احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۳۱ سرطان ۱۳۹۲
روز یکشنبه در حالی که کابل میزبان سرتاج عزیز مشاور ارشد نخستوزیر پاکستان در امور خارجه بود، صدایی از ولایت غزنی بلند شد مبنی بر اینکه: امریکا در تبانی با کشورهای همسایه (پاکستان)، از طالبان حمایت میکند. در همان روز، آقای عزیز در دیدار با مقامهای کشور، از مواضع پاکستان در قبال روند تأمین صلح در افغانستان سخن میگفت و خواجه میرصمد حقداد رییس محکمۀ استیناف ولایت غزنی، هنگام رهایی بیش از ۴۰ تن از افراد گروه طالبان (برادران ناراضی) از زندان این ولایت، از این مسأله پرده برمیداشت که امریکا همزمان از دولت افغانستان و طالبان، حمایت مالی و تسلیحاتی میکند.
سفر سرتاج عزیز به افغانستان و همزمان شدن سخنان رییس محکمۀ اسیتناف ولایت غزنی، شاید تصادفی به نظر برسد؛ ولی در حقیقت این سخنان با توجه به سخنان اخیر کریم خرم رییس دفتر آقای کرزی، آنقدر هم تصادفی نمینماید. شاید کسی برای آقای حقداد نگفته باشد که چنین سخنانی را حتماً در روز ورود سرتاج عزیز به کابل بیان کند؛ اما به گونۀ طبیعی آقای حقداد این حق را برای خود محفوظ میدانسته که وارد حوزۀ روابط خارجی شود و از یک «توطیۀ بزرگ» پرده بردارد.
این سخنان بیشتر به تیوری توطیه شباهت میبرد؛ همان تیورییی که در میان مقامهای کشور، همواره از میزان بالای کاربرد برخوردار است؛ چه آنزمان که آقای کرزی از تجزیۀ افغانستان به وسیلۀ جامعۀ جهانی سخن میگوید و چه آنزمان که رییس دفترش به گونۀ افشاگرانه، از برنامۀ امریکا و پاکستان در این خصوص پرده برمیدارد. در این میان مشخص نیست که واقعاً کی راست میگوید و کی دروغ. آیا واقعاً امریکاییها به طالبان کمک میکنند؟
در یک واکنش رسمی، سفارت امریکا سخنان آقای خرم را «مزخرف» توصیف کرده است و هیچ سند دیگری در دست نیست که نشان از همکاری امریکا با طالبان داشته باشد.
تیوری توطیه، از مقولههای خیلی پُرطرفدار در نظامهای تکحزبی و ایدیولوژیک است؛ نظامهایی که جهان را میخواهند ساده سازند و آن را به دوست و دشمن تقلیل دهند. اما در روابط متکثر جهانی در عصر پساصنعتی، تیوری توطیه چیزی نیست که بتوان به آن تمسک ورزید و شرایط را تبیین کرد. در تیوری توطیه همهچیز امکانپذیر مینماید؛ مثل آن چیزی که برخیها معتقد اند که یازده سپتمبر محصول کار امریکاییها بوده است، و یا هم اینکه برخیها میگویند شرایط فعلیِ منطقه از سالها پیش در دستگاههای استخباراتی غرب برنامهریزی شده بوده و حتا این کشورها برنامههای مشخصی را دنبال میکنند که برای صد سالِ دیگر مد نظر گرفته شده است. اما عقلانیت مدرن، تیوری توطیه را از حوزۀ گفتمان سیاسی خارج میکند و برای «روایتهای کلان»، پشیزی هم اهمیت قایل نمیشود. چون در سایۀ تیوری توطیه، نمیشود به تبیین روشمند وضعیت موجود دست یازید و برای مشکلات جامعه، راهکارهای عقلانی و بر اساس واقعیتهای در حال وقوع برنامهریزی کرد. تیوری توطیه، نوعی دیترمنیسم و جبرگرایی در مسایل را تشویق میکند و به این صورت، شانههای سیاستگزاران محلی را از مسوولیتهایشان در برابر اوضاع مشخص سیاسی سبک میسازد. اما وظیفۀ روشنگرانه در خصوص چنین مسایلی، این است که نشان داده شود چرا دولتمردان به تیوری توطیه برای شانه خالی کردن از مسوولیتهایشان در برابر جامعه، پناه میبرند.
موضوع اصلی در ماههای اخیر که به عنوان دغدغه در ارگ ریاستجمهوری دنبال میشود، موضوع امضای توافقنامۀ امنیتی میان امریکا و افغانستان است. آقای کرزی که پیش از آن، پیمان استرایژیک با این کشور را امضا کرده، حالا بر سرِ امضای توافقنامۀ امنیتی دچار تردید شده و یا چنین نشان میدهد که چنین تردیدی را دارد. تردید آقای کرزی هم بیشتر جنبۀ شخصی و خصوصی دارد. او تاهنوز نگفته است که چرا در مورد امضای توافقنامۀ امنیتی با امریکا، باید نگران بود. این نگرانی از کجا ناشی میشود و دلایل آن چیست؟ این سخنان که امریکا و متحدان جهانی آن، بازی دوگانه را بهراه انداختهاند و درحالیکه به دولت افغانستان برای تحکیم دموکراسی و آزادیهای مدنی شهروندان کمک میکنند، طالبان را هم در مشت دارند که بنیادگرایی و خشونت از منطقه رخت نبندد؛ بر چه پایۀ منطقی و عقلانی استوار است؟
شاید آقایان بگویند که ذات سرمایهداری چنین است و این کشورها در گذشته نیز از دولتهای ارتجاعی و واپسگرا برای سرکوب اصلاحگران و مخالفان ایدیولوژیکِ خود استفاده کردهاند. اما این استدلال تنها بر پایۀ یک ایدیولوژی ضدسرمایهداری میتواند پایبستهای ارزشی خود را ایجاد کند و دولت افغانستان و شخص آقای کرزی هرگز نگفتهاند که چنین ایدیولوژییی دارند.
در مقولات ایدیولوژیک، اگر بخواهیم برای آقای کرزی و تفکرات او جایگاهی بیابیم، او را در متن ارزشهای فیودالی و بورژوازی در نوسان میبینیم. او هرگز یک انقلابی چپ همانند هوگوچاویز رهبر پیشین ونزویلا در امریکای لاتین و یا یک انقلابی راست همانند احمدینژاد رییسجمهوری ایران نبوده است. او فردی بود که زمانی در یکی از تنظیمهای محافظهکار فعالیت داشت و روابط خوبی با برخی سفارتخانههای غربی برقرار کرده بود. پس نمیتوان از او انتظار یک رهبر ایدیولوژیکِ چپ و راست را داشت. اما جنگِ او با امریکاییها بیشتر از آنکه یک جنگ واقعی باشد، ناشی از توقعاتیست که یک دستپرودۀ آزردهخاطر میتواند داشته باشد.
آقای کرزی از امریکا توقعاتی در حدِ یک متحدِ بلامنازع منطقهیی را دارد و همین توقعات، او را گاهی به انتقاد از این کشور و یا کشورهای دیگرِ غربی وا میدارد. او با امریکا بر سرِ منافع آن در منطقه و افغانستان مخالفت ندارد؛ ولی از اینکه میبیند از چشم دوستان سابقِ خود افتاده، برایش تحملناپذیر مینماید. آقای کرزی از این میترسد که به سرنوشت برخی رهبران کشورهای جهان سوم که زمانی در ارتباط نزدیک با امریکاییها قرار داشتهاند، دچار نشود؛ همان رهبرانی که به محض از دست دادنِ مشروعیت سیاسی در کشور خود، دیگر از سوی حامیان غربی خود نیز به فراموشی سپرده شدهاند. آقای کرزی از این میترسد که چنین روزی برسد که نه در افغانستان جایی داشته باشد و نه در بیرون از آن؛ همان سرنوشتی که شاه ایران با آن روبهرو شد.
آقای کرزی از روند صلح نیز هراس دارد؛ به ویژه اینکه میبیند هیچ جایگاهی در این میان از آنِ خود نکرده است. سخنان سرتاج عزیز نیز شاید پاسخی خیلی دیپلماتیک ولی تلخ به این خواسته بود که آقای کرزی تلاش میکرد در هماهنگی با رهبران پاکستانی، برای خود موقعیتی در گفتوگو با طالبان رقم بزند و به این صورت، اعتبار از دست رفتۀ ملی را وصلهکاری کند. اگر واقعاً آقای کرزی منافع ملی افغانستان را در صدر برنامههای خود لحاظ میکرد، هرگز با کسی که برای سفیر او در پاکستان طرح سپردنِ برخی مناطق را به طالبان پیشنهاد کرده است، بر سرِ یک میز نمینشست. مناسبات موجود میان افغانستان و پاکستان، دیگر از حد مهمانی دادن و به گفتۀ مشاور شورای امنیت آقای کرزی «تعویذنویسی»، گذشته است. دولت افغانستان مسایلِ خود با پاکستان را از راههای دیگری باید دنبال کند و نه قربان و صدقۀ یکدیگر رفتن.
Comments are closed.