احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۷ سنبله ۱۳۹۱
هفته گذشته، بدرالدین حقانی، فرزند سوم جلالالدین حقانی و مغز متفکر نظامی و مالی شبکۀ حقانی، و ملا دادالله از فرماندهان مشهور طالبان پاکستانی، طی عملیاتهایی در پاکستان و شرق افغانستان کشته شدند. این دو رویداد در جایی به یکدیگر نزدیک میشوند و میتوانند تاثیرات مشخصی را بر روی وضعیت و آرایش قوای دو سازمان بهشدت ویرانگر و خشونتطلب بر جای گذارند.
از بدرالدین حقانی به عنوان یکی از جسورترین فرماندهان شبکه حقانی سخن گفته میشد و میتوانست در آیندهها، موثریت بیشتری در طراحیِ عملیاتهای نظامی و ضربه زدن به نیروهای امنیتی کشور و خارجی داشته باشد.
شبکههای تروریستی عمدتاً با رهبران خود نفس میکشند و ادامۀ حیاتشان به شدت وابسته به حیات رهبرانشان است. برای شبکۀ حقانی بسیار دشوار به نظر میرسد که بتواند بدیلی برای بدرالدین حقانی، با آنهمه کارایی و فعالیتهای رنگارنگ، جستوجو کند. ملا دادالله نیز برای طالبان پاکستانی اهمیتی نظیر اهمیت بدرالدین برای شبکۀ حقانی را داشت. او در مناطق قبایلی و به ویژه باجور، به بسیج نیروهای طالبان میپرداخت و در هر دو سوی مرز فعالیت میکرد. از دست رفتنِ این دو فرمانده برای هر دو گروه، تبعات خاص خود را دارد و بدون شک بر ادامۀ فعالیتهای آنها در داخل افغانستان اثرگذار است.
اما کل قضیه با کشته شدنِ این دو فرد پایان نمییابد و نه هم جنگ افغانستان به سرانجامی میرسد. کشته شدنِ این دو فرد و افرادی نظیر آنها با آنکه اثرات ملموسی را در وضعیت جنگ بهجا میگذارد، ولی سادهلوحانه است که فکر شود جنگ افغانستان بهوسیلۀ این دو فرد هدایت میشده است. فراموش نکنیم که اسامه بنلادن رهبر شبکۀ تروریستی القاعده نیز سال گذشته در یک عملیات غافلگیرانۀ نیروهای ویژۀ امریکایی در شهرکی در نزدیکی اسلامآباد کشته شد، ولی گروه القاعده همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدهد. شبکۀ القاعده ضربهیی را که با از دست دادن اسامه متحمل شده، نمیتواند جبران کند؛ ولی با پول و امکاناتی که دارد، میتواند برای مدت طولانی فعالیتهای خود را در جهان رهبری کند. شبکۀ حقانی نیز از چنین قاعدهیی مستثنا نیست و به میزان امکانات و پولهایی که در اختیار دارد، میتواند حضور و موجودیت خود را ثابت کند. اما بدون تردید این فعالیتها به میزانی نخواهند بود که این شبکه در گذشته توان انجامِ آنها را داشت.
اکنون شبکۀ حقانی و طالبان پاکستانی بهشدت سراسیمه شدهاند و این سراسیمهگی را میتوان از حالا در نوع گفتار و عملکرد آنها دید. اما مساله مهم در خصوص اینگونه رویدادها، این است که باید از تاثیرات کنار زده شدن افراد کلیدیِ گروههای شورشی، برای تامین ثبات و امنیت در کشور به میزان قابل توجهی استفاده کرد. حالا زمان وارد کردنِ ضربههای بعدی و کوبنده به ساختارها و نوع فعالیت این شبکهها و سازمانهاست تا پیش از تجدید قوا و بهدست آوردنِ بازتواناییهای کاذب، کاملاً از رده بیرون شوند. اما چنین امری نیازمند روحیه رزمی و ارادهیی قاطع برای تامین امنیت در کشور است.
هرگاه در واکنش به کشته شدنِ رهبران شورشی، ارگنشینان عزا بگیرند و از موضع ضعف، از این گروهها بخواهند که دست از ستیزهجویی بردارند و به روند صلحی که هیچ مصداق عینییی ندارد بپیوندند، بدون شک نه حملات کاهش خواهد یافت و نه امنیت برقرار خواهد شد.
دولت افغانستان نیاز دارد که اینگونه رویدادها را به گونۀ واقعی تحلیل و تجزیه کند و در پرتو یافتهها و دادههای اینگونه تحلیل و بررسیها، تاکتیکهای جنگیِ خود را مورد بازنگری قرار دهد. تلاشهایی از این دست است که میتواند صلح و آرامش را به کشور بازگرداند و شرایط را در کنترول نیروهای خودی قرار دهد.
تاکید بر سیاستهای ناکام و آزموده شده، نتیجهیی به جز داد حربه بهدست دشمن و طولانی کردنِ عمر جنگ بهبار نمیآورد.
Comments are closed.