احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پرتو نادری - ۱۰ جوزا ۱۳۹۲
پسوند «تون» در زبان پشتو نیز یک پسوند واژهساز است که از «مژیتون» یعنی از خانۀ مورچه، میآید. امروز در زبان پشتو پسوند تون، صدها واژۀ نو را ساخته است، همانگونه که واژۀ «گاه» در فارسی دری! به همین گونه، پسوند «ځی» نیز در زبان پشتو یک پسوند اسمساز است. مثلاً در واژههای «پوهنځی» یا «شونځی». اما این پسوند «ځی» در پشتو باید اسم مکان بزرگتری را بسازد؛ چنانکه «درملځی» که به گدامخانۀ داروها گفته میشود، در تناسب به «درملتون» یا داروخانه، مکان بزرگتری است؛ یک «درملځی» ظرفیت چندین درملتون را دارد. پس در نامگذاری دانشگاه به «پوهنتون» و دانشکده به «پوهنځی» باید اشتباهی رخ داده باشد، یا هم در پیوند به «درملتون» و «درملځی». در این صورت، پوهنتون باید «پوهنځی» میبود و «پوهنځی»، پوهنتون!
زبان فارسی در افغانستان زبانِ بینالاقوامی است. ناتوانی این زبان در افغانستان میتواند زیانهای سنگین و گاه جبرانناپذیری را برای زبانهای دیگرِ این سرزمین پدید آورد. برای آنکه از گذشته تا امروز، فارسی پس از عربی، بزرگترین و غنیترین زبان علمیِ این حوزه و حوزۀ کشورهای اسلامی بوده است. چنین است که این زبان، پیوسته آبشخوری بوده است برای همۀ زبانهای این حوزه. پس آنانی که در جهت ناتوانسازیِ زبان فارسی دری تلاش میکند، بیآنکه بدانند، ریشههای ادبیاتِ زبان خود را نیز از میان برمیدارند!
در تلویزیون طلوعنیوز، یکی از برنامههای «روایت دیگر» را دیدم. برایم بسیار شگفتانگیز بود که یکی از بانوان که رییسِ یکی از کمیسیونهای مجلس نمایندهگان نیز است، با تبحری! که در زبانشناسی داشت، کشف بزرگی را که باید آن را در یکی از دانشنامههای جهانی به نامِ نامیِ او ثبت کرد، برای مردم افغانستان و همۀ فارسیزبانان جهان، آفتابی ساخت و آن اینکه واژۀ دانشگاه، «اسم خاص» است، آنهم خاص برای ایران!
با خود گفتم، خدایا این ناآگاهی هم چه نعمتِ بزرگی است که به تعبیر مولانا، هرچه دل تنگت میخواهد، میتوانی بگویی! چه در تلویزیون چه در پارلمان و چه در هر جای دیگری! این بانو شاید هزاران شایستهگی داشته باشد که به ریاستِ یکی از کمیسیونهای مجلس نمایندهگان تکیه زده است؛ حال بیاندیش به اعضای این کمیسیون که در نشستهای خود چه گلهایی را که به آب نمیدهند! چهقدر دردناک است کسی که هنوز مفهوم اسمِ خاص را تا اسمِ عام نمیداند، برمیخیزد، آستین برمیزند و برای ما آش فرهنگ و زبان میپزد تا باشد اگر چمچهآشی در گلو کردیم، ما را دستور فرماید که ای مردمان پارسیگوی! پاس نمک نگه دارید و سخن آنگونه گویید که من میخواهم و یا آنگونه که ارباب کل هدایت فرمودهاند!
چه روزگار ناهمواری، آنانی که حتا نمیتوانند سواد خود را در زبانِ خود ثابت سازند، برخاسته و خود را برای دیگران «ترافیک زبان» میسازند. در چهارراه زبان و فرهنگ این سرزمین میایستند و با اشپلاق تعصب هی چوررررررررررررر میزنند، که زینهار دانشگاه مگویی که این واژه وحدت ملی را تخریب میکند!
من نمیدانم این حق را برای این آقایان و خانمها چه کسی داده است که حتا میخواهند بر سخن گفتنِ مردم به زبان مادریشان نیز خط قرمز بکشند!!
آنکه زبان مادریِ خود را نمیداند، باور داشته باشید که زبان دیگری نیز نمیداند. این بانو خود میگوید که پشتو زبان مادری اوست، اما این زبان را بهدرستی نمیداند. پس او چهگونه میتواند سرنوشت زبانی را در دست گیرد که امروزه از نظرگاه غنای علمی و فرهنگی و ادبی، یکی از زبانهای بزرگِ جهان به شمار میآید. چه نامهای با شکوهی که در دامانِ این فرهنگ و زبان پرورش یافتهاند! نامهایی که نه تنها مایۀ افتخار افغانستان، بلکه مایۀ افتخار این حوزۀ بزرگ مدنی و همۀ جهانیاناند. اگر این بانو زبان پشتو میدانست، آنگاه درمییافت که از اسم خاص تا اسم عام، چه فاصلهیی است. برای آنکه این مفهوم در دستور زبان فارسی دری و پشتو یکسان است.
همچنان این بانوی دانشمند!!! با چنان یقینی که آلبرت انشتین بر تیوری نسبیتِ خود داشت، فرمان داد که فارسی، زبانی است خاص برای ایران؛ و دری زبانی است خاص برای افغانستان! این دو زبان جداگانه است و ما نباید واژگان فارسی که خاص ایران است را وارد زبان دری سازیم! البته این نخستینباری نیست که یک چنین پراگندهگویی را میشنویم؛ بلکه سالهاست که یک سیاست چرکین زبانی و فرهنگی میخواهد زبان فارسی دریِ افغانستان را به جزیرههای دور انزوا تبعید کند!
چنین تبلیغاتی به آن پیمانه تأثیر گذاشته است که حتا شماری از فارسیزبانان سادهپندار نیز به این باورِ نادرست اندر شدهاند که فارسی و دری دو زبانِ جداگانه است. باری در یکی از نهادهای گویا مدنی، کسی برایم ورقی را پیش کرد و گفت: «میشود که این متن را برای من ترجمه کنی؟» با شگفتی دیدم که متن به زبان فارسی دری بود. گفتم: «پوزش میخواهم، انگلیسیِ من چندان خوب نیست.» گفت: «انگلیسی نه؛ بلکه به زبان دری ترجمه کنید!» گفتم: «مگر این به کدام زبان است؟» گفت: «زبان فارسی است!» گفتم: «آن جملۀ فارسی کدام است که به دری ترجمه کنم؟» دیدم که به یکی دو واژه اشاره کرد. گفتم: «دوست گرامی، این واژگان همه فارسی دری اند، واژگان یک زبان. فارسی و دری جدا از هم وجود ندارد!» به هر رو، مفهوم واژگان را برایش گفتم! با شگفتی به سویم مینگریست؛ میدانستم که با من همباور نیست!
بسیاریها همین که مفهوم واژهیی را نفهمیدند، بسیار ساده حکم صادر میکنند که این یک واژۀ ایرانی است. بسیاریها میاندیشند که زبان فارسی دری، همان چیزی است که آنها در ذهن دارند و بالاتر از آن، همه فارسی است.
باری هم همین بانوی دانشمند! در تجلیل از روز آزادی بیان، با تبختر خاصی به همهگان ارشاد میفرمود که زبان دری را پاکیزه نگه دارید و نگذارید واژگان بیگانه وارد آن شود. هدفش شماری از واژگان پاکیزۀ فارسی دری بود که قرار است واژگان تحمیلی را بر جایگاه آنها بنشانند! از این بیت حافظ مدد جست و ای کاش میتوانست آن را بهدرستی بخواند:
ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
بعد جوانی برخاست و در یک یاددهانی کوتاه گفت، حافظ در جای دیگری، شعر خود را فارسی میداند:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
حافظ در شعرهای خود، جایی میشود دریزبان و جایی هم میشود فارسیزبان! مگر او به چه زبانی شعر میسروده است؟ دری، فارسی یا فارسی دری؟
اخیراً در دانشگاه البیرونی سخنرانییی داشتم در پیوند به شعر معاصر افغانستان. آنجا سخن بر سر نخستین گزینۀ شعرهای مدرن افغانستان آمد که به سال ۱۳۳۱ خورشیدی به وسیلۀ ریاست مستقل مطبوعات که زیر نام «نوی شعرونه» یا «شعرهای نو» به نشر رسیده است. در بخش نخست کتاب، شعرهای شش شاعر به زبان پشتو آمده و در بخش دوم کتاب، شعر شانزده شاعر زیر نام شعر فارسی انتشار یافته است. به گونۀ طنزآمیز به دانشجویان گفتم که ببینید ما تا دهۀ سی، فارسیزبان بودیم و حال شدهایم دریزبان! و تا سخنی از فارسی بگویی، میشوی جاسوس ایران!
در برنامۀ «به روایت دیگر»، یکی از استادان دانشگاه کابل میگفت که واژگان «پوهنحی» و «پوهنتون» دیگر واژگان فارسی دری اند، نه پشتو؛ برای آنکه از سالها به اینسو این واژهها در زبان فارسی دری کاربرد دارند. برهان خوبی است، اما اگر واژگان یک زبان صدها سال هم که در زبانی دیگر زندهگی کند، بازهم ریشه و هویتش برمیگردد به همان زبان اصلی!
در اینکه این دو واژه چند دهه است در زبان فارسی دری نیز کاربرد دارند، تردیدی نیست. روزگاری که برای رادیو بی.بی.سی در پشاور کار میگردم، گفتوگوی درازی داشتم با استاد امیرشاه حسنیار. استاد میگفت که دانشگاه کابل با پایهگذاری دانشکدۀ ادبیات در سال ۱۳۱۱خورشیدی در علیآباد کابل، با نام دارالفنون به کار آغاز کرد. زمان طالبان بود، کسی که در چشماندازِ اندیشههایش جز قوم و زبان چیزی دیگری نمیگنجد، برایم گفت: این دارالفنون را از این گزارش بردار که اگر به گوش طالبان برسد، نام پوهنتون را به دارالفنون بدل خواهند کرد!!
این یک سخن پذیرفته شده است که زبان و فرهنگی که داد و گرفت نداشته باشد، میمیرد. برای آنکه زندهگی در مفهوم کلی آن، همان جریان همیشهگیِ دادوگرفت است. زبان و فرهنگ فارسی دری نیز چنین کرده است واژههایی را پذیرفته و واژههایی را به زبانهای دیگر داده است. من باری در پیوند به دادوگرفتِ واژگان در میان زبانها گفته بودم:
«واژگان دو گونه از زبانی به زبان دیگر راه مییابند. نخست با فشارهای سیاسی و استبداد فرهنگی، واژههای یک زبان را بر زبان دیگر تحمیل میکنند که این کار بیشتر به همان شهرکسازی یهودیان در سرزمینهای فلسطینیان میماند، یا هم به آنهایی میماند که میخواهند به گونۀ غیر قانونی و بدون هرگونه مدرکی، وارد سرزمینِ دیگری شوند. چنین امری را نمیتوان گونهیی از دادوگرفتِ فرهنگی گفت. دوی دیگر در جریان دادوگرفت زبانها و فرهنگها، واژگان از یک زبان به زبان دیگر راه پیدا میکنند. البته زبانهای پیشرفته بیشتر واژهدهندهاند تا واژهگیرنده. با این حال، در تمام گیتی نمیتوان زبانی را یافت که از زبانهای دیگر واژگانی را نپذیرفته باشد! حتا پیشرفتهترین زبانها نیز گاهی واژهگانی را از زبانهای دیگر میپذیرند.»
زبان فارسی دری در افغانستان، واژههایی را نیز از زبان پشتو پذیرفته است. یکی از جلوههای مهم آن، نامگذاری کودکان است که فارسیزبانان کشور، واژههای زیبای پشتو را بر کودکانِ خود نام گذاشتهاند و یا هم در زبان گفتار از واژگان پشتو نیز استفاده میکنند. در مقابل بخشی از واژگان پشتو به زبان فارسی دری تحمیل شده است که با واکنشِ این زبان و گویندهگانِ آن روبهرو است.
این روزها دشواریهای پدید آمده بر سر واژۀ دانشگاه و پوهنتون، تصویب قانون تحصیلات عالی را از نشست عمومی مجلس نمایندهگان بیرون ساخت. من نمیپندارم که کسی از هیچ قومی در افغانستان با واژۀ پوهنتون سر دشمنی داشته باشد و بخواهد که آن را از متنِ قانون بیرون کند؛ اما گویندهگان زبانهای دیگر نیز حق دارند تا واژۀ برابر آن را که در زبان خود دارند، به کار برند. امروز شمار زیادی از واژگان ترکیبی و مرکب فارسی دری به پشتو ترجمه شده و کاربرد دارند، و به یقین میتوان گفت که واژۀ «پوهنتون» همان ترجمۀ «دانشگاه» است. با این حال شماری میخواهند به گفتۀ مردم، واژۀ دانشگاه را از تمام عرصۀ نوشتاری و گفتاری تا پشت هفت کوه سیاه پرتاب کنند و نمیخواهند این یکی از زیباترین واژههای فارسی دری، در هیچ قانونی و در هیچ سند رسمی چهره بنماید که این امر خود بزرگترین خشونت فرهنگی و زبانی در کشور است. حالا مگر واژۀ دانشگاه در متن فارسی یک قانون بیاید، آسمان به زمین میافتد؟ مگر چهار ارکان هستی از هم میپاشد؟ من میگویم وقتی پوهنتون است، چرا دانشگاه نباشد؟ اگر فارسی دری چنین واژهیی را در دستگاه واژگانی خود نمیداشت، بحث دیگری بود!
این روزها چه در پارلمان و چه در رسانهها و نهادهای مدنی و علمی ـ فرهنگی، تا نامی از واژۀ دانشگاه بلند میشود، شماری که پیوسته از تعصب نان خوردهاند، برمیخیزند و با تمام غیرت افغانی میخواهند سایۀ آن را به تیر بزنند. این سخن به این مفهوم است که آنها میخواهند این پیامِ غیرمدنی را و غیردموکراتیک و غیرفرهنگی را بفرستند که تو حق نداری در این مورد یا موارد دیگری که من میگویم، به زبان خود سخنی بگویی!
اخیراً شاهد بودیم که با استفاده از فیصلههای شورای وزیران و دادگاه عالی (نهادی که پیوسته پارلمان مشروعیت آن را زیر پرسش برده است) خواستهاند که این خشونت فرهنگی را به یک خشونت ساختاری فرهنگی بدل کنند. از نظر این گروه، زبان فارسی، زبانی بیگانه است و دانشگاه نیز واژهیی است از یک زبان بیگانه، پس باید آن را رد مرز کرد! اما اگر همین پوهنتون را یونیورسیتی بگوییم و نگارستان را گالری و فرهنگ را کلتور، مشکلی در میان نخواهد بود. گویی واژگان یونیورسیتی، گالری و کلتور از پدر پدر با ما خویشاوند اند، و واژگان دانشگاه، نگارستان و فرهنگ واژههاییاند بیگانه که باید آنها را طرد کرد!
وقتی که این برنامه جریان داشت، من به پسوند واژۀ ساز«گاه» در زبان فارسی دری میاندیشیدم که در کنار پسوندهای واژهساز دیگر سبب شدهاند تا هزاران واژۀ تازه در این زبان پدید آیند. با خود اندیشیدم نکند که پارلمان افغانستان با چنین اعضای دانشمند! و دایههای مهربانتر از مادر، واژۀ «دانشگاه» را چنان پارهسنگی در فلاخن خشم گذاشته، آن را تا آن سوی سدهها پرتاب کند. آنگاه بر سر خویشاوندان او چه خواهد آمد، آیا پارلمان افغانستان تمام این واژگان همخون با دانشگاه را نیز رد مرز خواهد کرد؟:
گذرگاه، لشکرگاه، نظرگاه، آوردگاه، خوابگاه، پرورشگاه، زایشگاه، نمایشگاه، درگاه، بارگاه، آرامگاه، نیایشگاه، آنگاه، ایستگاه، پیشگاه، شبانگاه، شامگاه، چاشتگاه، ادبگاه، گلوگاه، نمازگاه، ناگاه، بیگاه، سحرگاه، پروازگاه، خرمنگاه، جلوهگاه، وعدهگاه، حرمگاه، قربانگاه، سحرگاه، خلوتگاه، پرتگاه، جلوهگاه، آموزشگاه، اندیشهگاه، جایگاه، پناهگاه، دستگاه، نحرگاه، قتلگاه، شرمگاه، کمرگاه، پایگاه، و واژههای دیگر از این خانواده.
آنچه که پرسشبرانگیز است، این است که در میان اینهمه واژگان چرا تنها واژۀ «دانشگاه» میشود ایرانی. اگر چنین است، پس لشکرگاه هم یک واژۀ ایرانی است و گذرگاه کابل نیز! من میاندیشم که این امر جز یک بهانۀ مضحک، چیز دیگری نیست که در سایۀ آن تلاش میشود یک سیاستِ تفوقطلبانۀ زبانی و فرهنگی به کرسی بنشیند. در سالهای اخیر متوجه شدهایم که شماری از این مرز گذشته و بخشهایی از تاریخ و فرهنگ و زبان این سرزمین را به ایران امروزی میبخشند! خیلی سخاوتمندانه!! همانگونه که به گزارش پارلمان، بخشهایی از کشور در شرق به پاکستان فروخته شده است!
به همینگونه، پسوند «تون» در زبان پشتو نیز یک پسوند واژهساز است که از «مژیتون» یعنی از خانۀ مورچه، میآید. امروز در زبان پشتو پسوند تون، صدها واژۀ نو را ساخته است، همانگونه که واژۀ «گاه» در… ادامه صفحه ۷
دانشگاه به روایت…
فارسی دری! به همین گونه، پسوند «ځی» نیز در زبان پشتو یک پسوند اسمساز است. مثلاً در واژههای «پوهنځی» یا «شونځی». اما این پسوند «ځی» در پشتو باید اسم مکان بزرگتری را بسازد؛ چنانکه «درملځی» که به گدامخانۀ داروها گفته میشود، در تناسب به «درملتون» یا داروخانه، مکان بزرگتری است؛ یک «درملځی» ظرفیت چندین درملتون را دارد. پس در نامگذاری دانشگاه به «پوهنتون» و دانشکده به «پوهنځی» باید اشتباهی رخ داده باشد، یا هم در پیوند به «درملتون» و «درملځی». در این صورت، پوهنتون باید «پوهنځی» میبود و «پوهنځی»، پوهنتون!
از این مسأله که بگذریم، سیاست جداسازی و تجربۀ زبان فارسی دری از دستکم نیمسده بدینسو جریان دارد. در این سیاست دو هدف دنبال میشود: نخست اینکه باید شماری از واژگان اصیلِ این زبان از کاربرد بیرون رانده شوند و به جای آنها واژگان پشتو جایگزین شوند. در جهت دیگر شاید بیهوده میاندیشند که جداسازی زبان فارسی دری به فارسی و دری، سبب شود که روز تا روز زبان دری در افغانستان با نفوذ واژگان بیگانه، رنگ و مزۀ خود را از دست دهد و شود آن چیزی که چنین اندیشهپردازان برتریجوی زبانی میخواهند! باری یکی از اندیشهپردازان چنین گروههای برتریجوی زبانی گفته بود که این زبان نه دری است، نه فارسی و نه هم فارسی دری؛ بلکه این زبان دری افغانی است. حال به فحوای همان مثل معروف که: «شتر در خواب بیند پنبه دانه»، این ساسیت دری افغانیسازی، چهرۀ خود را روشنتر از هر زمان دیگری نشان میدهد. اما یک نکته را باید این اندیشهپردازان در نظر داشته باشند که با چنین سیاستی نه تنها هر گونه تفاهم در میان مردمان افغانستان را از بین میبرند؛ بلکه زمینۀ توسعه و غنامندی زبانِ خود را نیز نابود میسازند.
زبان فارسی در افغانستان زبانِ بینالاقوامی است. ناتوانی این زبان در افغانستان میتواند زیانهای سنگین و گاه جبرانناپذیری را برای زبانهای دیگرِ این سرزمین پدید آورد. برای آنکه از گذشته تا امروز، فارسی پس از عربی، بزرگترین و غنیترین زبان علمیِ این حوزه و حوزۀ کشورهای اسلامی بوده است. چنین است که این زبان، پیوسته آبشخوری بوده است برای همۀ زبانهای این حوزه. پس آنانی که در جهت ناتوانسازیِ زبان فارسی دری تلاش میکند، بیآنکه بدانند، ریشههای ادبیاتِ زبان خود را نیز از میان برمیدارند!
سخن دیگر اینکه گاهگاهی اینجا و آنجا میشنویم که شماری بسیار بزرگمنشانه شانه بالا میاندازند که گویا افغانستان مشکلات زیادی دارد و اینهمه گفتوگو بر سر چند واژه، هیچ مشکلی را حل نمیکند. میخواهم بگویم دوستان بزرگمنش من! اینجا سخن بر سر چند واژه نیست؛ بلکه سخن بر سر یک سیاستِ تفوقطلبانۀ زبانی و فرهنگی است. هماکنون همین سیاست، خود به مشکل بزرگی در کشور بدل شده است که باید چنین سیاستهایی را که به سود هیچیک از فرهنگها و زبانهای افغانستان نیست، ریشهکن کرد. بگذاریم همۀ زبانهای افغانستان در کنار هم، چنان باغهای رنگین و خوشبو و پُربار زندهگی کنند. باید با هرگونه تفوقطلبی چه زبانی، چه قومی و چه مذهبی مبارزه کرد. با تفوقطلبی هیچگونه تفاهمی پدید نمیآید؛ در همدیگرپذیری و تفاهم است که میتوان چتر یگانهگی را برافراشته نگه داشت. بگذاریم باغستانهای فرهنگِ افغانستان در کنار هم همیشه پُرطراوت و پُربار بمانند.
Comments are closed.