احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند - ۱۱ اسد ۱۳۹۸
بخش نخست/
جغرافیای افغانستانِ امروز تا پیش از امپراتوری ابدالی یا درانی که توسط احمدشاه ابدالی در ۱۷۴۷ تشکیل شد، بخشی از قلمرو امپراتوریهای پیشین بود که سرزمینهایی را در آسیایمیانه، آسیای جنوبی و کشور فارس(ایران) احتوا می کرد. جغرافیای این امپراتوریها که بیشتر با نام خانوادههای زمامداران مقتدر امپراتور ساز شناخته میشد، از سوی فاتحان عرب و خلافتهای عربی، خراسان نام گرفت.
احمدشاه ابدالی آخرین امپراتوری را در بخشی از این جغرافیا شکل داد که محور اصلی آن را جغرافیای فعلی افغانستان میساخت و مرزهایش به طرف مشرق در جنوب آسیا تا دهلی کشیده میشد؛ در حالی که کشور فارس(ایران) و سرزمینهای پیشین این امپراتوریها در ماوراءالنهر از قلمرو این آخرین امپراتوری بیرون ماند.
آخرین امپراتوری و جنگ درونی قدرت میان وارثین
احمدشاه ابدالی یا درانی و یا سدوزایی در سال ۱۷۴۷ میلادی این امپراتوری را پس از مرگ نادرافشار در قندهار بنیان گذاشت و خود را پادشاه خراسان خواند. هر چند او از سرزمین غرب و شمال خراسان دل کَند و قلمرو امپراتوری را بهسوی شرق گسترش داد. اما در شبه قارۀ هند علیرغم لشکرکشی پی در پی و غلبه در جنگ، از شکلدهی دولت پایدار متعلق و وفادار به امپراتوری ابدالی ناتوان باقی ماند.
در حالی که شورش رقیبان قبایل مدعی قدرت در مرکز امپراتوری(قندهار) هنگام غیبت احمدشاه درانی که در یورش نظامی بسوی شبه قاره و مناطق دیگر بهسر میبرد، حکایت از جنگ درونی قدرت داشت، اما منازعۀ اصلی و بلا انقطاع قدرت پس از فوت بنیانگذار امپراتوری ابدالی(۱۷۷۲) میان پسران و بازماندهگان او آغاز یافت. آتش این جنگ نه تنها تا حدود یک قرن دیگر(۱۸۲۴)میان شاه و شاهزادهگان سدوزایی و تا آخرین وارث این سلسله دوام کرد، بلکه سدوزاییها با سلسلۀ جانشین خود محمدزاییها و سرداران محمدزایی در میان خویش جنگ خونین قدرت را تا آخرین سردار و شاه این خانواده (محمدظاهر شاه و محمد داوود) و تا سال ۱۹۷۸(۱۳۵۷)ادامه دادند. پس از سقوط حکومت آخرین زمامدار سلسلۀ محمدزایی (سردار محمدداوود)، جنگ قدرت میان گروههای سیاسی مدعی قدرت و سران این گروهها نیز ادامه یافت و آتش این جنگ همچنان مشتعل است.
دو ویژهگی جنگهای خونین دو نیم سدۀ قدرت
دونیم قرن منازعۀ خونین قدرت در افغانستان با دو ویژهگی مشخص میشود:
۱- عبور از تمام خطهای سرخ
بسیاری از مدعیان و زمامداران قدرت در تمام سالهای جنگ قدرت، هیچگونه خط سرخی را حُرمت و رعایت نکردند. نه پیوندهای بسیار نزدیک خونی مانع جنگ شد، نه دوستیها و رفاقتهای آیدئولوژیک و حزبی و نه معیارهای اخلاقی و منافع وطنی و ملی. در سالهای جنگ بر سر کسب قدرت، حفظ قدرت و گسترش حوزۀ قدرت، برادر با برادر، پسر علیه پدر و پدر علیه پسر، خانم علیه شوهر، عموزاده با عموزاده، این حزب سیاسی با آن حزب سیاسی، سران و رهبران یک حزب میان هم، به سختی و با بیرحمی تمام جنگیدند و با توسل به بیرحمانهترین و غیراخلاقیترین شیوه خون هم را ریختاندند:
چشم یکدیگر را کور کردند،
اعضای بدن همدیگر را بریدند،
و برای کُشتار همدیگر، روشهای مختلف هولناک را بهکار بردند؛ از زیر پای فیل انداختن، تا به دهن توپ بستن و با بالشت خفه کردن و بر سر دار آویختن.
۲- وابستگی به خارج و مداخلهپذیری خارجی
جنگ دونیم قرنۀ قدرت در افغانستان با مداخلهپذیری زمامداران و وابستگی طرفهای این جنگ هر چند بهگونۀ متفاوت با دولتها و حلقههای خارجی مشاهده و مطالعه میشود. در بسیاری از جنگهای قدرت میان مدعیان قدرت، از شاه و شاهزادهگان سدوزایی تا سرداران محمدزایی و تا سران و رهبران گروههای سیاسی، دست دخالت خارجی بهگونۀ مستقیم و غیرمستقیم دراز است. اگر بخشی از عوامل این دخالت خارجی ناشی از سیاست مداخلهگرانۀ آنها در جهت منافعشان باشد، بخش دیگر، ریشه در دخالت پذیری و وابستگی طرفهای داخلی جنگ قدرت دارد. نکتۀ قابل توجه و مهم این است که طرفهای داخلی جنگ قدرت در این دخالت پذیری و وابستگی خارجی نیز به هیچ خط سرخی تعهد و حُرمت نگذاشتند: از امضای معاهداتی که به یورش نظامی خارجیان مشروعیت میداد تا واگذاری خاک و سرزمین به آنها و وابستگی در سیاست خارجی و حتا ادارۀ داخلی افغانستان به خارجیان.
هفت دهه سلطنت زمامداران سدوزایی(۱۸۳۸ – ۱۷۷۲)
پس از فوت احمدشاه ابدالی در سال ۱۷۷۲، دو تن از پسران او، شهزاده سلیمان در قندهار و شهزاده تیمور در هرات اعلان پادشاهی کردند. تیمور با هجوم به قندهار، شاه ولی خسر سلیمان و وزیر قدرتمند سلطنت پدر (احمدشاه ابدالی) را با دو پسر و دو برادر زادهاش دستگیر و اعدام کرد و به تخت سلطنت نشست.
تیمورشاه پس از تصاحب سلطنت در قندهار هرچند کابل را به پایتختی برگزید و با شماری از سران قبایل و شهزادهگان مدعی تخت و تاج به کابل رفت تا از مخالفت و شورش آنها بر سر تصاحب سلطنت در امان بماند، ولی شورش و مخالفت در فرصتهای مختلف تا سال ۱۷۹۳ که پدرود حیات گفت، ادامه یافت. از تیمورشاه ۳۲ پسر باقی ماند که آنها و فرزندان و نواسههایشان در حدود یک قرن دیگر بر سر قدرت جنگیدند.
نخستین جنگ بر سر پادشاهی تیمورشاه میان دو پسرش زمان شاه و همایون در ۱۷۹۳ بوقوع پیوست که به غلبۀ زمانشاه و سلطنت او و کور سازی چشم همایون انجامید. سپس برادرش شهزاده محمود والی هرات در سال ۱۷۹۷ پرچم بغاوت بر افراشت که او نیز در این بغاوت شکست خورد.
تیمورشاه در سال ۱۷۹۹ ده نفر از سران قبایل را به جرم مشارکت در توطئه براندازی سلطنتش گردن زد که در میان این ذبح شدهگان، سردار پاینده محمد رییس قبیلۀ بارکزایی یا محمدزایی قرار داشت. سپس پسران این سردار مقتول برای انتقام پدر به رهبری فتح محمدخان سر به شورش برداشتند و در این شورش شهزاده محمود برادر شاه را پیش کشیدند تا به سلطنت برسانند. محمود به کمک آنها پادشاه شد و در انتقام از برادر عینیاش همایون، چشم شاه زمان مخلوع را کور(۱۸۰۱)کرد و تا ۱۸۰۴ علیرغم جنگ با برادارن و مخالفان به سلطنت ادامه داد. سرانجام شاه محمود را برادرش شجاع الملک از سلطنت برانداخت و تا سال ۱۸۰۹ در میان جنگ و کشمکش با برادارن خود و پسران پاینده محمدخان ادامه داد.
شاه محمود در سال ۱۸۰۹ دوباره به کمک پسران پاینده محمدخان سلطنت را از شاه شجاع گرفت و تا ۱۸۱۸ پادشاه باقی ماند. او در این دوره، فتح محمدخان را وزیر و به مفهوم امروز صدراعظم تعین کرد. فتح محمدخان در حکومت با قدرتِ بیشتر از شاه ظاهر شد، برادرانش را به امور ولایات گذاشت و قدرت را در واقع از شاه گرفت. این وضعیت، کامران پسر شاه محمود را به کورسازی فتح خان(۱۸۱۷) وا داشت و سپس یکجا با پدرش و قبایل متحد خود، فتح خان نابینا را به شکل فجیعی به قتل رساند. چشمانش را از حدقه کشید و اعضای بدنش را قطع کرد.
جنگ خونین شاهان سدوزایی با سرداران محمدزایی
قتل وزیر فتح محمدخان، برادران او را که شمارشان به بیست تن میرسید و اکثراً حاکم ولایات بودند، به جنگ با شاه و پسرش کشاند. برادران وزیر به ولایات مختلف مسلط شدند و هر کدام آنها فردی از خانوادۀ سلطنتی سدوزایی را بهنام شاه عنوان کردند و خود در سایۀ او قدرت را بهدست گرفتند. اما آنها بر سر توسعۀ قلمرو حاکمیت خود و سلطه بر پایتخت از یکسو در جنگ میان هم و از جانب دیگر در جنگ با سدوزاییها به سر بردند.
دوست محمدخان محمدزایی بر پایتخت مسلط شد و شاه محمود پادشاه سدوزایی بهسوی هرات فرار کرد. اما شاه در آنجا بر سر حکومت هرات با پسرش کامران جنگید. پسر در این جنگ بر پدر غلبه یافت.
در حالی که جنگ قدرت میان سدوزاییها و محمدزاییهای مدعی قدرت ادامه داشت، شاه شجاع سدوزایی پس از امضای معاهدۀ لاهور با انگلیسها و پادشاه سیک پنجاب در پناه و حمایت نیروهای انگلیس در سال ۱۸۳۳ به سلطنت کابل دست یافت و تا سال ۱۸۳۸ به سلطنت ادامه داد. دوست محمدخان محمدزایی امیر کابل به بخارا فرار کرد. سپس که قیام مسلحانه در برابر شاه و نیروهای انگلیس اوج گرفت، از بخارا در سال ۱۸۴۰ به شمال کابل برگشت و خود را تسلیم انگلیسها کرد. انگلیسها او را به هند بردند، اما پس از مرگ شاه شجاع که در ۱۸۴۳ به قتل رسید به کابل بازگرداندند و سلطنتش را پذیرفتند.
پس از قتل شاه شجاع در واقع سدوزاییها دیگر بختی در جلوس بر تخت سلطنت نیافتند. فتح جنگ پسر او پس از یک ماه سلطنت به جای پدر مقتولش از سوی وزیرمحمداکبرخان پسر دوست محمدخان، دستگیر و زندانی شد. صفدر جنگ پسر دیگر شاه شجاع که در قندهار اعلان سلطنت کرده بود توسط سردار مهردل خان محمدزایی شکست خورد و بهسوی هند فرار کرد.
یکصدو سیوپنج سال سلطنت و زمامداری
سرداران محمدزایی(۱۹۷۸ – ۱۸۳۸)
از زمامداری سردار دوست محمدخان که به عنوان امیر بر سلطنت کابل نشست تا زمامداری سردار محمدداوود خان، ۱۳۵ سال میگذرد. جنگ قدرت در بسیاری از این سالها میان سرداران محمدزایی ادامه یافت. حتا در سالهای که امیران و سلاطین آنها در آرامش و امنیت، امارت و سلطنت کردند، این آرامش را منازعۀ درونی قدرت برهم میزد.
دوست محمدخان در کابل تا وفات خود در سال ۱۸۶۱ به سلطنت ادامه داد، در حالی که برادران دیگر او در ولایات بر سر گسترش قلمرو حکومت با هم در جنگ به سر میبردند.
از دوست محمدخان پسران زیادی باقی ماند که از میان آنها ۹ تن (محمدافضل خان، محمداعظم خان، شیرعلی خان، محمدامین خان، محمدشریف خان، ولی محمدخان، فیض محمدخان، محمداسلم خان و محمدحسن خان) هر کدام حکومت یک ولایت را در دست داشتند. هر یکِ آنان نیز دارای پسرانی بودند و سپس بر سر پادشاهی و حکومت ولایات با هم جنگیدند.
نخست شیرعلی خان که امارت یا سلطنت را در کابل تصاحب کرد، برادرش محمداعظم خان را شکست داد. سپس عبدالرحمن خان پسر محمدافضل خان برادر دیگر شاه از زندان بهسوی بخارا فرار کرد و بعد به کابل برگشت، پدرش را پس از غلبه در جنگ با شیرعلی خان به امارت رساند. امیر جدید بهزودی وفات یافت و به جای او برادرش محمداعظم خان امارت یافت، اما با برادر زادهاش عبدالرحمن خان در منازعه قرار گرفت. در چنین وضعیت، شیرعلی خان به کمک انگلیسها که سه لک روپیه و سه هزار قبضه تفنگ از لرد لارنس حاکم انگلیسی هند بهدست آورد در جنگ بر عبدالرحمن خان و محمداعظم خان غلبه یافت و دوباره به سلطنت کابل رسید.
برای امارت و زمامداری سردار شیرعلی خان یک دورۀ آرامش ده سال ایجاد شد، اما سپس با پسرش محمدیعقوب خان بر سر تعین ولیعهدی در افتاد. یعقوب خان هرات را از پدر گرفت و حاکم او را بکُشت. وقتی کابل نزد پدر آمد، پدرش او را زندانی ساخت.
امیرشیرعلی خان در بازی بزرگ میان روسیۀ تزاری و بریتانیا در دسمبر ۱۸۷۸ از کابل بیرون شد و در ۱۸۷۹ پسر محبوسش سردار یعقوب خان به سلطنت رسید. در آغاز سلطنت او انگلیسها به افغانستان یورش نظامی آوردند و با وی معاهدۀ گندمک را امضا کردند. او سپس در پایان این سال از سلطنت کنار رفت و سلطنت به عبدالرحمن خان رسید.
عبدالرحمن خان که در بخارا به سر میبرد پس از تشدید و گسترش جنگ مردم علیه انگلیسها و شکست آنها در این جنگها به کابل آمد و از سوی انگلیسها به عنوان پادشاه جدید مورد پذیرش قرار گرفت.
Comments are closed.