احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





تأملاتی بر ارتباط توسعه و هنر

گزارشگر:علی‌رضا نراقی - ۳۰ دلو ۱۳۹۱

نگاهی که در تلاش است تا جامعه‌یی را تعریف کند برای ایجاد طرحی نو، از رویکردی ساختاری و اندام‌وار به اجزای مختلف جامعه ناگزیر است. توسعه از آن مفاهیمی‌ست که طرح و بسطش در جامعه، فارغ از نگاه و رویکرد اندام‌وار به آن ناممکن است. به همین سبب عدم توسعه‌یافته‌گی در حوزه‌های کلان در جزییات و روزمرۀ زنده‌گی مردم، نمودی روشن و قابل مشاهده دارد.
بسیاری از مصیبت‌های جامعۀ عقیم و توسعه‌نیافته در بخش‌های معیوب و پُرمشکلِ آن جست‌وجو می‌شود، نه در مبناها و رویکردهای کلان؛ در صورتی که اگر اقتصاد، هنر و فرهنگ، سیاست، تعلیم و تربیت و رفتار عمومی، اخلاق و مسوولیت‌پذیری در یک جامعه در حالتی از تعلیق و بحران فرو می‌رود، به دلیل عدم وضوح راهکارهای توسعه و نداشتن رویکردی شفاف نسبت به مسایل مبنایی و کلانِ جامعه است. مواردی در ظاهر شخصی، هم‌چون اخلاق و رفتار افراد در سطوح مختلف و نبود فرهنگِ کار و تلاش در یک افق فردی قابل حل نیست، بلکه اتفاقاً آن را باید در نگاهی کلان و عمومی معطوف به امور زیربنایی (هم‌چون علم‌الاجتماع، سیاست، اقتصاد و…) دید.
جامعۀ مدرن محصول شفافیت است نه ابهام؛ رکود ذاتاً محصول سردرگمی و ابهام در رویکرد است. تکیه بر سنت و احیای آن در جامعۀ مدرن خود نیاز به نظریه‌پردازی دقیق دارد. یعنی احیای سنت خود ترکیبی مدرن است، چرا که در آن نیاز اصلی و اولین تعریف سنت به حدودی است که آن را جامعۀ مدرن به ما آموخته است. اگر جامعه به سمت اخلاقی عمومی نرود (حال حتا اگر آن اخلاق ریشه در سنن داشته باشند) و آن را بازتعریف نکند، در مناسبات الزام‌آور جهانی امروز، ناکارآمد خواهد شد و از تکثیر خود باز می‌ماند، نتیجۀ چنین عدم تکثیر و جمودی هم چیزی جز نوستالژی ذهنی و خودساخته نخواهد بود. هدف از این توضیحات این است که به طور قطع یک جامعه برای داشتن اندامی سالم و هماهنگ نیاز به رویکردی جمعی و شفاف دارد که برآمده از نیازها، دشواری‌ها و نواقص تاریخی و هم‌چنین طبع مردمان است؛ چرا که نمی‌توان طبع مردمان را زیاده هم زد و خورند و پسند آن‌ها را با ساختارهای اجتماعی به فرض درست اما بی‌پایه در ضعف‌ها و آرزوهای آن‌ها پی نهاد.
اگر تصور اندام‌وار از جامعه را بپذیریم، آن‌گاه خواهیم فهمید که نمی‌توانیم در اقتصاد در مکتب لیبرالیسم شاگردی کنیم و در فرهنگ و هنر پست‌مدرن باشیم، مروج وجودشناسی هایدگری در اندیشه باشیم و جامعه‌یی برآمده از اختلاط‌های طبقاتی را با اندیشه‌های چپ تحلیل کنیم. نمی‌توان رمان سیال ذهن و ریالیسم جادویی بنویسیم و در فلسفه از مکتب احیای سنت دم بزنیم. نمی‌توانیم به سمت خصوصی‌سازی برویم و در آن واحد از جامعۀ آرمانیِ بی‌طبقه دم بزنیم. نمود چنین التقاط‌های کشنده و فسادانگیز، در ساحت هنر جامعه‌یی بی‌هویت و چندتکه می‌سازد که اساساً از طعم تهی و از ریشه‌ بی‌بهره است.
اما نباید این تضادها و بلاتکلیفی حاصل از آن‌ها را با اختلاف نظر و تنوع سازندۀ عقاید اشتباه گرفت. ترک خورده‌گی و چندپاره‌گی رویکردی با اختلاف نظر تفاوت فاحشی دارد. ترک‌های رویکردی و چندگانه‌گی در نگرش نسبت به توسعه و فرهنگ عمومی سبب می‌شود که هیچ‌گونه جریان منسجمی با شاکلۀ دقیق و ابعاد گسترده ساخته نشود، عدم استقرار چنین شاکله و ساختاری خود موجب می‌شود تمام نیروهای فکری یک‌دیگر را خنثا کرده و نتیجۀ راهکارهای رویین چیزی جز مجموعۀ مغلوطی از تفکرات متناقض در کنار هم نباشد. در واقع موزاییک‌هایی اتاق فکر را پر می‌کنند که هر کدام، جنس، شکل و رنگی متفاوت داشته و بدون در نظر گرفتنِ اضطرارها و ایجاب‌های معمارانه کنار هم قرار گرفته‌اند.
در چنین شرایطی هنر از آن‌جا که در ساحت عمومی تبدیل به گفتمان و پدیده‌یی فرهنگی می‌شود و به سبب تماس با رسانه و ظهور در عالم نقد و تحلیل و گره خوردن با حوزه‌های دیگر معرفتی، نمایان‌گر روزگار خود و تفکر آدم‌های عصر تولیدش است. اما دشواری‌های هنر پارسی در دو عنصری است که در روند توسعه، ایجاد خلل کرده است و معرفت‌شناسی و جهان‌بینیِ انسان‌ها را دچار اعوجاج می‌کند. این هنر، ۲ عنصر اساسی دارد که در اندرزنامه‌ها و کتب اخلاقی ـ ادبی هم رسوخ کرده:
۱. نگرش فردی ـ درونی به انسان؛
۲. تکیه بر ابهام و دوری جستن از شفافیت به عنوان تمهیدی زیباشناختی.
این دو نگاه دقیقاً با نیازهای جامعه‌یی که رو به توسعه دارد، در تضاد است؛ چرا که تفکر مبتنی بر توسعه با اتکا به تفکر جمعی و قانونی دقیق، در پی یافتن اخلاقی عمومی است، از این‌رو فرد را در سپهر «فرهنگی جمعی» تحلیل می‌کند.
از سوی دیگر به دلیل نیازهای جامعه به خودآگاهی، اهمیت وضوح هرچه بیشتر می‌شود. از این جهت هنری که به توده‌ها ابهام و در خود فرو رفتن را می‌فروشد، هنری ضد توسعه و باعث کاهلی و بی‌تفاوتی جامعۀ انسانی می‌‎شود.
فارغ از معنا و حکمت‌های عمیق ادبیات عرفانیِ پارسی یا هنر سنتی، این هنر با صنعت ابهام و چندلایه‌گی معنایی، تولید شده و مفاهیمش همیشه برای خواص دانسته شده است؛ یعنی به هیچ‌وجه شما در ادبیات و هنر سنتیِ پارسی با ترویج تفکری متکی بر فهم همه‌گانی و زمان‌مند مواجه نیستید، بلکه هنر هم‌چون گنجی مخفی معرفی می‌شود که مخاطب از هر قشر و طبقه‌یی باید با مرارت و گذراندنِ دوره‌های مریدی و ریاضت‌های درونی، به فهمِ آن نایل آید. از سوی دیگر هر جا که اثر عام‌تر شده، محکوم به سکوت گشته و تاریخ پیچیده‌پسند هنر پارسی، آن اثر را مسکوت گذاشته یا غیرجدی معرفی کرده است؛ این البته خود نمایان‌گر خو و مرامی در متفکران و حتا مردمان است که مانع و مخلِ توسعه بوده است.
و از سوی دیگر، هنر سنتی اصلاح را همیشه از فرد شروع کرده و مدام دعوت به فرورفته‌گی در خود کرده است و هم‌چنین مفاهیمی چندگانه را به شیوه‌یی هنرمندانه در یک اثر فشرده کرده؛ بنابراین آن‌چه در نهایت با آن روبه‌رو هستیم، ابهام و گم شدن در هزارتوی فردی در مقابل یک تفکر جمعی و شفاف است. در واقع تمهیدات هنری در هنر رازآمیز سنتی در جهت پنهان‌کاری است، نه آشکاری.
در مقابل این ابهام و خفیه‌نگاری در فرهنگ عمومی، توسعه چاره‌یی جز وضوح و آشکاره‌گی ندارد. از گذر همین وضوح است که هنر تبدیل به امری جمعی و عمومی و البته سندی تاریخی و همگام با زمان می‌شود. گذر از یک نگرش درونی ـ فردی و پر از ابهام به نگرشی جدید در هنر پارسی، اصلی‌ترین مسالۀ نظریه‌پرداز هنری و هنرمندِ پارسی در جامعۀ در حال توسعۀ خویش است.
اما این حرکت چه‌گونه حاصل می‌شود؟
به نظر می‌رسد در درجۀ اول از بین بردن نوستالژیِ بی‌ریشه و تلاش برای معاصر بودن (با توجه به زمان و زبان جامعۀ خود) و در زاویه‌یی دیگر، زیست اجتماعی صحیح و درک پیوند اساسی هنر با سیاست و اجتماع، کمک می‌کند که هنرمند متوجه پیوند روند خلق و تولید اثرِ خود با مفاهیم کلان و مسایل بنیادینِ جامعه شود.
تاریخ هنر، نمایانگر فرهنگ عمومی یک جامعه و هم‌چنین خُرده‌فرهنگ‌ها و حاشیه‌های غیررسمیِ آن است، از این‌رو در ساختن نگاه آدمیان و تصور آن‌ها از عالم و جهان خود، هنرمندِ غرق‌شده در خلوتِ خود و گم شده در هزارلایۀ ابهامات و پیچیده‌گی‌های رمزآلودش، فارغ از زنده‌گی در زمان و در نهایت بیرون از جهان می‌ایستد و به سبب تاثیر صرفاً حسی اثرش، مخاطبانش را نسل‌ها از تاریخ بیرون کرده و آن‌ها را در خوابِ غفلت فرو می‌برد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.