احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۸ دلو ۱۳۹۹
محمد یوسف یاسا
شهروندان افغانستان، در درازنای تاریخ، کمتر گواه آرامش بوده و در سه سدۀ پسین، تجربههای دردناکی را متحمل شده و هنوز هم بهعنوان یک کشور در حال جنگ با بحرانها و پیچیدهگیهای جدیدی دست و پنجه نرم میکند.
زندهگی بدون سیاست نهتنها یک تصور انتزاعی بهشمار میرود بلکه ناممکن به نظر میرسد. سیاستزدهگی در جهان اول و مدرنِ غربی چندان جایی ندارد و رایج نیست، اما در کشورهای جهان سومی و کشورهای در حال جنگ یا پس از جنگ بهگونۀ جدی وجود دارد، یکی از آن کشورها افغانستان است که سیاستزدهگی با شدت و حدت زیادی دنبال میشود.
سیاستزدهگی و حرفزدن از سیاست در افغانستان بهگونۀ خطرناکی سایه افگنده و شهروندان، در هر سن و سالی از سیاست حرف میزنند. همه سردمداران قدرت، رهبران جهادی، قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای همه و همه را به بوتۀ نقد گرفته و متهم به دسیسه، خیانت، عهدشکنی، کمکاری و هزاران مشکل دیگر میکنند. هرجایی میتواند این بحثهای سیاسی شروع شده و خیلی داغ دنبال گردد. بهترین جاها برای دنبال کردن اینگونه بحثها میتواند از مجالس ختم و مهمانیها گرفته تا نشستن در تکسی برای رفتن بهجایی باشد.
مهمترین نقادان هم در جامعۀ ما بیسوادترینها است، آنانی که سواد ندارند و یا سواد در حد خواندن و نوشتن دارند و معمولاً به کارهای آزاد مشغولاند بیشتر از همه خود را چیزفهم، کارکشته و اهل سیاست معرفی میکنند و چنان پشت سر هم حرفهای سیاسی و ناامید کننده میزنند که، حتا به دیگری نوبت ابراز نظر هم نمیدهند.
انسان افغانستانی، انسان سیاستزده است که سیاست راعامل تمام ناکامی و کامیابیهایش میشمارد. رابطۀ مردم و حکومت یک رابطۀ متناقض است و سیاستزدهگی یک پیوند توهم آمیز در همۀ امور جامعه و سیاست میتواند باشد. ازاینرو همه چیز در افغانستان بهگونۀ توهم آمیزی به سیاست وصل میشود. اگر امری خوب پیش برود یا بد، در هرصورت منشأ و ریشۀ سیاسی برای آن در نظر گرفته شود.
در کشورهای اروپایی مردم نسبت به سیاست بی اعتمادند و بسیاری از گپها را سیاسی میدانند و باور دارند که عملی نمیشود و دروغی بیش نیست؛ ولی چون سطح رفاه و آسایش بالاست و از زندهگی به پیمانۀ زیاد ناراضی نیستند دنبال سیاست و حرفهای سیاسی نمیگردند و زندهگی را خیلی عادی دنبال میکنند، چیزی که در افغانستان برعکس آن وجود دارد. شهروندان ما مثل شهروندان اروپایی و غربی، نسبت به سیاست بیباور اند و هر کاری را سیاسی میدانند و باور دارند که عملی نمیشود و دروغی بیش نیست. اما در کنار آن به سیاست اعتماد هم دارند و حلال همۀ مشکلات را سیاست میدانند. فکر میکنند این سیاست مداران ماست که همیشه دروغ میگویند و مردم را فریب میدهند. به باور مردم، اگر سیاستمداران ما سیاست ورزیهای معقولی را در پیش بگیرند و درست عمل کنند تمام این مشکلات حل خواهد شد.
یعنی یکطرف همهچیز را از دولت میخواهند و توقع دارند حکومت، در کوتاهترین زمان افغانستان را به کشوری مدرن و پیشرفته، مثل کشورهای جهان اولی مبدل کند. از طرف دیگر، دولت را مسوول همۀ مشکلات خود میدانند. جنگ، ناامنی، مشکلات اقتصادی، فقر و تنگدستی، تغییر نکردن وضع امنیتی و اقتصادی افغانستان در چندسال گذشته، همه را مسوول سیاستهای ناکام حکومت و سران حکومتی میدانند. گذشته از آن کارهای که خود شهروندان نیز به گونۀ فردی یا جمعی مسوولیت دارند و کاری از پیش نمیبرند و کوتاهی میکنند مثل کثیفبودن شهر که هیچ کسی زبالۀ را به زباله دانی نمیاندازد، به پاکی و نظافت شهر توجه نمیکند و زبالههایشان را هر طرف پرت میکند، این مساله را نیز به گردن شهرداری و حکومت میاندازد. آنان را متهم به کمکاری و وقت گذرانی کرده، کار آنان را سخت نکوهش میکنند. همینطور بهشدت از فراوانی تعطیلات استقبال میکنند و به کار و تلاش هیچ میلی ندارند. پس مردم از یک طرف میخواهد همه کارهایشان را دولت انجام دهد از سوی دیگر از حکومت فاصله میگیرند و حکومت و سران حکومتی را جدا از خود میدانند، آنان را متهم به کم کاری، استفادۀ سوء از دارایی ملت و… مینمایند.
به باور بسیاری از جامعهشناسان، این سیاستزدهگی، حاصل سیاستورزیهای نادرست سران سیاسی در کشور بوده که در طول تاریخ همواره برای رسیدن به قدرت، از هیچ خدعه و نیرنگی فرو گذار نکرده و چه بسا مواردی که منافع ملی را قربانی منافع شخصی خود ساخته، برای بهدست آوردن قدرت، دست به غلامی کشورهای قدرتمند منطقهای و جهانی زده و برای حفظ آن اقوام کشور را رودرروی هم قرار داده و جنگهای خونینی به راه انداختهاند که فرصت ملتشدن را تا حال از ما گرفته است.
پس از سقوط طالبان و بهمیان آمدن فضای نسبتاً باز و ایجاد ادارۀ موقت و انتقالی و پس از آن حکومت منتخب، مردم با شور و هیجان زیادی در مشارکت سیاسی و فعالیتهای اجتماعی سهم گرفتند و با خوشبینی تمام در انتخابات و هر روند دموکراتیک دیگر نقش پررنگ و امیدوار کنندهای را بازی کردند؛ اما این سیاستمداران بودند که با تلقب و بنبست کشیدن انتخابات و شعارهای پوپولیستی و عوام فریبانه که عملی کردنش ناممکن بود به مردم دروغ گفتند و مردم را دلسرد و ناامید کردند.
بنابر این رفتار بسیاری از سیاستمداران ما که در سیاستهای خود افراط میکنند از یکطرف مردم را سیاستزده میکنند از سوی دیگر ناامیدی و سرخوردهگی را در جامعه افزایش میدهند که پیامدهای منفی زیادی را در پی دارد. خوب است سیاست مداران ما توجه کنند که سیاست چیست؟ سیاست را باید با تدبیر، معقول و مصلحت اندیشانه امور و ایجاد روابط درست اجتماعی بدانند. در جوامع مدرن و نظامهای دموکراتیک مبتنی بر نظریه ملت – دولت – جامعه مدنی، سیاست امریست همگانی. یعنی حق مردم است که بدون هیچ مایه و تبعیضی در امر تأسیس حکومت و تشکیل دولت مشارکت کنند و کسانی را بهعنوان وکیل و دولتمرد به کار سیاسی بگمارند. همین مردم حق دارند قانون بنویسند و در چارچوب قانون بر کار آنها نظارت کنند.
در آشفتهبازار سیاست امروز، احزاب و نهادهای متعددی به میان آمده که در تلاشاند با ترفندهای مختلف میان تودههای مردم راه باز کنند و رقیبان قدرتمندترشان را کنار بزنند، افراد مستقلی هم وجود دارد که با ادعاهای گوناگونی در پی نقد نظام و رهبران سیاسی است و میکوشند تا از هر فرصتی بهعنوان تختۀ خیزی استفاده کنند تا به نان و نامی برسند که، این وضعیت مردم را سردرگمتر و دچار نگرانی بیشتر میکند.
در کشور ما متاسفانه مسالۀ نگرش و روشهای افراطی و تفریطی بهوفور دیده میشود. خطوط و مرزهای مسائل اجتماعی و سیاسی از هم تفکیک نمیشود. نوعی بیاعتمادی شدیدی بین مردم از یک طرف و میان مردم و حکومت از طرف دیگر وجود دارد، اجرای موفقانه یا ناکام ماندن یک طرف میتواند تفسیرها و برداشتهای متفاوت و کاملاً سیاسی و جهتدار به خود بگیرد.
سیاستمداران ما باید بدانند که در حال حاضر کشور ما با بحرانهای بزرگ و مختلفی روبروست و تنها مشارکت سیاسی مردم و قرار گرفتن در کنار حکومت و حمایت جدی و قاطع از آن میتواند کشور را به سوی بهبودی سوق دهد. سیاستمداران چه در وقت انتخابات و چه پس از آن، حرفی بزنند که از عهدهاش بر آمده بتوانند و قابل عملی کردن باشد، پس از رسیدن به قدرت همه چیز را از پس عینکهای کور تعصب و قومگرایی نبینند، پروژههای کلان ملی را قربانی خودخواهیهای سلیقهای خودش و باورهای متعصبانۀ قومیاش نکنند. در رفاه و آسایش مردم سیاه و سفید نکنند، مردم را در جریان تمامی موضوعات و واقعیتها قرار بدهند و به جای بیاعتمادیها زمینۀ اعتمادسازیها را فراهم کنند. در غیر آن سیاستزدهگی میتواند بهعنوان یک آسیب جدی، همه چیز را به شکست مواجه کند؛ زیرا بیاعتمادی، ناامیدی و بیمسوولیتی را در جامعه رایج ساخته، توان و انگیزۀ پیشرفت و ترقی را از مردم میگیرد و تا وقتی که سیاستزدهگی است از توسعه و پیشرفت، خبری نخواهد بود.
Comments are closed.