احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حبیب حکیمی - ۲۰ حمل ۱۳۹۲
مهاتما گاندی رهبر فقیدِ مبارزات آزادیخواهانۀ مردم هند، در متن تمدنی دینی و غالباً متافیزیکی و دنیاگریز پا به عرصۀ وجود گذاشت. او در خانوادۀ شدیداً متدین و ملتزم به ارزشهای دینی ـ اخلاقی پرورش یافت. خشونت پرهیزی (اهمیسا) به عنوان اولین آموزههای دینی از خانواده و محیط مذهبی در او رسوب کرد و با گذشت زمان و آموزشهای بیشتر و تجارب بلندتر، در ذهنِ او به حیث ستون اصلی افکارش شکل گرفت. او تجارب معنوی بزرگی را در تاریخ و به ویژه در این خطه با خود حمل میکرد. سالها با بودا، کنفوسیوس، زرتشت، بنیانگذاران و رهبران بزرگ مذاهب هندی و شرقی و به خصوص آسیایی زیسته بود. او با آموزههای ادیان سامی نیز آشناییِ زیادی داشت و از آنها سیراب شده بود. با وجود این همه، او به عنوان انسانی که در قرن بیستم میزیست، در محدودۀ آنها باقی نماند. به این نکته آگاهی ژرف داشت که قرن او ضرورتها، نیازها، گرایشها، حساسیتها، چالشها و بحرانهای خودش را دارد و انسان قرن بیستمی، غیر از انسان قرون گذشته است و نگاه او به زندهگی دچار تغییرات و تحولات ژرفی شده است و باید با نگاه تازه به او نگاه کرد. با این ویژهگیهای انسان قرن بیستمی، او و کشورش در حالت و موقعیت خاصی بهسر میبرد.
گاندی در کشور و سرزمینی زندهگی میکرد که بیش از همه دارای گرایشهای دینی، فرهنگی و خصوصیات تمدنیِ منحصر به خودش است و یکی از بزرگترین تمدنهای بشری را از بلندترین دورانهای تاریخ تا اکنون در خود جای داده است؛ ولی در کنار آن سالهاست شلاق تحقیر، توهین و بیداد استعمار را بر پشت و پهلویش تحمل میکند؛ بنا بر این، قبل از همه به خودباوری نیازمند است تا از اسارت رهایی یابد. در چنین وضعیتی است که گاندی کولهبارِ عظیمی از مسوولیت را به دوش میکشد. از یک طرف، با دین و تمدنی سر و کار دارد که پیروانش را زاهد و دنیاگریز و اسارتپسند پرورانیده است. و از طرف دیگر، با استعمار زرنگ و شیطانصفت و مجهز به همۀ امکانات روبهروست که دیریست تمام هستیِ کشور و مردمش را بلعیده است. او در رویارویی با چنین وضعیتی و برای خلاصی از چنین گردابی، پیش از همه به خودسازی و نوسازیِ درونی احساسِ نیاز میکرد. او باورمند بود که با اندیشهها و نگاههای کاملاً سنتی و میراثی نمیتوان وارد چنین مبارزه و کارزاری شد. بنابراین، پیش از پیش، از آغاز جوانی به خودسازی و بازنگری در باورهای سنتی و تاریخیِ خود پرداخت تا بتواند به قول حافظ «طرح نو در اندازد.» پا گذاشتن در همچون معرکهیی، بیگمان تجربۀ بلند معنوی و فکری و تاریخی با تجدید بنای آن میطلبید که گاندی آن را داشت و ظرفیت تجدیدِ آن را در خود میدید.
او زادۀ تمدنی بود که از بلندترین دورانهای تاریخ، یکی از باشکوهترین تمدنهای بشری بوده و او هماره به آن میبالیده است. پدر معنوی هند، از نظر فکری و روانی، پرورش یافتۀ آموزهها و فرهنگ کهن دینی بود و زندهگیِ او در عصر جدید ایجاب میکرد که نگاهی تازه به انسان و دغدغههای نوینِ او داشته باشد و خود را از حصار تفسیرها و تعریفهای کهن و تاریخی و سنتی از انسان برهاند و سیمای جدیدی از او ترسیم کند که همگون و همخوان با نیازهای کنونی باشد و تفسیر انسانی از دین و مذهب ارایه کند که برتریها و تبعیضها را بر پایۀ مذهب بشوید و همۀ انسانها را برابر و همزاد بداند و اعلام کند که «من هم مسلمان و هم مسیحی و هم یهودی و هم هندو هستم.» و همۀ ادیان را تجربههای زیسته در خویش یابد.
این گونه نگاه به دین و انسان، او را آمادۀ مبارزۀ سترگ برای آزادی ساخت. او با تجربههای بزرگ عرفانی زیست و عارف شسته و سترهیی از آن بهدر آمد، اما هرگز هم چون بسیاری از عارفان و مصلحان بزرگ روحی و فکری ادیان متعدد در تاریخ، در گوشۀ عزلت و خلوتِ خود نخزید، بل در چهرۀ یک عارف اصلاحطلب و یا اصلاحطلب عارف، وارد صحنۀ گرم مبارزۀ اجتماعی و سیاسی برای آزادی گردید و آزادی را ستود.
او به مقولۀ “ملیگرایی” نیز با نگاهی ژرف میدید. “ملیگرایی” که یکی از رویکردهای مهم در مبارزات ضد استعماری در میان آزادیخواهان و استقلالطلبان در کشورهای استعمار زده بود، از نظر گاندی، به مفهوم اتکا به “ظرفیتهای خودی” و”بازگشت به خود” است. آزادی و نجات ملت هند از عقبماندهگی، مصیبتزدهگی و وضع اسفناک با چنین تلقییی از ملی گرایی، از دغدغههای اصلی او بود.
تکیه بر ارزشها و تواناییهای خودی ملت هند از نگاه او، به هیچ صورتی به معنای فرو رفتن در لاکِ خود و بستن دروازهها به روی تمدن و صنعتِ غرب و حصار کشیدن به دور خویش نبود. او خوب میدانست که چنین مفهومی از “ملیگرایی” و “بازگشت به خویشتن”، برایند طبیعیاش، واپسگرایی و در نهایت پوسیدن است.
Comments are closed.