احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۴ دلو ۱۳۹۹
مبارکشاه شهرام
در شرایطی که امیدواریها برای پاگرفتن یک افغانستان صلحآمیز پس از توافقات طالبان و امریکا، شکل گرفت، ادامۀ کار اما بار دیگر ناامیدی آفریده است. به بنبست مواجهشدن گفتوگوهای صلح، سفر طالبان به کشورهای منطقه، افزایش حملات هدفمند بار دیگر راه مذاکرات را طولانی ترساخته است. اگرچه مذاکرات بهگونه طبیعی زمانبر است خمو پیچهای زیادی را در پی دارد؛ اما آنچه در افغانستان دارد اتفاق میافتد ناامیدکننده است.
این در حالی است که طی چهار دهۀ گذشته که از بحران افغانستان سپری میشود، هرگز بهاندازۀ امروز این کشور در محارق توجه نبودهاست، از یکسو بحران حکومتی که احساس میشود زود تغییر کند، بحران توافقنامۀ امریکا با طالبان که برای طرفهای غیر طالبان زیاد نتیجۀ خوشایندی ندارد و نگرانیها دامن زده است توافقات صلح امریکا با طالبان آنگونه که فکر میشد، به پایان بحران نیانجامید و عملاً فاز تازهیی از بحرانهای جدید را بهوجود آورده است. از جمله اینکه داشتههای افغانستان به بیرون انتقال داده میشود و بی مسوولیتی سراپای حکومت را فراگرفته و کارهای غیر قانونی از آدرس حکومت بیشتر شده است.
دیگر افغانستان آن کشوری نیست که نزدهسال پیش با کمک جامعه جهانی روند امیدوارکنندۀ رفتن بهسوی جامعۀ باز را آغاز کرد. این کشور حالا در باتلاقی از فجایع سیاسی و اجتماعی فرورفته و هیچ روزنۀ امیدی برای فرداهای روشن و شکوهمند بهچشم نمیخورد.
این در حالی است که تقریباً بیش از ۷۰ درصد مردم افغانستان از فرایند صلح آگاهیِ کامل ندارند. هم ایالاتمتحدۀ امریکا و هم دیگر کنشگرانِ بینالمللی میدانند که طرفین اصلی صلح در افغانستان، طرفین اصلی جنگ یعنی دولت و طالباناند؛ اما دو طرف درگیر، تا هنوز بر سرِ روند صلح با یکدیگر در مذاکرات به نتایجی نرسیدهاند که دور دوم آن هنوز متوقف است.
اخیراً طالبان خواستار کنارهگیری آقای غنی شدهاند و اعلان کردهاند که با استعفای غنی آتشبس را اعلان میکنند اما این موضیعِ طالبان نشان میدهد که این گروه هنوز بر سر خواستهای خویش تاکید دارد و به نظر میرسد که میخواهد در گفتوگو با طرفهای داخلی با اقتدار بیشتر عمل کند.
آغاز روند گفتوگوهای صلح به رهبری امریکا و با مدیریت زلمی خلیلزاد در همسویی و هماهنگی با دولت افغانستان صورت نگرفت؛ اما حالا دولت افغانستان شریک این گفتوگوهاست ولی حاصلی از آن در دست نیست.
اکنون دفتر سیاسی طالبان در قطر و تیم مذاکرهکننده آنان از مذاکرات خارجاند و در کشورهای دیگر قدم میزنند. این نشان میدهد که طالبان باوجود آمدن بر سر میز میز مذاکره، آماده نیستند که با دولت غنی گفتوگوی مستقیم را از سر گیرند و از آن طرفه میروند.
ایالاتمتحدۀ امریکا زلمی خلیلزاد را که تجربۀ کافی در مسایل افغانستان دارد، بار دیگر بهعنوان نمایندۀ ویژۀ خود در امور صلح افغانستان گزینش کرد و این بدون شک در هماهنگی با گروه طالبان و پاکستان صورت گرفت تا روند مذاکرات و نتایج آن به مرحلۀ دیگر عبور کند. امریکا از زمانی که نخستین دور مذاکرات خویش را با طالبان بهگونۀ رسمی در ماه سپتمبر سال ۲۰۱۸ آغاز کرد؛ اما تقریباً دوسال را این مذاکرات در برگرفت ولی هنوز نتیجۀ آن برای مردم مشخص نیست و ابهامزا شده است.
درعینحال رویکرد استقرار صلح در افغانستان؛ اما به گونهیی است که نهتنها سطح مردمی را در برنمیگیرد؛ بلکه سطوح دولتی را نیز شامل نمیشود.
در یک نگرش کلگرایانه، ساختار پروسۀ صلح افغانستان را میتوان در سه سطح در نظر گرفت: یک ساختار داخلی؛ دو ساختار منطقهیی؛ سه ساختار فرامنطقهیی. در ساختار داخلی پروسۀ صلح افغانستان میتوان از حکومت، طالبان، احزاب سیاسی و مردم نام برد. در ساختار منطقهیی روند صلح افغانستان باید آنعده از کشورهایی موردتوجه قرار داده شود که بهنحوی در این فرایند تأثیرگذار هستند مثل همسایهها و در ساختار فرامنطقهیی پروسۀ صلح افغانستان، بیشترین نقش را باید به ایالاتمتحدۀ امریکا داد؛ چون ایالاتمتحدۀ امریکا در دو دهۀ اخیر کنشگر اصلی در تحولات کلان افغانستان بوده است.
برای استقرار صلح در افغانستان میان این ساختارها باید هماهنگی کامل بهوجود آید؛ اما با توجه بهواقعیتهای موجود در گفتوگوهای صلح، ناهماهنگی کامل در این خصوص مشاهده میشود.
در حوزۀ داخلی میان چهار ساخت (حکومت، طالبان، احزاب و شهروندان) واگرایی فاحش برجسته است. در بعد منطقهیی، میان کشورهای همسایۀ افغانستان تضاد منافع وجود دارد و هریک از این کشورها در صددند تا از پروسۀ صلح افغانستان بهنحوی بهرهمند شوند. نقش امریکا نیز در این خصوص تعیینکننده است.
این کشور اگرچه اقدامات چندی در پروسۀ صلحسازی در افغانستان انجام داده و همچنین خلیلزاد را بهعنوان نمایندۀ خویش در این فرایند بار دیگر گماشته است، اما واقعیت امر آن است که امریکا هنوز هم راهی برای رسیدن به صلح در افغانستان باز نکرده است.
درعینحال دموکراسیسازی و مدرنیزاسیونی که امریکا ادعای استقرار آن را در افغانستان دارد، در پایینترین سطح آن در این کشور نهادینه نشده است. بههمین دلیل طالبان زبان درازتر در گفتوگوها و مذاکرات یافتهاند.
اگر ساختار حاکم بر روند گفتوگوهای صلح در نظر گرفته شود، تا هنوز دو ساخت (امریکا و طالبان) مصروف چانهزنیهای خود بودهاند و به توافقاتی رسیدهاند بر سر عملی شدن یا نشدن آن دعوا دارند؛ اما دیگر ابعاد و جوانب پروسۀ صلح افغانستان در حاشیه یا نمایشی بوده است.
ازاینرو میتوان گفت: تا زمانی که میان این ساختارها هماهنگی و همسویی کافی بهدست نیاید، امکان استقرار صلح در افغانستان بسیار دشوار است.
امریکا بر اساسِ یک طرح مکتوب شاید طالبان را وارد قدرت سازد و ادعا کند که بانی صلح در افغانستان شده است؛ اما استقرار صلح به این سادهگی نیست. بدون شک ورود طالبان در حکومت افغانستان به معنای صلح نیست. وجود طالبان در ساختار قدرت و به رسمیت شناختن آن بهعنوان یک گروه ذینفوذ در کشور، بحرانهای اجتماعی- فرهنگی تازهیی را میآفریند. لذا قرار گرفتن طالب در کنار حکومتِ افغانستان قطعاً بهمعنای استقرار صلح نیست. مراد ما در اینجا صلح به معنی مثبت است، نه صلح به معنای منفی.
در روند گفتوگوهای صلح در قطر کاستیهای زیادی دیده میشود و در نگرش واقعبینانۀ فرایند صلح افغانستان با دشواریهای زیادی روبهرو شده و اگر میان سطوح مختلفِ صلح، همگرایی بهوجود نیاید و تفکر طالبانسیم جای خودرا به تفکر بشردوستانه ندهد، ما همچنان در فضای نابهنجار اجتماعی- سیاسی و حتا فرهنگی بهسر خواهیم برد و صلح همچنان یک سراب باقی خواهد ماند.
Comments are closed.