کدام‌یک وحشت‌ناک‌تر است: بلای طالبان یا هیولای انتخابات؟

گزارشگر:داکتر محیی‌الدین مهدی ـ عضو مجلس نماینده‌گان افغانستان - ۲۶ حوت ۱۳۹۱

پس از فراهم آمدن زمینه برای تفاهم و انعقاد «معاهدۀ بن»، پرداختن به امر ملت‌سازی نیاز مبرمی بود که هرگز برآورده نشد. چرا که جنگ‌های طولانی و صف‌بندی‌های مسلحانۀ قومی، بیش از هر چیز دیگر، روند ملت شدن در افغانستان را آسیب رسانیده بود. در کنفرانس بن، نه تنها به علل و عوامل آن جنگ‌ها و صف‌بندی‌ها توجهی صورت نگرفت، بلکه به‌جای آن به یک دستۀ قوم‌گرا که پس از آن رهبری کشور را به عهده گرفت، فرصت و امکاناتِ بسیار داده شد تا نقطه‌نظرات خویش را ـ که بخشی از نظریات طالبان نیز بودند ـ به منصۀ اجرا گذارند. اینان بسیاری از مبانی نظری «تیوری برتری قومی» را ـ که در واقع علل و عوامل جنگ‌ها بودند ـ صبغۀ قانونی دادند و از همان آغاز در جهت تبرئۀ طالبان و جریان‌های طرف‌دار برتری تباری، کوشیدند. به همین دلیل، خطوط جدایی و صف‌بندی‌های فرقه‌یی بیش‌تر از پیش برجسته گردید. در این دوره، علی‌رغم تأکید بسیار و آزاردهنده بر افغان بودن همۀ اقوام ساکن در سرزمین افغانستان، تجزیۀ ذهنی در راستای خطوط تباری روشن‌تر و آشکارتر گردید. چنان‌که ـ کماکان ـ رهبران برجستۀ سیاسی افغانستان امروز، پیشوایان اقوام بزرگ‌اند که در دو دستۀ متقابل گردهم آمده‌اند: یک دسته آنانی که در پشت شعار «انتخابات [شفاف]» صف بسته‌اند؛ دستۀ دیگر آنانی که ضرورت «خروج نیروهای [اشغال‌گر] بین‌المللی» را دست‌آویز قرار داده‌اند.

علی‌الظاهر نه تنها هیچ تقابلی میان این دو شعار به نظر نمی‌رسد، که هر دو، شعارهایی مردم‌پسند و از جهاتی «حق به جانب» و ملی می‌نمایند: برگزاری انتخابات شفاف، خروج نیروهای [اشغال‌گر] بین‌المللی. اما تقابل زمانی قابل شناسایی است که دریابیم که این دو مقولۀ مردم‌پسند و ملی، قابل جمع نیستند. به عبارت دیگر ـ چنان‌که اشاره کردیم ـ این دو شعار از یک دهن بیرون نمی‌شوند؛ هر یک از این دو شعار، برای بیرون کردنِ طرف مقابل از صحنۀ سیاست کشور مطرح می‌شود. دستۀ اول انتخابات می‌خواهد تا به روند دوازده‌سالۀ حاکمیت تباری پایان دهد؛ دستۀ دوم به این خاطر خروج نیروهای بین‌المللی را می‌خواهد تا انتخاباتی در میان نباشد.
این پروسه ـ یعنی تأکید بر امر خروج نیروهای بین‌المللی و طفره رفتن از برگزاری انتخابات شفاف ـ مدت‌هاست که آغاز گردیده. حامد کرزی به گونه‌یی آشکار، این دو پروسه را غیر قابل جمع می‌داند. او در سال گذشته گفته بود که ما نمی‌توانیم در ۲۰۱۴ دو امر مهم را به‌سر رسانیم؛ پس یا تحویل‌گیری مسوولیت از نیروهای بین‌المللی، و یا انتخابات! از همین‌رو او برای منحرف ساختن اذهان جهانیان و مردم افغانستان، گزینۀ انتخابات پیش از وقت را پیش کشید که مورد قبول جامعۀ جهانی قرار نگرفت. او تمایلی به کنار رفتن ندارد؛ به نظر می‌رسد که کج‌خلقی‌ها و آشفته‌گویی‌ها برای تیره ساختن روابط با غرب ـ به‌ویژه با امریکا ـ نیز در همین راستا باشد.
در پسِ این‌همه آشفته‌گویی‌ها ـ که بسیاری‌ها در تعبیرش درمانده‌اند ـ درد عمیقی پنهان است که رییس‌جمهور کرزی از بیان صریحِ آن امتناع می‌ورزد؛ آشفته‌گویی‌هایی که اینک روابط او را با امریکا و جامعۀ جهانی به سردترین و تیره‌ترین حد ممکن تنزیل داده است؛ آشفته‌گویی‌هایی که نیویارک تایمز به نقل از طالبان، آن‌ را سرودِ مارش به سوی چهارراهی آریانا خوانده است. این آشفته‌گویی‌ها چنان جدی گرفته شده که فرمانده عمومی نیروهای بین‌المللی، به قطعات خویش فرمانِ آماده‌باش داده است.
این حرف‌ها حاوی یک پیام اساسی‌اند: اعلان همسویی با طالبان و نیروهای حزب اسلامی به رهبری حکمتیار. هستۀ این پیام که در پوشش اصرار بر «خروج نیروهای [اشغال‌گر] بین‌المللی» پیچانیده شده، تحریکات قومی است. رییس‌جمهور کرزی می‌خواهد با نشان دادن همسویی با آن‌هایی که پیش از او شعار مذکور را سر داده‌اند، خویش را در جایگاه رهبری پشتون‌ها قرار دهد. حکمتیار نیز در موضع‌گیری‌های اخیرش، بر برتری‌های فیزیکی تباری تأکید می‌کند و شایسته‌ترین شخص در سی سال گذشته را ملا محمد عمر می‌خواند؛ کسی که مورد نفرین بخش دیگر جامعه، یعنی اکثریتِ ساکنان افغانستان است. گذشته از این، همین اکثریت خواستار خروجِ ـ دست‌کم ـ بی‌چون و چرای نیروهای بین‌المللی نیستند؛ زیرا می‌دانند که در خلای به وجود آمده از این خروج، طالبان برمی‌گردند. این اکثریت در دورۀ حاکمیت طالبان و زعامت ملا عمر، رنج بسیار کشیده‌اند، و برگشتِ آنان را نه تنها به معنای محروم‌سازیِ خویش از حقوق مدنی و آزادی‌های انسانی می‌دانند، بلکه کابوس وحشت‌ناک زمین‌های سوخته، کوچ دادن‌های دسته‌جمعی و حذف فیزیکی خود و خانواده‌های خود را در پیش چشمان‌شان مجسم می‌کنند.
در بخشی از سخنان آشفتۀ رییس‌جمهور که بلافاصله پس از سفر اخیرش به امریکا گفته شد، تهدیدهایی عنوان می‌شود که گویا کسانی قصد تغییر سرود ملی را دارند. او در ستایش بی‌موقع از رنگ بیرق افغانستان، چنان وانمود ساخت که او مأمور حفظِ آن رنگ در برابر کسانی یا کشورهایی است که در پی تغییر آن‌اند. او در سخنانش در مراسم افتتاح شورای ملی کسانی را مورد ملامت قرار داد که قصد تغییر ساختار نظام افغانستان را دارند. به همین ترتیب، رییس‌جمهور به‌طور بلا وقفه، خط فاصل میان دو جناح قومی حاکم و محکوم را درشت‌تر و برجسته‌تر می‌سازد و با طرح مسایلِ برشمرده شده و انتساب و افتخارِ آن‌ها به دستۀ قومی خاص، خود را حافظ و حامی سیطرۀ آنان بر دیگران می‌نمایاند.
آری، رییس‌جمهور کرزی آشکارا به ملا عمر و حکمتیار نزدیک شده است؛ آنان ـ پیش از او ـ از خط ملی دور شده بودند. اینک این هر سه، جز دغدغۀ حفظ و تداوم حالت موجود، چیز دیگری را در سر ندارند. طالبان و حکمتیار نیز با تغییر ساختار نظام اداری سیاسی مخالت کرده‌اند، آنان نیز سیستم موجود را حافظ ادامۀ حاکمیت قومِ خود می‌دانند. لااقل حکمتیار و کرزی ادعا دارند که در نبود نیروهای بین‌المللی می‌توانند در کنار یک‌دیگر کشور را اداره کنند. رییس‌جمهور کرزی از این‌که طالبان چرا به او و به حکمتیار نمی‌پیوندند، به‌شدت خشمگین است. او در سخنرانی‌اش در هلمند، جنگ‌های طالبان را در راستای تأمین منافع امریکا خواند. وی هنوز هم آرزوی رهبری ارتشی به‌نام «طالبان» را در سر می‌پروراند، و با دست‌یابی به این مأمول، بخشی از خواب‌های خود را تعبیرشده می‌یابد. یکی از این خواب‌ها، ابقای حکومت در خانوادۀ اوست.
خروج بی‌قیدوشرط نیروهای بین‌المللی که از شرط‌های اصلی ملا محمد عمر و حکمتیار برای تن دادن به صلح است، زمینه را برای بازگشت آنان به قدرت مساعد می‌سازد؛ چیزی که نیروهای سیاسی مخالفِ این مثلث را از صحنه بیرون می‌راند. هرچند هیچ یک از احزاب، ائتلاف‌ها و حتا شخصیت‌های مطرح سیاسی مخالف، خواستار تداوم حضور نیروهای بین‌المللی نبوده‌اند، ولی ناگفته پیداست که اینان خروج کامل و بی‌ملاحظۀ نیروهای مذکور را نمی‌خواهند. اینان می‌خواهند که در حضور نیروهای بین‌المللی و در فضای امنی که آنان به‌وجود می‌آورند، انتخابات شفافی برگزار گردد تا بار دیگر پیروزی آنان از جانب حکمیتار ـ و این بار یک‌جا با طالبان و کرزی ـ مورد تهدید قرار نگیرد.
ملا محمد عمر، حکمتیار و حامد کرزی، هر سه به همان اندازه از هیولای انتخابات وحشت دارند که اکثریت مردم افغانستان از بلای طالبان. تن دادن به انتخابات، به معنای قبول بطلان ادعاهایی‌ست که طی چند نسل از جانب نیروهای طرف‌دار برتری قومی مطرح شده، و طی سی سال اخیر، منظره‌های خونینی برای اثباتِ آن ترسیم گردیده است. حال آن‌که نیروهای برتری‌جوی قومی با شعارهای به‌ظاهر دینی، پشت سر ملا عمر و حکمتیار قرار دارند، نیروهای سکولار و شبه‌دموکرات نیز به کرزی اقتدا کرده‌اند.
امر مسلم این است که یک انتخاباتِ شفاف به سود این‌ها نیست؛ زیرا در ولایات جنوب و شرقِ کشور که بیشتر عرصۀ نفوذ دستۀ یادشده است، طی سالیان متمادی با فرهنگ انتخابات و دموکراسی، به‌سختی مبارزه شده، و مزید بر آن، این مناطق فاقد امنیتِ لازم برای برگزاری انتخابات استند. نتیجۀ انتخابات، پیامدهای ناخوشایندی برای کرزی و خانواده‌اش در قبال دارد و او را که به قول روراباکر به‌طور شگرفی سرمایه اندوخته، مورد بازپرس قرار می‌دهد. اما ملا عمر بارها گفته و در عمل نیز به اثبات رسانیده که از اساس با انتخابات مخالف است. حکمتیار هم در مصاحبۀ اخیرش با تلویزیون ژوندون، تکیه بر برتری کمیِ پشتون‌ها کرد؛ بنابرین انتخاباتی که غیر پشتون‌ها را به کرسی ریاست‌جمهوری بنشاند، پیش از پیش، مورد قبولِ او نیست.
با وجود ظاهر متفاوتِ دیدگاه‌های ملا عمر، حکمتیار و کرزی دربارۀ انتخابات؛ چیزی که آنان را به هم نزدیک می‌سازد همین نکتۀ اخیر است: انتخابات شفاف، به معنای پایان حاکمیت قومی و زوالِ امتیازات تباری است.
اوضاع افغانستان بیش از حد پیچیده است؛ اپوزیسیون سیاسی دولت، نیروی بالفعلی در اختیار ندارد تا با وارد کردن فشار، کرزی را وادار به برگزاری انتخاباتِ شفاف کند. معلوم نیست که جامعۀ بین‌المللی (= امریکا)، تا چه اندازه به شعارهای مطروحۀ خویش ـ از جمله برگزاری انتخابات شفاف و حمایت از نتایج آن ـ وفادار خواهد ماند. نپذیرفتن نتیجۀ انتخابات، بار دیگر کشور را به جنگ داخلی سوق می‌دهد؛ اما آیا امریکا برای به کرسی نشاندنِ آن نتیجۀ دموکراتیک، سرمایه‌گذاری خواهد کرد؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.