احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۴ حوت ۱۳۹۱
ویلیام وودوارد معروف به «ویل سلف» را خیلیها در جهان میشناسند. او روزنامهنگار و نویسندۀ داستانهای تخیلی انگلیسی است و در تلویزیون هم برنامههایی دارد. رمان «چتر» او نامزد جایزۀ بوکر شده است. سبک او در نوشتار طعنهآمیز، گروتسک و فانتزی است. به عنوان روزنامهنگار با نشریاتی چون آبزرور و نیویارک تایمز همکاری داشته است. او روزنامهنگاری است که وارد عالم ادبیات شده است.
افراد برعکسِ سلف هم کم نیستند. مشهورترینشان احتمالاً ترومن کاپوتی است. نویسندۀ امریکایی که داستانهای کوتاه و بلند و نمایشنامه و فیلمنامه مینوشت و ناگهان به دنبال یک سوژۀ مناسب برای نوشتن کتابش با یک رشته جنایاتی که در دهۀ ۵۰ در ایالات کانزاس امریکا اتفاق افتاد، مواجه شد و شروع به تحقیق دربارۀ آنها کرد.
نتیجهاش «در کمال خونسردی» بود؛ اثری که بیشتر سلسلهمقالاتی به روش روزنامهنگاران بود و برای اولینبار در نیویارک چاپ شد. هرچند کاپوتی مستقیماً هیچگاه وارد حرفۀ روزنامهنگاری نشد، اما «در کمال خونسردی» اثری ژورنالیستی محسوب میشد. سبک نوشتاری جدیدی داشت که بنیانگذار رمانهای مدرن امریکایی شد. اما این یادداشت کوتاه بیشتر به افرادی نظیر سلف اشاره دارد.
پرسشی که جدیداً در ذهن برخی مطرح شده این است: آیا یک روزنامهنگار میتواند نویسندۀ موفقی هم از آب درآید؟ برخی از مردم تصور میکنند که چون سلف به عنوان یک روزنامهنگار مشهور شده و مقالات حیرتانگیزی هم در روزنامهها از او منتشر شده است، نمیتواند رماننویس خوبی باشد. اما این برداشت اشتباهی است.
همیشه این وقت سال که میشود خوانندهگان و مخاطبان کتابها، حرفهای زیادی دارند که در مورد کتابهای منتشر شده بزنند. فهرست بوکر نشان میدهد همیشه این اتفاق زمانی میافتد که برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات معرفی میشود و نکتۀ جالب اینجاست که کمتر پیش میآید این برنده یک رماننویس باشد.
اتفاقی که امسال افتاده است و وقتی این مقاله به رشتۀ تحریر درمیآید، احتمالاً ناشران زیادی در سرتاسر دنیا مشغول بستن قرارداد برای خرید و ترجمۀ کتابهای مو ین چینایی هستند. جرقۀ این مقاله وقتی در من زده شد که یکی از دوستانم دربارۀ فهرست بهترینهای بوکر صحبت میکرد و گفت که به سلف علاقۀ چندانی ندارد و هیچگاه کارهای او برایش جالب توجه نبودهاند، چون سلف فقط یک روزنامهنگار است.
راستش برایم موضعگیری جالبی بود، چون برای خود من هم بسیاری از روزنامهنگاران ـ نویسندهگان معاصری هستند که داستانهایشان خیلی برایم جذاب نیست، چون وجه ژورنالیستی آنها همیشه برایم مهمتر و آشکارتر بوده است. اما در حقیقت این جمله خیلی منطقی نیست.
میشود نمونههای خیلی زیادی از این روزنامهنگاران ـ نویسندهگان در گذشته نام برد: دکتر جانسون روزنامهنگاری بود که در زمینۀ ادبیات چهرۀ شاخص و برجستهیی به شمار میرفت. ژوزف ادیسون هم چنین وضعیتی داشت. از همه مهمتر چارلز دیکنز کارش را به عنوان گزارشگر تندنویس پارلمانی در روزنامهها شروع کرد.
پی.جی.وودهاوس تا اواسط ۳۰ سالهگیاش روزنامه داشت و اولین شغل گراهام گرین دبیر تحریریۀ روزنامۀ تایمز بود. جورج اورول خبرنگار آبزرور بود تا زمانی که شاهکارش «مزرعۀ حیوانات» را نوشت و بعد همۀ افکار و ایدههایش را روی هم گذاشت تا «۱۹۸۴» را نوشت. از این نمونهها بازهم میشود پیدا کرد. شاید حتا تعدادی از مهمترینهایشان از نظر من دور مانده باشند.
در همین دورانی که خودمان زندهگی میکنیم هم نویسندهگانی هستند که در شغل اصلیشان یعنی روزنامهنگاری خیلی موفق بودهاند. آن ویلسون، جان لنچستر، مارتین امیس و اتفاقا ویل سلف جزو این افراد هستند. در امریکا تام ولف را داریم که هم ستارۀ موسیقی راک است و هم روزنامهنگار تا اینکه کتاب «آتشبازی در شهربازی» را نوشت و وارد دنیای ادبیات و نویسندهگان شد.
آیا منطقی است که رمانهای آنها را فقط برای اینکه پیش از آن در روزنامهها و مجلات نوشتهاند، نادیده بگیریم؟ البته که نه. همۀ نوشتههای آنها بازتاب اندیشههایشان است، چه در روزنامه منتشر شده باشد و چه به صورت کتاب. و این افکار و اندیشهها هستند که اهمیت دارند. نکتهیی که اینجا وجود دارد این است که: ما میخواهیم داستانگویانمان استاد جهان تخیلی باشند و روزنامهنگارمان، همان روزنامهنگاری باقی بمانند که گزارشهایی از عالم واقعیت مینویسند.
چیزی که پشت این تعصب پنهان شده است، البته برمبنای این ایده است که داستان (و شعر) از مقام بالاتری برخوردارند و روزنامهنگار بیشتر شبیه نویسندۀ مزدوری است که فقط آنچه را میبیند به دستور سردبیرش گزارش میدهد. در انگلستان همپوشانی بین رمانها و روزنامهها به شرایط اقتصادی هر منطقه هم وابسته است. نویسندهگان کمی هستند که میتوانند تنها از طریق نوشتن خلاقانۀ کتابهایشان خرجشان را دربیاورند.
برای شاعران و نویسندهگان، حرکت خیلی معمولی است که یک شغل روزانۀ دیگر هم داشته باشند. روزنامهنگاری بیشتر اوقات، بهترین کاری است که آن را مناسب خودشان میبینند و کمکخرجی برایشان میشود. اگر سلف امسال جایزۀ بوکر را ببرد، که بهنظرم شایستهگیاش را دارد، ممکن است به روزنامهنگاری پشت کند. گرچه فکر میکنم رها کردنِ روزنامهنگاری همیشه کار دشواری است.
مترجم: صوفیا نصرالهی
منبع : tehrooz.com
۲۶ مهر ۱۳۹۱
Comments are closed.