احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۷ سنبله ۱۳۹۸
اشـاره: به مناسبت هجدهمین سالروز شهادت احمدشاه مسعود و هفتۀ شهید، گفتوگویی ویژه با احمدولی مسعود رییس عمومی بنیاد شهید مسعود انجام دادهایم که در طی آن، آقای مسعود خاطراتش از دورانِ جهاد و همچنین شناختش از قهرمان ملی را صمیمانه با خوانندهگانِ روزنامۀ ماندگار در میان گذاشته است.
***——————
جناب مسعود! انگیزۀ پیوستنتان به صفِ جهاد چه بود؟
در آغاز جهاد، من نوجوان بودم و با مسایلِ جهاد آشنایی نداشتم. برادر بزرگترم شهید احمدشاه مسعود نیز به گونۀ ایدیالوژیک به این مسایل نپرداخته بود؛ اما از آنجا که او یک مسلمانِ ذاتی و شخصی وطندوست بود و در دانشگاه پُلیتخنیک نفوذ عقاید کمونیستی و صحبتهایِ ضداسلامیِ استادانِ روسی در میان دانشجویان را مشاهده میکرد، به هدفِ دفاع از اسلام و وطـن ایستاد شد و این حرکت بهتدریج به جهاد مسلحانه تبدیل شد.
پس از آنکه آمرصاحب به جهاد پیوست، من و تمامِ خانواده نیز به او ملحق شدیم و همه با هم مبارزه را از آن زمان که شاید حدود ۱۵ سال سن داشتم، آغاز کردیم.
مبارزه را برای نخستینبار در کجا آغاز کردید؟
اولینبار که آمرصاحب مبارزه را آغاز کرد، ما هم به دنبالِ ایشان رفتیم و مبارزه را شروع کردیم. من در آن زمان همانطور که قبلاً گفتم، بسیار جوان بودم و مبارزه را از سنِ ۱۵ سالهگی آغاز کردم. مبارزه را از کابل با پخش شبنامه، اطلاعرسانی و تماس با شبکههای پنهانی آغاز کردم و چون بسیار جوان بودم و کسی به من شک نمیکرد، یک سلسله کارهایی را انجام میدادم که استخباراتِ آن زمان زیاد متوجه نمیشد، طور مثال: رساندن نامه به اعضای نهضت اسلامی که زندانی بودند و برقراری ارتباط با نهضت اسلامی، و دقیقاً کار را از همین موارد و از دوران نوجوانی آغاز کردم.
زمانیکه شما به جبهه رفتید و احمدشاه مسعود را به عنوان آمرِ جبهه ملاقات کردید، چه تفاوتی بین آمر جبهه و برادرتان مشاهده نمودید؟
من و آمرصاحب پیش از اینکه او به عنوان آمر جبهه فعالیت خود را آغاز کند، باهم یک سلسله مبارزات مدنی را از کابل آغاز کرده بودیم و آمرصاحب شهید از ابتدا خصوصیاتِ یک رهبر را داشت و من با این خصوصیات آشنایی داشتم، بنابراین برایم مورد غیرعادی نبود.
قهرمان ملی به من نامه نوشت که باید خانواده را به پنجشیر انتقال دهم و بیشتر از یکسال را پیش از آمدنِ او در پنجشیر به عنوان مجاهد سپری کردم. زمانی که باهم ملاقات کردیم او را با یک سلاح دیدم، اما برایم مورد بسیار عجیبی نبود، زیرا قبلاً با خصوصیاتِ او آشنایی داشتم و باید بگویم پیش از اینکه مبارزه را آغاز کند، ویژهگیهای یک رهبر در وجود او بهطور واضح و آشکار دیده میشد و توانایی رهبری را در منطقه و محله داشت و از ابتدا توانایی و شخصیتِ رهبری را در وجودش میتوانستید ببینید.
از خاطراتِ کودکیتان با قهرمان ملی کشور برای خوانندهگانِ ما بگویید.
خاطرات زیاد است. از زمانی که در کارتۀ پروان زندهگی میکردیم، خاطراتِ خوب و بد داریم؛ اما خاطراتِ بد زمانی شروع شد که مبارزه را آغاز کردیم و خاطراتِ خوبمان این است که باهم در یک خانواده زندهگی میکردیم و همبازی بودیم.
همین که در محلِ زندهگی برادری داشتم که دارای صلابت، هیبت و وقار بود و ویژهگیهای رهبری را داشت، به من اعتماد به نفس و روحیه میبخشید. نه تنها برای من، بل به تمامی بچههای محلِ ما روحیه میبخشید و افتخار میکردم که چنین برادری دارم.
خوب به یادم دارم که روزی با چند نفر از بچهها که از محلی دیگر آمده بودند، درگیر شدم و چون آنان شش نفر بودند و من یک نفر، واقعاً کم آورده بودم و همین زمان بود که آمرصاحب آمد. یکی از خصوصیاتِ آمرصاحب این بود که بیعدالتی را دوست نداشت و ذاتاً با بیعدالتی مخالف بود. به من گفت که جنگ را چه کسی آغاز کرده است. گفتم که آنان جنگ را شروع کردند. به عنوان برادر بزرگتر طوری به من روحیه داد که آن درگیری و کم آمدن را فراموش کردم. به من گفت خیر باشد، دفعۀ بد جبرانش میکنیم و بالایِ مردها چنین روزهایی میآید، اما تشویش نکن اینگونه مشکلات قابل جبران است. یعنی طوری به من روحیه داد که من بسیار خوش شدم. اینگونه روحیه دادن بارها در طول جهاد با همسنگرانش تکرار شد و من شاهد آن بودم و همسنگرانش با شنیدن صدایش روحیه میگرفتند. یعنی با صحبت کردن، دیدن و شنیدنِ صدایش همه روحیه میگرفتند و اعتماد به نفسشان بالا میرفت.
شخصیتِ مسعود را چگونه میشناسید؟
قهرمان ملی کشور دارای شخصیتِ چندبعُدی بود. یک بعُد شخصیت آمرصاحب سیاسی بود، بعُد دیگرش نظامی بود، بعُد معنوی صد در صد داشت، بعُد فرهنگی، انسانی و اسلامی نیز داشت و دارای یک شخصیتِ رهبریکننده بود، اما از نظر من بعُدی که بسیار برجسته بود، عمقِ دیدگاه و ژرفنگریشان بود. در ضمن، عمق معنویات و قوتِ درونیاش بهشدت برجسته بود.
شهید مسعود به مسایل بسیار عمیق نگاه میکرد و عمیقنگر بود و بصیرتِ بسیار قوی داشت. در کشوری مانند افغانستان که درگیر تجاوز روس و تروریسم جهانی بود/است، اگر آمرصاحب معنویتِ ضعیف میداشت، ممکن نبود ایستادهگی کند، مقاومت کند و جنگها را از جبهه به جنگ چریکی تبدیل کند. اقدام به اینگونه کارها نیاز به قوتِ درونی دارد که آمرصاحب این قوت درونی را داشت.
به نظرتان، احمدشاه مسعود یک مسلمانِ معتقد بود یا یک نظامیِ برجسته و یا یک سیاستمدار و رهبرِ فرهمند؟
راستش یک شخصِ بافضلیت بود، فرزانهگی داشت. یک آدمِ فوقالعاده اخلاقمدار بود و دینداریاش ناشی از اخلاقمداریاش بود و در این شکی نیست که سرشتِ رهبریکننده داشت و فکر میکنم که توانایی جذبِ افراد را داشت و زمانی که با افراد ملاقات میکرد، فوری آنها جذب و شیفتۀ شخصیتِ او میشدند و این جذب شدن ناشی از اخلاقمداریِ قهرمان ملی کشور بود.
زمانی که حکومت مجاهدین شکل گرفت، شما کجا بودید و چه میکردید؟
زمانی که حکومت مجاهدین شکل گرفت و مجاهدین عملاً پیروز شدند، من در بیرون از افغانستان مصروف کار بودم؛ اما بعد از پیروزی مجاهدین به کابل آمدم. سپس به عنوان دیپلمات سکرتر دومِ سفارت افغانستان در لندن مصروف کار شدم و سهم زیادی در حکومت مجاهدین نداشتم، تنها به عنوان یک دیپلمات کار میکردم. پیش از آن سلسله فعالیتهایی داشتم؛ ولی بعد از پیروزی مجاهدین سهمی در حکومت نداشتم.
به نظرتان چرا حکومت مجاهدین موفق نبود؟
بحث در این مورد زمانِ زیادی لازم دارد، اما بهطور کل باید گفت که علل موفق نبودن حکومت مجاهدین بزرگتر از خود مجاهدین بود. نمیشود عدم موفقیتِ حکومت مجاهدین را در میان مجاهدین جستوجو کنید. مشکل بزرگتر از چیزی بود که تصور میشد. همیشه حکومتهایی که در افغانستان شکل گرفته است، با حمایت خارجیها شکل گرفته؛ اما آمرصاحب شهید کسی بود که با حمایت مردم و بدون حمایتِ خارجیها قدرت را گرفت و چون این مورد در تاریخ افغانستان تکرار نشده بود، حکومت مجاهدین در نخستین روزهای پیروزی خود، مورد بیاعتمادیِ کشورها قرار گرفت و هر کشوری فکر میکرد که حکومت مجاهدین وابسته به فلان کشور است و این بود که آمادهگی لازم را برای تضعیف حکومت مجاهدین گرفتند و در نهایت، افغانستان دچار بیثباتی شد.
آمرصاحب شهید در یکی مصاحبههایِ خود گفته بود که کشورهای اطرافِ ما بهیکبارهگی دام را مانند «خاک» میسازند که ما اصلاً متوجه نشدیم و همین بود که افغانستان مورد حملات قرار گرفت و از درون و از طریق جنگهای نیابتی و گروپهای مختلف تضعیف شد و سقوط کرد. رهبران جهادی هم توانایی دولتسازی را نداشتند. تمام عوامل را که کنار هم بچینیم، نتیجه این میشود که حکومت مجاهدین باید سقوط میکرد.
جریان مقاومت ملی مردم افغانستان را که با آمدن حکومت طالبان شکل گرفت، چگونه ارزیابی میکنید؟
مجاهدین در برابر تجاوزگران ایستاد شدند و موفق شدند که آزادی و استقلال کشور را کسب کنند؛ اما حکومت مجاهدین در قسمت دولتداری موفق نبود و ناکام ماند و طالبان وارد صحنه شدند. دیری نگذشت که جبهۀ مقاومت ملی مردم افغانستان در برابر طالبان شکل گرفت. جبهۀ مقاومت به این خاطر ایجاد شد که طالبان گروهِ تندرو بودند و نتوانستند حمایت مردم را با خود داشته باشند.
یک وضعیت بسیار حساسِ تاریخی ایجاد شد که در این وضعیت نه تنها مجاهدین وارد مقاومت شدند، بل همۀ مردم وارد میدان شدند. در حکومت مجاهد و غیرمجاهد، مشروعیت نظام مطرح بود. پس از حکومت ظاهرشاه که یک مشروعیتِ سنتی داشت، تمام شیرازههایِ مشروعیت در افغانستان شکست؛ کمونیستها نتوانستد، مجاهدین هم نتوانستند و طالبها هم که به نامِ ظاهرشاه وارد صحنه شده بودند، نتوانستند مشروعیت کسب کنند، سرانجام جبهۀ مقاومت شکل گرفت. مقاومت به این معناست که ما در برابرِ شما جنگ نداریم، اما از کشور خود دفاع میکنیم. یعنی دوران مقاومت یک حالت تهاجمی مانند دوران جهاد نداشت، بل در دفاع بود و به هدف دفاع ایجاد شده بود.
خبر شهادت آمرصاحب در کجا به گوشتان رسید، احساستان را به خاطر دارید؟
لندن بودم، آمرصاحب روز یکشنبه به شهادت رسید. روز جمعه بود که با من تلفنی صحبت کرد و یک مقدار مسایل را با من شریک ساخت و روز یکشنبه در چایِ صبح خبر زخمی شدنش را شنیدم، درحالیکه او در همانروز شهید شده بود. اصلاً باور نمیکردم، چون زیاد از اینگونه خبرها شنیده بودم، به قهرمان ملی بسیار نزدیک بودم، کسی راجع به شهادت به من چیزی نمیگفت. پس از شش روز استاد ربانی شهید به من اطلاع داد، مطمین شدم که شهید شده است و در موردِ احساس باید بگویم که فقط خداوند از حالم خبر بود!
چرا هیچ یک از یاران و دوستانِ قهرمان ملی کشور نتوانست جای او را پُر کنـد؟
احمدشاه مسعود با یاران و نزدیکانش تفاوتِ بسیار داشت، اینطور نبود که احمدشاه مسعود نفر اول باشد و بعد به ترتیب نفرهای دوم و سوم وجود داشته باشند. میتوان گفت که نفر اول احمدشاه مسعود بود و بعد نفر صدم؛ یعنی بعد از مسعود شهید نفرِ صدم قرار میگرفت و تفاوت بین احمدشاه مسعود و دیگران ۹۹ نفر بود، بنابراین ممکن نیست که کسی بتواند جای خالی او را پُر کند.
مسألۀ دیگر این است که آمرصاحب هم نهاد سیاسی بود، هم نهاد نظامی بود، هم نهاد اقتصادی و هم نهاد فرهنگی و… به همین دلیل همهگی خود را با او یک نقطۀ وصل میدانست. اطرافیانش بخشی از کار را انجام میدادند؛ اما ابعادی را که قهرمان ملی داشت، آنها نداشتند و زمانی که قهرمان ملی شهید میشود، به جای اینکه دور یک محور جمع شوند و راه رهبرشان را تعقیب کنند، پراکنده شده و به شکل افراد درآمدند و افراد نتوانستد همتای قهرمان ملی افغانستان شوند.
ما در شرایطی قرار داریم که گفتوگوهای صلح جریان دارد و انتخابات هم نزدیک است؛ صلح و انتخاباتی که در دستِ مردم افغانستان نیست و مردم سردرگم شدهاند. اگر احمدشاه مسعود در چنین وضعیتی زنده میبود، چه میکرد؟
اولین کارِ قهرمان ملی ایجاد یک آدرسِ مشخص بود تا مردم دورِ آن جمع شوند. آمرصاحب خودش یک آدرسِ بااعتبار بود و این آدرسِ بااعتبار هر موردی که به خیر و صلاحِ افغانستان میبود را انتخاب میکرد و مشکل فعلی افغانستان هم یک آدرس با اعتبار و با اعتماد است که متأسفانه وجود ندارد. ولی اگر آمرصاحب زنده میبود، همه دور آدرسِ او جمع میشدند؛ زیرا مردم به او اعتماد و باور داشتند که تصمیم او تصمیمِ خیر و صلاح افغانستان است. اگر تصمیم میگرفت برویم به طرف صلح، همه به طرف صلح میرفتند و اگر میگفت برویم به طرف انتخابات، همه به طرف انتخابات میرفتند.
افغانستانِ پس از آمرصاحب را چگونه میبینید؟
افغانستان پس از آمرصاحب را مثلِ امروز میبینم. یک افغانستان بیچاره، بیاعتماد، ناامن، نگران و افغانستانی که تمامِ دریچههای امید به رویش بسته شده است. افغانستانی که اختیار و صلاحیتش به دستِ دیگران است و افغانستانی که مهارِ صلح و جنگش در دستِ دیگران. یک نفر با شماری از همسنگرانش در گوشهیی از افغانستان طوری اظهار مالکیت میکرد که آن طرفِ دنیا احساس میکرد که افغانستان صاحب دارد. با آنکه صد درصد خاک افغانستان در کنترلش نبود، هم در قلبِ مردم حکومت میکرد و هم دنیا ازش حساب میبرد. اما امروز همۀ دنیا در افغانستان حضور دارد، میلیونها دالر هم سرازیر شده و رهبران هم قطار اند، اما هیچکس صاحب افغانستان نشده و نه سیاست و نه اقتصاد و نه صلح و نه جنگ هیچ کدام متعلق به ما نیست. من افغانستان را پس از آمرصاحب شهید یک کشورِ بیصاحب میبینم.
انتخابات برگزار میشود؟
افغانستان صاحب ندارد و هیچکس در این کشورِ بیصاحب پیدا نمیشود که بیاید و به عنوانِ یک بزرگ و یک رهبرِ افغانستان بگوید که انتخابات برگزار میشود. همهچیز نامعلوم است و مردم هم در سردرگمی روان هستند.
در آستانۀ برگزاری ۱۸دهمین سالگرد شهادت قهرمان ملی کشور خواستتان از مردم و کاروانهای گشتزنی چیست؟
مردم و کاروانها به این روز و شهدایِ کشور حُرمت بگزارند؛ زیرا شهدا و احمدشاه مسعود متعلق به همۀ مردم افغانستان اند و جهاد و مقاومتِ ملی دو ارزش ماندگارِ تاریخِ ماست. بنابراین بهخاطر پاسداریِ شهدای این دو دورۀ پرافتخار، یادمان باشد که تجلیل از مقامِ شهدا با شلیکهای هوایی و اذیت کردنِ مردم سازگاری ندارد.
هیچ درک نمیکنم در روزی که مردم میخواهند سوگواری کنند و با شهدا پیوند داشته باشند، یک عده چرا بیرون میآیند و سلاح بلند کرده و شلیک میکنند. واقعاً این سلاح در برابرِ چه و که گرفته میشود؟ اگر واقعاً میخواهید سلاح بگیرید، بروید به نیروهای امنیتی بپیوندید و در برابر دشمنانِ افغانستان ایستاده شوید.
سپاس از اینکه برای این گفتوگو فرصت گذاشتید.
از شما هم!
Comments are closed.