۲۹ سرطان ۱۳۹۸
داستان صلحِ افغانستان، بسیار طولانی شده و در طیِ این داستان، ما با حجمِ عظیمی از خبرها و تحلیلها و به عبارتی «بمبارانِ اطلاعاتی» مواجهیم. اگر در مورد ماهیتِ گفتوگوهای صلحِ افغانستان کسی از ما بپرسد، در لحظۀ نخست احساس میکنیم که بسیار حرف برای گفتن داریم و این احساسِ اولیه از انفجارِ اطلاعات و گزارشهایِ شبانهروزیِ رسانهها از صلح ناشی میشود. اما وقتی پرسشگر از ما بخواهد که تمامِ حرفهایمان را در چند جمله یا یک پاراگرافِ منطقی به عنوان چهرۀ واقعیِ گفتوگوهایِ صلح خلاصه کنیم، آنگاه درمییابیم که چیزِ زیادی از این گفتوگوها ـ جُز واگویی اخبار ـ حاصلِ ما نشده است.
به نظر میرسد که فهمِ واقعی و درست از گفتوگوهای صلح افغانستان، با اتکا به گزارشها و تحلیلهایِ رسانهیی میسر نیست. چرا که رسانهها در قرن بیستویک همه چیز به مخاطبان میگویند و هیچ چیز نمیگویند. بله، پارادوکسِ ماجرا همین است. رسانهها سازمانهای جاسوسی و استخباراتی نیستند که پشتِ صحنه را رصد کنند و به مردم گزارش دهند؛ دوربینها و دستگاههایِ شنودِ آنها در جلوِ پردهها و صحنهها نصب است و اغلب همان چیزهایی را میتوانند ثبت کرده و گزارش دهند که جوازِ نمایششان پیشاپیش صادر شده. افزون بر این، سیاستمداران و دیپلماتها حین صحبت با رسانهها، اظهاراتشان را از فیلترهای ذهنیِ مخصوصِ خودشان عبور میدهند تا برای خود و سازمانِ مربوطشان دردسر خلق نکنند. با این وصف، رسانهها بنا به وظیفۀ ذاتیشان، در پخش و نشرِ اخبار سماجت به خرج میدهند ولی درکِ حقایقِ پنهان و ناگفته را به عهدۀ مخاطبانِ خویش میگذارند.
به نظر میرسد آنچه که در ماههای اخیر به نامِ تلاش برای تحققِ صلح در افغانستان از محافلِ خارجی و داخلی شنیدهایم، دیگر از مرحلۀ صلح عبور کرده است. بسیاریها در کنار صلح، دغدغۀ برگزاری انتخابات ریاستجمهوری دارند و کسانی هم دغدغۀ تشکیل حکومت موقت. اما این موضوعات نیز در یافتههای صلح افغانستان، فرعی و حاشیهیی پنداشته میشوند. شاید انتخابات برگزار شود و یا شاید هم طرح حکومتِ موقت کلید بخورد، ولی بازهم صلحِ افغانستان در چهارچوبِ ملی و بینالافغانی نمیگنجد و به نتیجه نمیرسد.
اگرچه امریکاییها نمیگویند، اما گفتوگوهای صلحِ آنها با طالبان به بُنبست خورده و این بُنبست، امریکا و شرکایِ منطقهییشان را به پیگیری نسخههای جدیدتر و جدیتری از تحققِ ثبات در آیندههای افغانستان اشارت داده است. سرسختی طالبان در میدان دیپلماسی، امریکا را به این نتیجه رسانده که نمیتوان از افغانستان خارج شد و همۀ قربانیهایِ این کشور و برنامههای راهبردیشان در «قلب آسیا» را فدایِ یک گروه بدوی و غیرقابل اطمینان کرد. امریکا افغانستان را «تختۀ شطرنج بزرگ» و بخش مهمِ «بازی بزرگِ جدید» میداند که در آن بازیگرانِ منطقهیی و فرامنطقهیی خواهانِ ایفای نقش و تأمین منافع اند. امریکا به ژئوپلتیکِ افغانستان و حساسیتِ آن برای خودش به عنوان هژمون و اهمیتِ آن برای قدرتهایِ در حالِ ظهور واقف است؛ از اینرو وقتی که نتواند صلح را با اتکا به توانمندیِ خود و مطابق مطالباتِ استراتژیکِ خویش در افغانستان حاکم سازد، به سراغِ بازیگرانِ بزرگِ منطقهییِ ولو رقیب اما متمدن میرود و در یک بدهبستان یا قمارِ بزرگ، نسخه افغانستان را میپیچید.
بازیگر بزرگِ منطقهیی، اول پاکستان است که بخشی از افغانستان را عمق استراتژیک و حیاط خلوتِ خود میداند و نمیخواهد این حیاط خلوت مورد تصرفِ رقیب قرار بگیرد. بازیگرِ بعدی روسیه است که بخشی از افغانستان را جزیی از آسیای مرکزی و منطقۀ «خارج نزدیک» میداند که امنیت ملی روسیه بدان وابسته است. بازیگرِ سومی چین است که ضمن همسویی با پاکستان، نگرانِ خیزش بنیادگرایی اسلامی در استانِ سینکیانگ در همسایهگیاش است و تضمینِ محکمی میخواهد که هیچ بازیگری به دنبال برهم زدن امنیت ملیِ چین از این رهگذر نخواهد بود. بازیگرانِ بعدی ایران و هند اند که افغانستان را دروازۀ ورود به آسیای مرکزی و شرقِ آسیا میدانند…
انتخابات از روی ناگزیریِ جامعۀ جهانی و اشتیاقِ توام با لجاجتِ آقای غنی، به احتمالِ زیاد برگزار میشود؛ اما طرف گفتوگویِ امریکا در جنگِ افغانستان از این پس طالبان نه، بل کشورهای منطقه است که هرکدام حوزۀ نفوذ خود «در قلب آسیا» را میطلبند!
Comments are closed.