احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۵ اسد ۱۳۹۴
سه شنبه ۶ اسد ۱۳۹۴
بخش چهارم
به تعبیر اقبال، «پیغمبر اسلام (ص) میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است؛ و تا آنجا که به منبع الهام وی مربوط میشود، به جهان قدیم تعلق دارد. آنجا که پای روح الهام وی در کار میآید، متعلق به جهان جدید است. زندهگی در وی منابع دیگر از معرفت را اکتشاف میکند که شایستۀ خط سیر جدید است. ظهور و ولادت اسلام، ظهور ولادت عقل بر مبانی استقرایی است».۱۸ از همینرو است که اقبال اظهار میدارد اساساً تولد خرد مدرن (خرد استقرایی) حاصل آشنایی و پیروی دانشمندانِ غربی با قرآن است. زیرا متفکران غربی اگر میخواستند از سنت علمی، فلسفی گذشتهگان خود پیروی کنند، بایستی دست به دامن فلسفۀ یونان میشدند که تأکیدش نه بر عمل و عینیت، بلکه بر نظر و انتزاع و ذهنیت بود. از دیگر نکاتی که اقبال در رابطه با تأکید قرآن بر عمل و عینیت اظهار میدارد اینکه به نظر ایشان فنای فرهنگهای قارۀ آسیا به طور کلی جهان قدیم از آنرو بود که اینها صرفاً بر نظر تأکید نمودند. اما فرهنگ اسلامی از آنرو پایدار و مؤثر واقع گشت که بر تجربه و عینیت تکیه نمود. «فرهنگهای قارۀ آسیا و در واقع تمام جهان قدیم از آن جهت از بین رفتند که در آن فرهنگها انحصاراً از داخل به واقعیت و حقیقت نزدیک میشدند و از داخل به خارج حرکت میکردند. این طرز کار برای آنها نظریه به بار میآورد و قدرتی از آن به دست نمیآمد و هیچ تمدن قابل دوامی ممکن نیست تنها بر پایۀ نظریه ساخته شود» ۱۹ اما قرآن از آنجا که «توجه به اختبار و تجربه را یکی از مراحل ضروری زندهگی روحیِ بشریت میداند و به همۀ میدانهای تجربۀ بشری با اهمیتِ یکسان مینگرد».۲۰ از اینرو، پایدارتر و مؤثرتر بوده و جهان جدیدی را آغاز مینماید.
سرانجام اینکه روح تفکر اسلامی و به ویژه نگرش عینی و عملیِ قرآن است که به تولد خرد استقرایی انجامید. خردی که مبنای پیدایش و شکلگیری علوم جدید گشت. بنابراین اگر مسلمانان امروز به سمت اخذ علوم غربی حرکت نمایند، این حرکت آنها به هیچ وجه مایۀ بیهویتی و تقلید صرفِ آنها نمیگردد. چرا که مسلمانان در واقع میخواهند آن گمشدۀ خویش را دوباره بیابند. و از همه مهمتر اینکه خود ایشان به نوعی در پرتو تعالیم قرآنی، بانی علم جدید هستند.
جهان طبیعت از دیدگاه اقبال
شاید طرز تلقی و نگرش مرحوم اقبال لاهوری نسبت به جهان طبیعت، ما را در فهم اندیشۀ وی درباره نسبت علم و دین یاری بیشتری نماید. زیرا علوم جدید در آغاز مدعی پرده برداشتن از رازهای طبیعت بودند. رازهایی که طی قرون متمادی در پسِ پرده نهان مانده بودند و حضور عناصر مابعدالطبیعی همچون خدا را تقویت مینمودند. اما با این پردهدری حضور خدا و فیض الهی در گردش جهان طبیعت کمرنگ جلوه کرد و حتا برخی جهان طبیعت را بینیاز از حضور خداوند دیدند. حال اینجا این پرسش قابل طرح است که اقبال لاهوری چه تصویری از جهان طبیعت ارایه میدهد که با نگرش قرآنی و دینیِ او سازگاری دارد؟
قابل تذکر است که اقبال در زمانهیی میزیست که دیدگاههای نقادانۀ دانشمندانی همچون وایتهد و اینشتین
ـ اولاً آن تصور مکانیکی [ماشینوار] از عالم را تا حدود زیادی کمرنگ کرده بود؛
ـ ثانیاً نظریۀ ماتریالیستی [مادیگرایانه] طبیعت را که تکیه بر فیزیک کلاسیک قرن هفدهم داشت، از کار و اعتبار انداخته بود.
در چنین فضایی زمینهیی فراهم شد تا «مکانیسم کیهانی سرسخت و صلب فیزیک کلاسیک و مادهگرای نرم شود و جهانی زیستمند متشکل از حوادث انرژی را نشان دهد، نه [جهانی متشکل از] ذرات بیجان ماده را. مطالعات جدید از جهان، تصویری به حسب میدانهای نیروی مرتبط دینامیک به دست میدهند که جهان را بیشتر مثل رقص نشان میدهند تا یک بیابان. از نظر بعضی از کیهانشناسان و متکلمان، این نمایش از واقعیت فیزیکی بافت جهان را در معرض تأثیرگذاری عمیق الهی، به نحوی که مادهگرایی علمی اجازه نمیدهد، قرار میدهد».۲۲ در واقع اقبال با تأسی و تکیه بر چنین دیدگاههایی است که جهان طبیعت را نه ایستا و ثابت، بلکه پویا و در جریان دایمی تصور میکند، گویی «زندهگی نمود منحصر به فردی است و مفهوم ماشینیگری برای تجزیه و تحلیلِ آن نارسا است. پس اگر نگرش مکانیکیوار در تبیین طبیعت نارسا است» ۲۳ چه نوع نگرشی فهم دقیقتری را میتواند ارایه دهد؟ اقبال در این زمینه به دو اندیشمند تکیه مینماید، یکی وایتهد و دوم هانری برگسون فیلسوف فرانسوی. اقبال تحت تأثیر وایتهد، نگرشی پویشی (process) به عالم دارد. بدین معنا که جهان را یک کل تصور مینماید که اجزا و اعضای آن در پیوند با یکدیگر به کنش و واکنش دایمی مشغول هستند. در نظر اقبال «عالم، عالمی است دایماً بالنده که هر لحظه نمو میکند و شکوفا میشود. و وحدت اندامی [ارگانیک] اراده، اندیشه و غایت است. بنابراین جهان ما، بیثبات، کاذب، بیترحم، متناقض و فریبآمیز نیست، بلکه جهان باشعور و باتدبیری است که مسلماً هدفی را دنبال میکند… برای عالم حالت نهایی وجود ندارد. عالمی است دایماً در حال بالندهگی، خودآفرینی و خودگستردهگی، که امکانات و تواناییهای درونی رشد و تکاملش مرز نمیشناسد».۲۴
Comments are closed.