- ۰۵ سنبله ۱۳۹۱
سالهاست که مساله اکثریت و اقلیت قومی در افغانستان، به حادترین چالش میان اقوام مبدل شده است. قوم پشتون مدعی است که پشتونها در کشور اکثریتاند؛ ولی این موضوع را اقوام دیگر نمیپذیرند. اما اکنون که پروسه توزیع تذکره الکترونیک در کشور آغاز میگردد، این امیدواری هم بهمیان آمده که این معضل به گونه درست و اساسیِ آن حل شود.
در اینگونه تذکرهها مزید بر نام، ولد، نام پدرکلان؛ نشان انگشت، تصویر حدقه چشم و جواز رانندهگی هر شهروند نیز تسجیل میگردد. تذکرههای الکترونیک که مبیّن هویت هر شهروند است، به عنوان کارت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نیز قابل استفاده بوده و همچنین در داخل و خارج از کشور به عنوان یک سند معتبر، معرّفِ هویت تمام افغانستانیها میباشد.
در توزیع تذکره یاد شده، آنچه که حایز اهمیت فراوان میباشد، این است که آیا همهگان بهنام افغان معرفی خواهند شد و یا قومیت اصلی هر شهروند در آن مسجل خواهد شد.
این موضوع نیز یکی از چالشبرانگیزترین موضوعاتیست که بسا مشکلات اجتماعی دیگر از آن برخاسته است؛ زیرا اقوام غیرپشتون، اطلاق واژه افغان را بر خود، ترفندی برای خلع هویت خویش میپندارند، چرا که کلمه افغان در واقع یعنی پشتون.
تضاد میان قوم پشتون با اقوام دیگر آنقدر حاد شده که من یقین دارم که این نبشته نیز با واکنش تند برخی حلقات در داخل دولت و بیرون از دولت مواجه خواهد شد. ولی پرسش من این است آیا میخواهیم این مشکل اجتماعی از میان برداشته شود یا خیر؟
میگویند «هرچند واقعیت تلخ است، اما باید آن را پذیرفت.» این مشکل را به مثابه یک واقعیت تلخ در جامعه خود باید پذیرفت و همچنین باید راهحلی برای آن جستوجو کرد.
حدّت این تضاد زمانی هویدا و برملا گردید که طالبان نود درصد خاک کشور را تصرف کردند. از آنجایی که اکثریت طالبان پشتونتبار بودند، آنان علنی اظهار میداشتند که تاجیکها بروند به تاجیکستان، ازبیکها بروند به ازبکستان و هزارهها هم رهسپار گورستان شوند؛ زیرا افغانستان فقط سرزمین افغانهاست. بدون شک که این منطق، منطقِ بسیار منحط قبیلهیی و مبتذل است که نه عملیست، نه انسانیست و نه هم اسلامیست.
به هر حال، این مساله، یک چالش بسیار بزرگ اجتماعیست که باید برای حل آن، راهکارهایی جدید با توجه به حقوق کلیه شهروندان سراغ کرد.
هرچند ممکن است طرح این موضوع برای برخی نابههنگام و یا حتا در حد خیانت ملی تلقی شود؛ ولی من با شهامت میگویم که این مشکل از گذشته وجود داشته و دارد و هیچکسی هم اخلاق طرح آن را نداشته و یا بیم و هراس مانع از صحبت رویِ آن شده است. اینجانب به عنوان یک ژورنالیست ریالیست، این موضوع و مساله را طرح میکنم و از هیچ قدرتی و هیچ قلدری هراس هم ندارم.
آنانی که با این تفکر که من اصیل پشتون هستم بزرگ شدهاند، قبول اینگونه طرحها دیوانهگی مینماید و همانگونه که قبلاً نیز گفتم ممکن است بر من برچسپ خاین ملی بزنند، ولی من میگویم بگذار که «هزاران گل بشگفد، سرانجام گل حقیقت نیز خواهد شگفت».
هموطنان ما به خاطر دارند خلقیها و پرچمیها که شعار انترناسیونالیزم سر میدادند و میگفتند که ما حتا مرزها را نمیشناسیم و فقط انسان قابل احترام است صرفنظر از هویت قومی و قبیلهیی وی؛ زمانی که دولت دکتور نجیبالله در حال سقوط بود، حتا اعضای رهبری دموکراتیک خلق با توجه به تبارشان موضعگیری کردند. مثلاً: جنرال حبیبالله رفیع وزیر دفاع پشتون به سیاف پناهنده شد؛ جنرال خداداد هزاره به استاد مزاری پناهنده شد و حتا از سوی او به عنوان وزیر امنیت ملی نیز پیشنهاد شد که پس از آن با مخالفت تند احمدشاه مسعود مواجه گردید؛ وزیر خارجه عبدالوکیل تاجیکتبار نیز به احمدشاه مسعود پناه برد.
بازتاب این واقعیتها مبیّن این است که متاسفانه مردم وابستهگی به قوم را حتی بالاتر از اصول دین و مذهب خویش میدانند. حال آنکه در دین مبین اسلام نه تنها قوم در یک کشور مطرح نیست؛ بل سیاهوسفید مطرح نیست، شرقوغرب مطرح نیست و همه مسلمانان باهم برابر و برادر هستند. در غیر آن، در اسلامیت آنها شک وجود دارد.
همین اکنون برادران تاجیک، هزاره و ازبک در یک ستیج و در عقبِ یک تریبیون واحد قرار گرفتهاند و حتا برای برگزاری انتخابات آینده کشور نیز ملاکشان همینگونه موضعگیریهاست. اگر اینگونه موضعگیریها برخاسته از همین مشکل اجتماعی و قومی نیست، پس چسیت؟
به گفته آقای عزیز رویش»این کار باز مراجعه به حوزه سنت گجسته است که سالها دامنگیر مردممان بوده است.»
در اینجا گفتههای یکی از دانشمندان جهان به یادم آمد که گفته است: «اینکه من پیشنهاد خزیدن به سینه را در گلولای میکنم، به این معنی نیست که از آن خوشم میآید؛ بل به این معنیست که راه دیگری وجود ندارد.»
من نیز این موضوع را با جسارتی که سزاوار من نبوده و یا بالاتر از صلاحیت علمی و فرهنگیِ من تلقی میشود و یا نابههنگام بوده است، مطرح کردم. به این معنی که راه دیگری وجود ندارد؛ بیایید همه مشکلات و چالشهای اجتماعیمان را با مردم صادقانه و بهدور ازهرگونه ترفند در میان بگذاریم و در نهایت همهپرسییی شود که این مشکل اجتماعی را چهگونه باید حل کنیم.
رهبران احزاب سیاسی در کشور نیز از این ترفند زیانبار استفاده کردهاند و همتباران خود را به دنبال خویش و به دور خویش چنبر دادهاند. البته شاید همه چنین نباشند، ولی چند حزب و تنظیم مشهور همینگونه ساختار دارند: که پشتونها به دور پشتون، تاجیکها به دور تاجیک، ازبیکها به دور ازبیک و هزارهها به دور هزاره حلقه زدهاند و رهبران نیز به گونهیی از آنان سپر انسانی برای خود ساختهاند.
آیا این شگرد برای رهبران و اعضای احزاب سیاسی مایه شرمساری نیست؟
چرا ما باید در محدودهیی کوچک و در لاک پوپنکزده و متعفن قبیله و قوم محسور باشیم؟ چرا به خانواده بزرگ مردم افغانستان تعلق نداشته باشیم؟
این مشکل، مشکلی کوچک نیست و راهحل آن نیز راهحلی کوچک نیست. برای حل مشکلِ بزرگ، باید راهحل بزرگ جستوجو شود تا آن مشکل به شکل درست و اساسییی آن حل شود.
میگویند «مردان برزگ مفاصل اناتومی تاریخاند که تاریخ نمیتواند بدون وجود آنان قامت برافرازد» و «مردان بزرگ عیوب بزرگ را میفهمند». بنابراین، هر شهروند افغانستان باید این بزرگی را در وجود خویش پرورش دهد و به حل عیو ب بزرگ بپردازد. زیرا کشورمان نیازمند یک تلاش و تقلای بزرگ انسانیست که باید با صداقتی تمامعیار صورت گیرد.
Comments are closed.