- ۱۲ حمل ۱۳۹۲
ضعف یا فقدان کامل تعریف، یک مسالۀ فراگیر در ادبیات علمی است. این امر یکی از بیدقتیهای متعددی است که مفهوم اقتصاد دانش را بیشتر به لفاظی تبدیل کرده است تا تحلیلی سودمند(کیت اسمیت، ۲۰۰۹).
هدف این مقاله پرکردن بخشی از شکاف مذکور در نقل قول بالا است. هدف اصلی پیدا کردن تعاریف قابل آزمون است. به عبارت دیگر، تعاریفی که به ما اجازه میدهند با یک روش خللناپذیر از طریق آمارهای ملی و بینالمللی و دادههای پیمایشی، اقتصاد دانش، دانش نیروی کار و شرکت(بنگاه) مبتنی بر دانش را اندازه بگیریم. این به نوبۀ خود به ما اجازه خواهد داد تا به پرسشهای کلیدی همانند زیر پاسخ دهیم: میزان بزرگی اقتصاد دانش چهقدر است؟ این اقتصاد به چه سمتی و با چه سرعتی رشد میکند؟ نتایج عملی و سیاسی آن برای بنگاهها و دولت چیست؟ به این ترتیب، امکان آزمون تعدادی از ادعاهایی که در مورد اقتصاد دانش مطرح شده است را خواهیم داشت. برای مثال سرمایهگذاری در اقتصاد دانش در حال سبقت از سرمایهگذاری در سرمایۀ فیزیکی است. متاسفانه ارایۀ تعریف، دغدغۀ اصلی بحثها نیست، همچنین صاحب نقل قول فوق، کمکی به تعریف دقیق اقتصاد دانش یا فعال دانش نمیکند.
بخشی از مشکل این است که تعیین دقیق تعدادی از مفاهیم اساسی، ذاتاً دشوار است. همانطور که در یک گزارش چنین نتیجه گرفته شده است: «علم توصیف، درک و اندازهگیری دانش، همواره ناقص خواهد بود. دانش تعریف شده در این انجمن، متغیر، گاهی چسبنده، اغلب لغزنده، به ندرت ملموس، غالباً ضمنی و بسیار ناهمگن است.»
در نتیجه، عبارت اقتصاد دانش و فعال دانش را اغلب یک حالت خودتعریف و بدیهی گرفته اند و در برخی موارد در مقابل دادههای دقیق آزمون نشده اند.
تعدادی از تعاریف عمومی اقتصاد دانش در زیر آمده است. با زبانی عصاقورت داده میتوانیم بگوییم اقتصاد دانش چیزی است که توسط شرکتها از فراهم کردن کمپیوترهای قوی و ذهنهای به خوبی آموزشدیده در جهت ایجاد ارزش، فراهم میشود.
تعاریف اقتصاد دانش
«نقش دانش در مقایسه با منابع طبیعی، سرمایۀ فیزیکی و نیروی کممهارت، اهمیت بیشتری پیدا کرده است. همۀ کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی (OECD) به سمت اقتصاد مبتنی بر دانش حرکت میکنند هر چند با سرعتهای متفاوت» (OECD,۱۹۹۶).
«… نوعی از اقتصاد است که در آن تولید و استخراج دانش، نقش عمدهیی در ایجاد ثروت بازی میکند. البته اقتصاد دانش را نمیتوان به سادهگی جابهجایی مرزهای دانش تلقی کرد، بلکه علاوه برآن، مشتمل است بر موثرترین استفاده و بهرهبرداری از همۀ انواع دانش، در تمام شیوههای فعالیتهای اقتصادی.
«ایدۀ اقتصاد مبتنی بر دانش، تنها توصیفی بر صنایع مرتبط با فناوریهای جدید نیست. این ایده، تشریحکنندۀ مجموعهیی از منابع جدید مزایای رقابتی است که قابل اعمال به همۀ بخشها، شرکتها و نواحی است؛ از کشاورزی و خُردهفروشی گرفته تا نرمافزار و بیوتکنالوژی».
«موفقیت اقتصادی به طور فزایندهیی بر استفادۀ کارآمد از داراییهای غیرقابل لمس مانند دانش، مهارت و پتانسیلهای خلاقانه به عنوان منابع اصلی مزایای رقابتی، مبتنی است. اصطلاح «اقتصاد دانش» برای توصیف این ساختار نوظهور اقتصادی بهکار میرود».
«جامعۀ مبتنی بر دانش، مفهوم وسیعتری است که التزام روزافزونی به پژوهش و توسعه ایجاد میکند. این اصطلاح، تمام جنبههای اقتصاد امروزی را پوشش میدهد که در آن دانش در بطن ارزش افزوده قرار میگیرد: از تولید فناوریهای جدید و فناوری اطلاعات و ارتباطات گرفته تا خدمات مبتنی بر دانش، صنایع خلاق، مانند رسانه و معماری.»
آیا اقتصاد دانش یک اقتصاد جدید یا بیوزن است؟
برخی اظهار کرده اند که ظهور یک اقتصاد مبتنی بر دانش، یک تحول اساسی است، یک «اقتصاد جدید» دربردارندۀ بهرهوری بیپایان، رشد سریعتر فاقد تورم و بازار بورس صعودی یکنوا. برخی اظهارات حاکی از آن است که تحول فناوری اطلاعات و ارتباطات، شرکتها را در جهت بهرهبرداری از پایگاههای دانش علمی و فنی، برای دستیابی به نهایت رقابتی بیسابقه، قادر ساخته است. برای مثال، میتوان از کاهش مدام هزینههای پردازش و تراکنش نام برد. در عوض، اقتصاد دانش جدید باید به فرمهای نوین سازمانی بین شرکتها سرایت کند و با تکانش شدید در روابط استخدامی، هرچه بیشتر کارمندان این محیط را به کارمندان سهیم، آزاد و خوداتکا بدل کند.
چنین نگرشی با شکست دات کام و ناتوانی در پیشبینی تغییرات روابط اشتغال، دچار افول شد. در واقع، اصطلاح اقتصاد جدید از مد روز بودن افتاده است.
در واکنش نسبی به چنین مبالغهیی، نگرشی متضاد با این پرسش که آیا اقتصاد دانش اصلاً وجود دارد؟ ظهور کرده است. تاکنون چنین برداشت میشده که اقتصاد همیشه با دانش گردانیده میشده است که منجر به نوآوری و تغییرات فنی میگردد و انستیتوهای مبتنی بر دانش، به ذخیره و اشتراک دانش در طی قرنها یاری رسانده اند. آنچه ما امروز مشاهده میکنیم، بیشتر همان وضعیت قبلی است، اما در سطحی وسیعتر و با آهنگی سریعتر.
حقیقت بینابین این دو است. دیوید و فورای در یک مقاله منتشر شده در ۲۰۰۲، گذر به اقتصاد دانش یا اقتصاد مبتنی بر دانش را به عنوان یک تغییر دریایی یا «انقطاع ملایم» توصیف کردند تا یک گذار تیز و شکستنی نسبت به گذشته.
دانش به عنوان یک کالای اقتصادی
توانایی ذخیره، اشتراک و تحلیل دانش، از طریق شبکه و جوامع جدید با استفاده از فناوریهای جدید اطلاعات و ارتباطات به شرکتها امکان بهرهبرداری از ویژهگیهای یکتای دانش را جهت دستیابی به مزایای رقابتی میدهد. شاید به این خاطر که دانش غایت تجدیدپذیری را در اقتصاد داراست؛ یعنی دانش ذخیره شده با برداشتهای مکرر از آن، کم نمیشود. البته ارزش دانش برای یک اقتصاد، از اشتراک آن با دیگران حاصل میشود.
شرکتها همچنین از اشتراک دانش داخلی و گاهی بین تامین کنندهگان و مشتریان نیز، ارزش کسب میکنند. اما ممکن است در جهت محدود کردن اشتراکات خارجی، بهخاطر رقبای احتمالی در سود، تلاش کنند. بنابراین، عمل دشوار موازنهیی که سیاستگذاران با آن مواجه هستند آن است که، اطمینان از حقوق معنوی به اندازۀ کافی قوی باشد که برای شرکتها انگیزه ایجاد کند تا در زمینۀ محصولات و فرآیندهای خلاقانه، هزینه کنند و به اندازهیی دشوار نباشد که بدون دلیل از انتشار دانش ممانعت کند.
منبع: دنیای اقتصاد
Comments are closed.