- ۲۸ اسد ۱۳۹۸
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود به شهدای راه حق و شهدای حادثۀ اخیر مراسم عروسی در شهر کابل.
هرچند اتفاق اخیر در کابل سبب مغشوش شدن اذهان همۀ ما شده است، اما در اندکی که فرصتی برای من پیرامون موضوع استقلال داده شده است در خدمت شما خواهم بود.
اجازه میطلبم از ریاست تیم وفاق ملی، احمدولی مسعود نامزد انتخابات ریاستجمهوری، داکتر فریده مومند معاون اول، محترم محمد شهاب حکیمی، نامزد انتخابات ریاستجمهوری و سایر حضار گرامی!
میخواهم در ابتدا این پرسش را مطرح کنم که پس از یکصدسال استقلال ما در کجای تاریخ ایستادهایم و خوب است که در مناسبتهایی که از استقلال کشور تجلیل میکنیم، این پرسش را صادقانه مطرح کنیم: ما از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی چه نقشی را در تحولات داخلی، منطقهیی و بینالمللی داریم؟ بسیار مختصر سه نظریه که تجربۀ جهانی دارد و پژوهشگران در این مورد کار کردهاند که ممکن توضیح هر کدام آن به تنهایی یک سمستر باشد، اما من به شکل مختصر این را در دو دقیقه خدمت شما بیان خواهم کرد.
نظریۀ لپسیت؛ این نظریه طبقۀ متوسط را برای تحکیم دموکراسی و توسعه مردمسالاری، در کُل دنیا مورد پژوهش عالمانه قرار داده است، به این باور است: اگر ما بخواهیم دموکراسی در جهان شکل بگیرد، باید طبقۀ متوسط در آن جامعه پدید آمده باشد.
نظریۀ دوم که تجربۀ جهانی دارد و توسط پژوهشگران مورد تأیید قرار گرفته است، نظریه گرانول است. در این نظریه این نکته مطرح میگردد که بدون جامعۀ مدنی قوی و توسعه نیافته، شکلگیری نظام دموکراتیک امر غیرمحتمل است و کسی بهنام هانتینگتون، بزرگترین نظریهپرداز امریکایی در قرن بیست که نیز نظریه لپسیت و گرانول را تأیید میکند. میگوید که دموکراسی به فرهنگ حمایتکننده نیاز دارد؛ یعنی اگر ما بخواهیم در یک کشور دموکراسی را حاکم بسازم، فرهنگ حامی دموکراسی در آن کشور باید نهادینه شده باشد؛ بنابراین پاسخ پرسشی را که پیشتر مطرح کردم تا حدود میتوانیم دریافت کنیم؛ چون فرهنگ حامی دموکراسی پس از سقوط امانالله خان در افغانستان از طرف کنشگران سیاسی مورد حمایت قرار نگرفت و بهجای آن سنتهای قبیله، قوم و عشیره مطمع نظر قرار گرفت، بعد از یکصدسال ما در جایی قرار گرفتیم که امانالله خان در آن زمان در همین نقطه قرار داشت.
امانالله خان با داعیۀ نوسازی و توسعه وارد عرصه سیاست شد و امروز به شیوۀ پوپولیستی، غنی نام تیم (تکت انتخاباتی) خود را «دولتساز» معرفی میکند، به این مفهوم که تا کنون ما نتوانستیم دولت بسازیم، یعنی پس از یکصدسال که ما استقلال گرفتیم، وقتی غنی نام تیم خود را «دولتساز» مینامد به این معناست که ما نتوانستیم دولتی داشته باشیم؛ البته این نگاه پوپولیستی/ عوامفریبانه است. همانگونهیی که در شعارهای پوپولیستیاش میگوید که ما افغانستان را مرکز برق آسیا میسازیم و آنطرف گذرگاه مرزی دیورند را هم برق میدهیم در حالی که ما کابل در ۲۴ ساعت از مشکل بیبرقی نمیتوانیم اخبار را ببینیم. این نگاه عوامفریبانه است و سازکارهای است که میخواهد افکار عمومی را به شیوۀ سنتی تبیین وارونه کند و بار دیگر به کرسی قدرت برسد، اما باور ما این است که آگاهی و شعور مردم ما این نقشه را نقش بر آب خواهند کرد. پرسشی که من پیشتر مطرح کردم، ما را به این نکته رهنمون میسازد که در دورۀ پنجسالۀ حکومت وحدت ملی، طبقۀ متوسط رو به اضمحلال رفت، جنبشها و نهادهای مدنی به گروگان گرفته شد، جنبشهای اجتماعی که میخواست به عنوان طبقۀ متوسط عمل کند و در تحکیم مناسبات قدرت و توسعه دموکراسی نقش بازی کند، سرکوب شد. شما به یاد دارید که جنبشهای میلیونی چگونه با روشهای خونین را در این کشور سرکوب شدند. اگر ما روش حکومت را فعلی مورد توجه و دقت نظر قرار دهیم، به یک نکته دست پیدا میکنیم: ما به یک بُنبست استراتژیک در حال حاضر روبهرو هستیم. این بُنبست در حوزۀ سیاسی وجود دارد؛ چون ما در تکوین دولت ملی ناکام هستیم، ما در حال حرکت به طرف فروپاشی سیاسی هستیم و با فقدان اجماع سیاسی و سنت سرکوبگرایانه در این حکومت مواجه هستیم که خودش یک بُنبست است، بُنبستی که اگر مردم افغانستان اراده نکند، نمیتواند به راحتی بشکند و مشکلات را مدیریت کند.
بُنبست دوم، در حوزۀ فرهنگی است؛ اگر با نگاه عالمانه و موشکافانه کشور خود را مورد کنکاش قرار دهیم، بعد از یکصدسال، آیا افغانستان اندکترین نقش در جنبشهای نرم ابزاری و تولید علم در داخل و سطوح منطقهیی و بینالمللی دارد؟ تمام دانشگاههای ما از کتابهای ایرانی و پاکستانی استفاده میکنند. دانش ما حتا با دانش کشورهای منطقه ایران، پاکستان و کشورهای آسیایمیانه قابل مقایسه نیست، چه رسد به اینکه به سطح بینالمللی مقایسه شود. این نشان میدهد که بعد از صدسال استقلال ما در اُفت فرهنگی قرار داریم. در حوزۀ اقتصادی؛ بیکاری، فرار مغزهای از افغانستان، فقدان اشتغال، بیکاری که سبب شد تا شمار زیادی از جوانان به صورت قاچاق فرار کنند و در دریاها غرق شدند، این نشاندهندۀ آنست که ما نتوانستیم یک اقتصاد مولد را بهجای اقتصاد رانتی مورد توجه قرار دهیم تا از بُنبست اقتصادی خود را نجات دهیم. در دورۀ حکومت وحدت ملی، بُنبست در حوزۀ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به صورت بیپیشینه افزایش یافت و تداوم پیدا کرد که تاریخ سیاسی معاصر افغانستان کمتر تجربه کرده است؛ بنابراین اگر ما بخواهیم «فصل ناتمام» امانی را که اشرف غنی شعار آن را سر میدهد به اتمام برسانیم، باید این مشکلات در حوزههای مختلف مانند، اقتصادی، سیاسی و …، ادامه یابد. باور ما این است که اگر ما فصل ناتمام عبدالرحمانی را بهجای فصل نا تمام امانی به آقای اشرف غنی عنوان بدهیم با نگاه علمی و کارشناسانه بیشتر با قضاوتهای قومی، زبانی و سمتی قابل تحلیل بررسی است، به این دلیل که امانالله خان بنیانگذار «استقلال» افغانستان بود، اما اشرف غنی بنیان گذار «فروپاشی» افغانستان است. در هیچ دورۀ نفاق و شقاق میان نخبهگان و مردم افغانستان به اندازۀ پنجسال اخیر رایج نشده بود؛ حتا در دورۀ منازعات داخلی. امانالله خان معمار استقلال افغانستان است، اما اشرف غنی معمار وابستهگی افغانستان است. برای یک روز هم غنی در برابر خارجیها یک موضع مستقل با غرور ملی نداشته است. ما علیرغم تعاملی که با خارجیها داریم، خواهان استقلال و غرور ملی کشور خود هستیم؛ چون کشوری که غرور ملی نداشته باشد، هیچگاه صاحب فروغ ملی نخواهد شد.
سیاستهایی که در حال حاضر دنبال شده است، روی چند نکته تمرکز دارد: سیاست حذف؛ حذف رقبای سیاسی، اقلیتهای قومی و سنت سرکوب، جنبشهای اجتماعی و مدنی که خواستار اصلاح مسالمتآمیز بودند و همه حذف شدند. ارگ در هیچ زمانی به اندازۀ فعلی کانون تعصب، فساد اخلاقی و تبعیض نبوده است. این در تاریخ افغانستان بیسابقه است؛ ممکن ارگ در طول تاریخ کانون ظلم بوده باشد. چون نظریه سیاسی است که میگوید: قدرت اگر مهار نشود، ماهیت ایجاد ظلم را دارد. اما در هیچ مقطع از زمان به اندازۀ پنجسال اخیر کانون بیشرمی و فساد اخلاقی نبوده است. اولینبار است عزت و شرم و شرافت مردم افغانستان در این حکومت به تاراج گرفته شده است. جایگاه و اقتدار افغانستان به عنوان یک کشور با عزت و مسلمان که روزی پیشقراول مبارزه با استعمار بود در سطح کشورهای اسلامی و منطقهیی به یغما برده میشود.
سیاست تسلیم محض؛ عملکردهایی در افغانستان صورت گرفته است که مغایر با عفت عمومی و منافع ملی بوده است، به رغم منافع مشترک، منافع ملی ما با بیرونیها یکسان نیست. تاریخ پنجسالۀ حکومت غنی نشان میدهد که غنی برای یکبار هم که شده تصمیم جدییی را در برابر عملکرد خارجیها نداشته است که نشان دهد، این عملکرد خلاف ارزشهای تاریخی و ملی مردم افغانستان است. این نشان میدهد که این آدم (غنی) تسلیم مطلق به خارجیها است. کشوری که این همه شهید داده و قهرمانان خود را در راه استقلال عظمت و غرور ملی خود فدا کرده، آیا نمیتواند در برابر کنش خلاف ارزشهای تاریخی و ملی واکنشی داشته باشد؟ چنانچه نقل قول از قهرمان ملی کشور، شهید احمدشاه مسعود است: اگر ما آزادی نداشته باشیم، زندهگی ما هیچ ارزشی ندارد. اگر ما از نگاه امکانات، اقتصادی، اجتماعی در بهترین حالت قرار داشته باشیم، اگر آزادی نداشته باشیم، ارزش ندارد. آزادی یک ارزش است، به همین دلیل است که ما بهترین فرزندان خود را قربانی کردیم. تاریخ کشور ما با آزادی و آزادهگی رقم خورده است. ما اگر چیزی در دنیا داریم، آزادی است؛ چون در برابر هیچ استعماری سر خم نکردهایم، به همین دلیل این روز را گرامی میداریم و روز استقلال خود را پاس میداریم؛ بنابراین سیاست حذف، سنت سرکوب و سیاست مخالفت با کارگزاران جهاد و مقاومت هیچ سر سازگاری با فصل ناتمام امانی ندارد؛ بلکه این سیاست بیشر سازگاری با سیاست عبدالرحمانی دارد. من با شخص عبدالرحمان مشکل ندارم، اما با سیاست عبدالرحمانی مشکل دارم، آن سیاست با سیاستی که غنی در پیش گرفته است، افغانستان را به فروپاشی میبرد. فضای بیاعتمادی را حاکم میسازد. تاریخ نشان میدهد که وضعیت کشور ما هیچگاهی به پیمانه امروز دچار گسست نشده است. غنی با سوءاستفاده از یک سیاست شئونیستی مردم را به طرف فروپاشی میبرد. به همین دلیل است که من با سیاست عبدالرحمانی و کسانی این نگرش را تعقب کند، مشکل دارم. من تاریخ تحولات سیاسی افغانستان را به خوبی میدانم، اما مطمینم که غنی از تحولات سیاسی افغانستان چیزی نمیداند و راهحل درست و قابل قبول برای مردم ارایه نمیتواند.
امیدوار هستم که این دور، آخر دور از حکومت غنی باشد و مردم افغانستان کسی را به سکانس رهبری برگزینند که تمام مردم افغانستان برایش برابر باشد و نظام شهروندی بهجای نظم قومی اولویت داشته باشد. ما افتخارات زیاد داریم؛ مگر سیدجمالالدین افغان تحولات سیاسی را در مصر ایجاد نکرد از کجا بود؟ مولانا جلالالدین محمد بلخی که اثرش پُرفروش کتاب امریکا در سال ۱۹۹۶ نشد، از کجا بود؟ ما افتخارات زیاد داریم، اما زمانی ما میتوانیم که افتخارات خود را به دست آوریم که انسانهای سرنوشت سیاسی ما را به دست بگیرند که در آن اثر از تبعیض، تعصب و فساد اخلاقی وجود نداشته باشد. انسانهایی باشند که تمام افغانستان را به یک چشم ببیند و به عدالت اجتماعی باور داشته باشد، به کرامت حقوق شهروندی باور داشته باشند. ما برای یک افغانستان نیرومند و باعزت تلاش میکنیم، تیم وفاق ملی با این نگرش روی صحنه آمده است و امیدوار هستم که مردم افغانستان این تیم نخبهگرا را مورد حمایت قرار دهند.
به امید یک افغانستان آزاد، آباد و عاری از خشونت و تبعیض!
Comments are closed.