حوق زنان، دارای اهمیت نیست.
ایالات متحده همچنان یک مصلحت درشت امنیتی در مشاهده یک توافق بینالافغانی نتیجهبخش دارد. اگر خروج ایالات متحده جنگ داخلی جاری را تسریع میکند، پس شماری از احزاب در افغانستان حمایت گروههای دهشتافگن بینالمللی را استقبال خواهند کرد-حتا اگر طالبان نکنند. این طالبان نبودند که در سال ۱۹۹۶ اسامه بنلادن را به افغانستان فراخواندند، بلکه همدستان فعلی ایالات متحده بودند. طالبان او را چنانکه بعدتر آن سال در خاک افغانستان پیشروی کردند به میراث بردند که نهایتاً به ایجاد همدستی عمیق با القاعده انجامید. سیاست همخوابههای عجیبی پیدا میکند، اما جنگ داخلی، عجیبتر از آن.
توافق دوامآور بینالافغانی به معنای اعتماد بالای طالبان نیست. مثل همدستان ما، آنها ۱۰ فت قد ندارند {بهزودی کوتاه نمیآیند}. دست یافتن به یک توافق بینالافغانی در عوض به معنای ایجاد یک توازن پذیرفته شدۀ قدرت میباشد که تقسیم واقعی قدرت را در کشور بازتاب دهد چنانکه سرپیچی از آن توافق، خطرات و هزینههای چشمگیری را به هر بازیگری، چه طالبان و یا غیر آنها، در آینده تحمیل خواهد کرد.
در بهترین حالت پیامدها افغانستان هنوز فقیر، دارای حکومتداری ضعیف و خشونتبار خواهد بود. گروههای بسیار مختلف حاکمیت خود را خواهند داشت. مناطق روستایی در نزدیکی مرز با پاکستان در رابطه به قوانین مذهبی و حقوق زنان فوقالعاده محافظه کار خواهند ماند. شمال و غرب و ساحات شهری در سراسر کشور، همینطور مدرن و جهانشهری باقی خواهند ماند. این یک پیامد خوش نخواهد بود، اما آن از شرایط جاری در افغانستان خیلی متفاوت نخواهد بود. سرعت پیشرفت اجتماعی در بخشهای مختلف کشور، حتا در قلمرو زیر اداره حکومت، بهطور قطعی درهم و آمیخته بوده است.
گفتوگوها حتا این وضع را تأمین نخواهد کرد. اوضاع به هم خواهد ریخت اگر طالبان حس شجاعت تلاش برای پیروزی آشکارا در جنگ را به دست آورند. اوضاع آشفته خواهد شد اگر همدستان ایالات متحده و حکومت افغانستان چنان تضعیف روحیه شوند که نظم فعلی به هم بریزد و شهرها را در معرض ادارۀ آزاد طالبان قرار دهد. اوضاع به هم خواهد ریخت اگر گفتوگو کنندهگان افغانستان نتوانند روی یک ساختار قانونی که بتواند چنین اداره سیاسی غیرمتمرکز را به وجود آورد توافق کنند. ناتوانی در ایجاد چنین ساختار قانونی یک خطر واقعی است به این خاطر که راهحلهای کارامد در دیگر کشورها از قبیل غیرمتمرکز سازی، فدرالیسم، نمایندهگی تناسبی و حکومت پارلمانی به دلایلی که من هرگز ندانستم، در نزد اکثر سیاستمداران افغانستان کفر تلقی میشوند.
Comments are closed.