احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۶ حمل ۱۳۹۲
جهانیسازی و اقتصاد دانش
توسعۀ اقتصاد دانش و جهانیسازی، بسیار پایاپای هم پیش رفته اند. شرکتهای جهانی زنجیرههای تولید بینالمللی مجتمع ایجاد کرده اند، با نوآوریهای صورت گرفته (مانند تسهیلات R&D)، در امریکا و اروپا، محصولات جدیدی ایجاد میشود که در کارخانههای سرهمسازی در چین ساخته شده اند، به غرب با کشتی برگردانده شده اند و ارزش افزوده در حیطۀ «دانش»، همانند طراحی، بازاریابی و تامین خدمات متناظر به آن افزوده شده است. برخی پردازشهای پایه نیز مانند پردازش دادهها، خدمات رونویسی و خدمات ساده مرتبط با کاربر، از طریق مراکز تماس در خارج از آنجا تحویل میشود.
رشد اقتصاد دانش به عنوان بخشی از پاسخ استراتژیک تهدید اشتغال انگلستان در رابطه با واردات از اقتصادهای با دستمزد پایین و گیجکنندهتر از آن، به عنوان یک پاسخ ضروری به اقتصادهای با دستمزد کم مانند چین و هند که در رابطه با دانش سرمایهگذاری سنگینی انجام داده اند، تصور میشود که به این دو دلیل سهمی از تولید ناخالص داخلی به تحقیق و توسعه و افزایش تعداد فارغالتحصیلان خانهگی، اختصاص یافته است. الزام چنین امری در آن است که از طریق چنین سرمایهگذاریهایی در دانش، اقتصادهای با دستمزد پایین، سهم بیشتری از بخشهای «مبتنی بر دانش» زنجیرۀ بینالمللی تولید در آینده را تسخیر میکنند؛ مگر اینکه اقتصادهای غربی بیش از پیش در چنین حیطهیی رقابتی شوند.
جهانیسازی به عنوان یک عامل کلیدی و تعیین کننده در تغییرات OECD به حساب میآید تا جایی که انکار اهمیت افزایش چشمگیر تجارت جهانی و جریانهای سرمایهگذاری در خلال دهۀ گذشته، ساده انگاری است. اما در عین حال، جهانیسازی تنها یکی از تاثیرات متعدد توسعۀ اقتصادی و ساختار اقتصادی در مثلاً انگلستان است و نقش مرکزی این امر را به دلایل زیر که توسط برخی مفسرین و سیاستگذاران مطرح شده است، برعهده ندارد:
ـ داد و ستد بینالمللی در ۲۰ سال گذشته به عنوان سهمی از تولید ناخالص ملی انگلستان، گسترش نیافته است و عمدۀ تبادلات با سایر اقتصادهای ثروتمند OECD بوده است.
ـ سهم شغلهای بخشهای مستقیماً در معرض رقابت بینالمللی، به جای افزایش، کاهش یافته است.
ـ واردات از آسیا افزایش عمدهیی نداشته است، همانطور که افزایش واردات از چین به دلیل کاهش واردات از جاپان کمرنگ شده است، چرا که تولیدکنندهگان جاپانی نیز به تولید با دستمزد پایین چین انتقال پیدا کرده اند.
ـ گرچه عرضۀ خدمات از خارج، در صنایع مختلفی گزارش شده است، شواهد کمی از آن در بازار کار یا رقم تجاری به چشم میخورد: برای مثال، استخدام در مراکز تماس انگلستان، در سالهای اخیر به جای کاهش، افزایش داشته است.
ـ فرضیۀ تخلیه بازار کار با از دست رفتن کارهای تولیدی در اصل به ماجرای جهانیسازی مرتبط نیست؛ چرا که تنها ۱۰ تا ۲۰ درصد از دست دادن کارها را میتوان به داد و ستد با اقتصادهای با دستمزد پایین مربوط دانست.
بنابراین، عمدتاً اقتصاد دانش را مشتق از پیشرفت فناوری و موفقیت بومی میدانیم که سبب افزایش درخواست برای خدمات مبتنی بر دانش شده است.
البته فشارهای رقابتی جهانی نیز مهم هستند و بهطور کلی، اقتصاد دانش ممکن است به دلایل زیر به طور فزایندهیی با اقتصاد جهانی در رابطه باشد:
ـ سرمایۀ ایدهها و دانش، سرمایهیی جهانی است که شرکتها و سازمانها میتوانند از سراسر جهان از طریق انترنت به آن دست یابند: شرکتهای جهانی دانش بیشتری استفاده میکنند و به سهم بیشتری از دانش از طریق تامین کنندهگان و مشتریان خود دسترسی دارند.
ـ با توجه به رقابت دانشگاههای جهانی بر سر بهترینها و درخشانترینها، ممکن است بازار جهانی کار متقاضی فعالان دانش، در حال ظهور باشد. برخی معتقد اند که شرکتهای مبتنی بر دانش در آینده، به جای اینکه منحصراً به استعدادهای بومی تکیه کند، سهم بیشتری به آسیا به دلیل «سرمایههای هوشمند ارزان» خواهد داد.
ـ افزایش شاخصهای بینالمللیِ میزان تحقیق و توسعه، ممکن است به عنوان راهنمایی برای تعیین شدت کل تحقیق و توسعه که مشخص کنندۀ میزان نوآوری است، گمراهکننده باشد. به گونۀ مثال، به نظر میرسد بخش مهمی از تحقیق و توسعۀ شرکتهای انگلیسی در امریکا انجام میشود. همچنین میزان قابل توجهی ارز منافع اقتصادی ناشی از انتقال فناوری از تحقیق و توسعۀ خارج از انگلستان به وسیلۀ سرمایهگذاری مستقیم خارجی شرکتهای چندملیتی به این کشور وجود دارد.
استدلال آخر ممکن است شرحی بیشتر باشد بر این مورد که چرا سرمایهگذاری تجاری در تحقیق و توسعه در انگلستان به عنوان سهمی از تولید ناخالص ملی در پاسخ به زمینههای اقتصادی مطلوبتر، محرکهای جدید اقتصادی و ساختارهای سازمانی حمایتی قویتر، کمتر شده است.
OECD معیارهای قدیمی شدت کل فناوری را که فروش دانش سبب ایجاد شکاف بین پیشروان جهانی از قبیل امریکا، جاپان و آلمان و سایر اقتصادهای اروپایی مانند انگلستان، فرانسه و هالند میشود، به حساب میآورد که به طور مشهودی کمتر از زمانی است که تحقیق و توسعۀ ساده را به عنوان معیار مد نظر قرار دهیم. این شکاف زمانی که نقش سرمایهگذاریِ مستقیم خارجی در صنایع فناوری پیشرفته یا متوسط در اقتصاد افزایش یافته باشد، قابل توجهتر است. مثلاً بازار امریکا اهمیت فزایندهیی برای برخی شرکتهای انگلیسی پیشرو در زمینههایی مانند هوافضا دارد. اقتصاد دانش همچنین به عنوان محرک کلیدی بازسازی داد و ستد بینالمللی در برخی اقتصادهای پیشرفته به سمت ارزش افزودههای بالا، ظهور میکند. در دهۀ گذشته شاهد جهش اقتصادی در صادرات مرتبط با اقتصاد دانش از قبیل خدمات مالی، رایانهیی، تجاری، سلطنتی و هزینههای صدور مجوز در انگلیس بوده ایم.
در خلال سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ صادرات چنین خدماتی در مقایسه با رشد ۵۰ درصدی خدمات صادرات سنتی مانند حملونقل و سفر بیش از ۱۰۰ درصد رشد داشته است. در سال ۲۰۰۵ چنین صادراتی تقریباً ۷۰ درصد از کل خدمات صادرات را شامل میشد، در حالی که این رقم در سال ۱۹۹۵ تنها ۵۰ درصد بود. صادرات خدمات مبتنی بر دانش ارزشی بالغ بر ۷۶ بیلیون پوند در سال ۲۰۰۵ داشته است.
به عنوان بخشی از پیگیری، میتوان میزان تفاوت این الگو را در سایر اقتصادهای OECD جویا شد. به نظر میرسد انگلستان در مقایسه با سایر اقتصادها، وضعیت خوبی در بهرهگیری از نتایج درخواست جهانی برای چنین خدماتی دارد. بیشک انگلستان سهم متفاوتی از موفقیت نسبی اقتصادهای اروپایی در بازارهای جهانی خدمات ایفا میکند.
منبع: دنیای اقتصاد
Comments are closed.