احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۲ قوس ۱۳۹۸
صحبتِ تلیفونی ترامپ و اشرفغنی چنان ارگ ریاستجمهوری را مست و ملنگ ساخت که از آن طرحِ سفرِ آقای غنی به واشنگتن نیز بیـرون تراوید؛ سفری که اگرچه دروغی بیش نبود، اما بهخوبی از ماهیتِ ارگ و نگاهِ آن به امرِ دولتداری در افغانستان پرده برداشت.
دونالد ترامپ رییسجمهور امریکا در تماس تلیفونی با اشرفغنی، از تلاشهای حکومتِ افغانستان و پاکستان برای زمینهسازیِ رهایی استادانِ دانشگاه امریکایی اظهار سپاس نموده و پیرامون صلح صحبتهایی به میان آورده است؛ اما بر اساسِ بیانیۀ وزارت خارجۀ امریکا هیچ دعوتِ رسمییی از آقای غنی برای سفر به واشنگتن صورت نگرفته است.
پرسش ایناست که ارگ ریاستجمهوری با بزرگنماییِ این تماس تلیفونی، چه چیزی را میخواهد ثابت سازد و افزون بر آن، از طرحِ دروغینِ دعوتِ امریکا از غنی برای سفر به این کشور، چه حاجت و آرزویِ بزرگی را میطلبـد؟
فراموش نباید کرد که افغانستان یک کشورِ مستقل و نسبتاً بزرگ در نظام بینالملل با موقعیتِ جغرافیاییِ بسیار حساس است. کسی که در رأس قدرتِ این کشور قرار داشته باشد، میتواند محلِ رجوع و تماسِ سرانِ بسیاری از دولتهای بزرگ باشد و در این نیز جای تعجب وجود ندارد. اما تماس رییسجمهور امریکا با رییس حکومت افغانستان، نظر به انبوهِ پیوندهای امنیتی و استراتژیک میان دو کشور، یک امرِ کاملاً عادی میباید شمرده شود، نه یک اتفـاقِ بزرگ و خارقالعادهیی که پیرامونِ آن تبلیغات بهراه انداخت و به افراد و حلقاتی هدایت سپرد که اندر این باب بنگارند.
نکته اینجاست که تیمِ ارگ علیرغمِ تجلیل از یکصدسالهگی استقلالِ افغانستان و پای فشردن بر تاریخ چندهزارساله، خود به این استقلال و تاریخِ گشن باور ندارند و وابستهگی و طفولیتِ سیاسی در کردارشان موج میزند. استقلال و تمدنِ چندهزارساله حُکم به رفتارهای سیاسیِ سنگین و مبتنی بر غرورِ ملییی میکند که در آن وقارِ رییس حکومتِ افغانستان هرگز کمتر از همتای امریکاییاش ننماید.
بزرگنمایی چند دقیقه صحبتِ ترامپ با آقای غنی و از آن بدتر طرحِ دروغینِ دعوت به امریکا، یک حرکتِ سیاسی جلف و یک خودنماییِ حقیرانه محسوب میشود که در آن امریکا نویسندۀ سرنوشتِ افغانستان تلقی شده است. واضحتر باید گفت که حاکمان ارگ، خلافِ دم زدن از «غیرت افغانی»، در مواجهه با مقاماتِ خارجی بهراحتی رنگ میبازند؛ بهویژه آنکه آن مقامات امریکایی باشند. این رنگباختهگی فارغ از آداب سیاسی و فرهنگ دیپلماسی؛ کاملاً زادۀ حقارت و بیباوری به قدرت ملی، حاکمیت سیاسی و نمایندهگی ملی از ارادۀ مردم است. باورِ آنها همواره چنین بوده که رییسجمهورِ امریکا به روی هر سیاستمدارِ افغانستانییی که لبخند بزند، همان شخص همایِ سعادت بر شانه مییابد و میتواند به پشتوانۀ آن، بر مقدراتِ کشور حاکم گردد، ولو مردم از آن کراهت داشته باشند.
شاید اگر در خلوت بشود با آنها رفیقانه صحبت کرد، استدلال کنند که «واقعیت چنین است». اما نه واقعیت چنین نیست!… واقعیت ایناست که قدرت و مشروعیتِ واقعی و خللناپذیر را میتوان از ارادۀ مردم، مشارکت ملی و عرقِ میهنی گرفت و امریکاییها نیز حتا اگر در کشورهایی چون افغانستان به دنبالِ سرسپرده بگردند، قبل از همه نگاه به پایگاه مردمیِ آن میکنند و بعد به حمایت میآغازند و اگر احساس کردند که کسی را روی کار آوردهاند که در تقابل با مردمش برای امریکا دردسر میآفریند، به فکر جایگزین کردنِ او با شخصیتی مردمیتر میافتند.
غنی خمارِ چند دقیقه صحبتِ تلیفونی با آقای ترامپ و در نهایت نوشیدنِ قهوه با او در کاخ سفید استـ درحالی که ترامپ دست بر شانۀ او گذاشته و هر دو میخندند. او و امثالهم در افغانستان، نهتنها از واقعیتهای دنیایِ سیاست و قواعد بنیادیِ حاکم بر آن پرت اند، بلکه از واقعیتهای جامعۀ افغانستان و نفرتِ عمومییی که آنها را نشانه میرود، بیخبرند. از همینرو خیال میکنند که با توییت یا تلیفونِ ترامپ میتوانند غایلۀ انتخابات و داستانِ صلح را به نفعِ خود ختم کنند.
Comments are closed.