احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۶ ثور ۱۳۹۴
در آستانه بیستوسهسالهگی انقلاب ۸ ثور قرار داریم. آنچه در این ایام در فضای آکنده از آزادی بیانِ کنونی بیش از هر سخنی شنیده میشود، قضاوتهای رنگارنگیست که در قبالِ این روز تاریخی ابراز میشود. این قضاوتها اما گاهی چنان سطحی و غیرمنصفانه میشود که به مقایسۀ کودتای ۷ ثور و انقلابِ ۸ ثور و برساختنِ برخی وجوه مشترک میان آنها منتهی میگردد. این در حالیست که تفاوتِ میان این دو جریان در واقع به درازنای تفاوتِ میان دو خطِ متنافر است که هیچگاه به هم نمیرسند. هرگونه نگاهِ یکسانانگارانه به این دو رویداد تاریخی کشور، چیزی جز سطحینگری و غرضمندیِ عاملانِ آن را به اثبات نمیرساند.
در یک دیدگاه کلان به رویدادهای تاریخی میتوان گفت که اصلاً تجارب تاریخی، امری تکرارپذیر نیست و هر آنچه در یک بازۀ زمانی به وقوع میپیوندد، با ویژهگیهای منحصربهفرد زمانی و مکانیِ خود از سایر مواردِ بهظاهر مشابه متمایز میشود. از این منظر میتوان تاریخ را روندی روبهرشد و دارای سیر تکاملی و جریانیِ در حالِ گذار عنوان کرد که به هیچوجه در مسیرِ خود به دام «دور و تسلسل» درنمیغلتد.
اگر با این پیشفرض به سراغِ رویدادهای ۷ ثور و ۸ ثور برویم، خواهیم دید که «تفاوت ره از کجاست تا به کجا»! مهمترین تفاوتِ این دو رویداد، در نوعیتِ جنبشهای اجتماعیِ مذبور نهفته است. بنا بر تفاوتهایی که میان یک کودتای نظامی و یک انقلاب مردمی وجود دارد، باید گفت که کودتای ۷ ثور، نمونۀ عینیِ یک کودتای نظامی علیه رژیم حاکم بود که با استفاده از مولفههای سرعت، دقت و خشونت از طریق جمعی از نظامیانِ داوود خان رقم خورد و حاصل آن، تغییر رژیم به یک نظام کمونیستی شد؛ این در حالی است که در انقلاب ۸ ثور، عنصر مردمی بودن و پایگاه اجتماعی داشتن، بزرگترین شاخصه به شمار میرود که در یک بازۀ زمانی طولانیتر، سبب رهایی یافتنِ کشور از دام استعمار و عناصر بیگانه شد. به این ترتیب، دیده میشود که در همان آغاز کار، از یک دیدگاه کاملاً بیطرفانه و با رویکردی جامعهشناسانه، میان این دو رویداد تاریخی کشور، فرسنگها تفاوت وجود دارد.
منتقدانی که بر هشت ثور خرده میگیرند، بیشتر به دلیل نا آرامیها، ویرانیها و جنگهایی است که بعد از هشت ثور اتفاق افتاده است. اما فراموش میکنند که رویدادهای بعد از هشت ثور که در ادامۀ شکست تجاوز پاکستان را در افغانستان نیز در پی داشته، بحث دیگری است و خود روز هشت ثور بحث دیگر.
اگر قرار باشد رویدادهای پس از انقلاب ها، روزهای انقلاب و تاریخ ساز را در جوامع نابود کند، باید به انقلابهای فرانسه و دیگر انقلابهای جهان هم خط بطلان کشید؛ زیرا بعد از انقلاب فرانسه و دیگر انقلابهای جهان، کشورهایی که به انقلاب دست یافته بودند و پیروز شدند، دچار جنگ های داخلی دراز مدت شدند، صدها هزار کشته و ویرانیهای بیشمار و گستردهیی را به جا گذاشتند که از شنیدن آن مو بر اندام راست میشود و به قولی ویرانی و کشتار در بعد از انقلاب افغانستان، در برابر ویرانی های آن جوامع در پس از انقلابها، صفر را هم پوره نمیکند.
بنابرین هشت ثور فرخنده است و طبیعی است که رویدادهای پس از هشت ثور هم طرفهای حق و ناحق خود را داشته است.
با این حساب، ورود به این مبحث با پیشفرضهای خصمانه یا ناآگاهانه که منجر به یکسانانگاری و شبیهسازی میان این دو واقعۀ تاریخی میشود، خطایی بزرگ خواهد بود که چیزی جز سطحیگرایی یا غرضمندی تداعی نمیکند. بدون شک میان رویدادی که توسط جمعی از افسرانِ ارتش به منظور کسب قدرت رخ داده و میان جریانی مردمی که با هدف مبارزه با استعمار و سلطۀ عناصرِ بیگانه صورت گرفته است، چه از منظر اجتماعی و چه از منظر مبانی حقوقی و اخلاقی، تفاوتهای آشکاری وجود دارد. بهخصوص وقتی پای «هدف» به میان میآید، دیده میشود که علیرغم ادعاهای رهبران رژیم کمونیستی، میل به قدرت انگیزۀ اصلی کودتای ۷ ثور بوده است، در حالی که در انقلاب ۸ ثور رهایی از دام تزویر و استعمار شوروی و حفظ دین مبین اسلام، از انگیزههای اصلیِ مجاهدین به شمار میآید. به این ترتیب باید پذیرفت که نگاه مردم و مجاهدین برای رقم زدن انقلاب ۸ ثور، نگاهی صرفاً مادی و مبتنی بر منافع سیاسیِ رهبران آن نبوده است. هرچند که منتقدانِ این دیدگاه میکوشند تا با پیش کشیدن اختلافات پس از انقلاب، این هدف مقدس ملی و دینی را انکار کنند؛ اما واقعیت این است که اختلافات پس از ۸ ثور ناشی از عوامل خارجی و داخلیِ دیگری بود که به هیچوجه نمیتوان نفسِ انقلاب را با آن زیر سوال برد.
اختلافاتی که پس از این انقلاب رونما شد، هیچ دخلی در نفسِ مجاهدتها نداشت و ندارد. وجه افتراقِ عمدۀ دیگری که میان این دو روز پی در پی، گاهی از سوی برخیها «وجه اشتراک» ۷ ثور و ۸ ثور تلقی میشود، پیامدهای حاصل از این دو روز تاریخی است. شاید کمتر کسی پیدا شود که پیامدهای خونبار و خانمانسوزِ کودتای ۷ ثور را نادیده بگیرد و در صدد توجیه آن برآید. شواهد تاریخی گواه آن است که کودتای ۷ ثور علیرغم ادعاهای پُرطمطراقی که داشت، چیزی جز خون و قتل و وحشت و استعمار به بار نیاورد. با این حال عدهیی میکوشند تا این پیامدهای شوم را با اشاره به جنگهای داخلی پس از انقلاب ۸ ثور، به حکومت مجاهدین هم وصله زنند. در حالی که علیرغم اختلافاتی که پس از ۸ ثور میان مجاهدین رونما شد، انقلاب اسلامی ۸ ثور به اهدافِ خود دست یافته بود. هدف اصلی هر انقلابی، پایان دادن به یک جریانِ جاری در کشور و دست یافتن به استقلال، آزادی و ارزشهای بومی است که با این وصف باید پذیرفت که انقلاب ۸ ثور مجاهدین با خوشفشانیها و فداکاریهای بسیاری که همراه بود، به این مهم دست یافته بود.
تشکیل یک دولتِ جدید از میان ویرانههای دولت پیشین، با روند مبارزه علیه استبداد و استعمار در یک انقلاب مردمی و همهشمول، دو مقوله کاملاً مجزا هستند. به گونۀ مثال، در نظام کنونی هم امروزه ما با چالشهای متعددی در بخشهای مختلف روبروییم؛ اما این به هیچوجه نمیتواند نشان از بیحاصل بودنِ کنفرانس بُن در سال ۲۰۰۱ باشد و یا با تأکید بر چنین نقاط ضعفی، بهصورتِ عموم تفاوتهای میان یک نظام مردمی و دموکراتیک با حفظ ارزشهای اسلامی را با یک نظام طالبانیِ سرکوبگر نادیده بگیریم. هرچند نظام کنونی ممکن است در حال حاضر با چالشهای متعددِ بسیاری دستوپنجه نرم کند، اما به قول چیرچیل باید پذیرفت که: «دموکراسی بدترین نظام است؛ اما چه کنیم که بهتر از آن نداریم».
با توجه به اینکه اختلافاتِ پدیدآمده در حکومت مجاهدین به هیچوجه نمیتواند نفس جهاد برحقِ مردم افغانستان را زیر سوال ببرد، به عنوان یک فرد بیطرف و واقعگرا هیچگاه نباید از دستهای بیرونیِ پنهان در پسِ این انقلاب هم غافل شد. بر همهگان واضح است که نفس پا گذاشتنِ به میدان جهاد در برابر ابرقدرت شرق، پای بسیاری از قدرتهای منطقهیی و جهانی را هم ناخودآگاه به میدان افغانستان کشانید و این امر سبب شد که حکومت مجاهدین از معدود نظامهایی در جهان به حساب آید که در آن حضور بسیاری از عوامل استخباراتی بیگانه برای ماهی گرفتن از آب گلآلود بهخوبی مشهود بود.
Comments are closed.