احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





رضا دقتی عکاس معروف فرانسه: مسعود! دوست من، پاریس تو را ارج می‌نهد.

- ۲۵ دلو ۱۳۹۹

نویسنده: رضا دقتی
مترجم: عبید مهدی
دوست عزیزم!
امروز صبح، در کوه‌های قره باغ آذربایجان، به تو فکر‌ می‌کنم. ساعت‌هایی را به یاد می‌آورم که با هم گپ می‌زدیم؛ در جوار تپه‌ها، در دلِ مغاره‌های کوه‌ها، در نخستین لحظات طلوع خورشید و در آخرین برف‌های سال.
روشنایی صبح زود امروز، اتاق مرا در این منطقه جنگ زده با نور ملایمی پر کرده است. در مورد تو فکر می‌کنم دوست عزیزم انگار که به دیدنم ‌آمده‌ای.
هر صبح برنامه‌های روزانه‌ام را در شرایطی آغاز می‌کنم که تو از آن خیلی خوب آگاه هستی، که در حالت‌های اضطراری و در کشورهای در حال جنگ، وضعیت چگونه می‌باشد. باید آماده باشم. آماده برای یک روز طولانی و طاقت فرسای دیگر در کوه‌هایی که تو اگر بودی، راهنمایم می‌شدی.
امروز صبح دوست عزیزم، خبرهایی دریافت کردم که پسرت را شگفتی زده و خوشحال و نیز قلب مرا گرم ساخت. پاریس تو را ارج می‌نهد. شهری که من و تو با هم تلاش کردیم تا قدرت‌های سیاسی را از خطری که افغانستان، منطقه و جهان را تهدید می‌کرد، آگاه سازیم. شهری که تو را خوش آمد گفت ولی به تو گوش نداد. پاریس همان شهری‌ست که تو از آن‌جا چند ماه قبل از وقوع فاجعه، دنیا را از خطری نزدیک آگاه ساختی.
دوست عزیزم!
زندگی ما چگونه می‌بود؟ اگر آن‌ها به تو گوش می‌دادند؟ آیا اتفاقات روزهای تلخ نهم و یازدهم سپتامبر باز هم پیش می‌آمد؟ در پاریس، تو از جانب شهروندانی استقبال شدی که مبارزان نبردهای‌ آزادی‌بخش را دوست دارند. مردم اما، به تنهایی نمی‌توانند بدون هم‌کاری با یک‌دیگر , قدرت‌های سیاسی، تغییر ایجاد کنند. اما حالا وضع فرق کرده‌است. خانم”هیدالگو” شهردار پاریس که از دوستان من هست و شورای شهرداری به اتفاق آرا اعلام کردند که از تو با نصب لوحی یادبود در بهترین منطقه‌ی پاریس، قدر خواهند کردند.
دوست عزیزم، تو اما نخواهی بود تا این لحظات را ببینی. نیستی که با هم قصه کنیم و از کوه های قره باغ و کوه های افغانستان، بگوییم. احمد، پسرت این‌جا خواهد بود. او مردی شده که تو بالایش فخر خواهی کرد. در چند سال گذشته مدت زیادی را با پسرت در افغانستان بودم و دیدم که او با افتخار همه روزه دیدگاه و پیام تو را با مردم شریک می‌سازد.
آری همین گونه است دوست عزیزم. بی تو، به کوه‌هایی می‌روم که درنبودن تو، احساس تنهایی مرا فرا می‌گیرد اما در این سرزمین که از اشغال آزاد شده است همیشه یاد سخنان تو هستم که همیشه میگفتی . “یک روز آزاد زیستن بهتر از یک عمر در بردگی و بندگی زیستن است”.
به امید دیدار دوستانه
اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.