احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۴ اسد ۱۳۹۲
از جمله شاخههای فرعی فلسفۀ زبان، مباحث فمینیستی در مورد زبان است. در این مقاله، نویسنده زبان انگلیسی را واجد عناصری دانسته که به طور کلی به این زبان ویژهگی مردانه میبخشد و به همین علت، بسیاری از فمینیستها معتقد استند که زبان انگلیسی در طول تاریخ وسیلهیی برای تسلط و اعمال قدرتِ مردان علیه زنان بوده است.
بعضی فمینیستها (مثل پنلوپه ۱۹۹۰، اسپندر ۱۹۸۵) استدلال کردند که انگلیسی به معنایی کاملاً کلی، زبانی مردانه است. (مشابه استدلالهایی که دربارۀ زبان مطرح شدهاند.) از این مطلب چنین فهمیده میشود که میتوان به شیوهیی مشابه با همان شیوهیی که میتوان اصطلاحات خاص را مردانه دانست، زبان انگلیسی را مردانه دانست به وسیلۀ رمزگذاری جهانبینی مردانه، کمک به زیردست کردنِ زنان یا نامریی جلوه دادنِ آنها، یا به واسطۀ اینکه مردان را نرمهنجار فرض کند.
برای اثبات این مطلب میتوان به تعداد زیادی از اصطلاحات خاص که دارای جهتگیری مردانه هستند استناد کرد، ولی تمایل مردانۀ زبان انگلیسی چنان گسترده است که محدود کردنِ این مسأله در مجموعهیی از کلمات بهجای زبان به مثابه یک کل، اشتباه است. مرحلۀ اول از این نوع استدلال آشکارا، مرحلهیی طویل و پیچیده است.
انواع ادعاهای گفته شده عبارتاند از:
الفـ برای [دلالت به] مردان، کلمات بیشتری نسبت به زنان در زبان انگلیسی وجود دارد و بسیاری از این کلمات اثباتی مثبت هستند. (۱۹۷۷, citing Stanley1985:15 Spender)
بـ کلمۀ دلالتکننده به زنان به شکل ضمنی دلالتی سلبی منفی را فرض میکند، حتا در جایی که این کلمه همان موقعیت یا وضعیت مشابهی را که برای مردان تعیین میکند، برای زنان نیز تعیین کند. (۱۹۸۵:۱۷ Spender) مثل کلمات spinster (دختر ترشیده) و bachelor (مرد مجرد)
جـ کلمات [دلالتکننده به] زنان در بسیاری موارد، بسیار جنسیتزدهتر از کلمات [دلالت کننده به] مردان هستند و این امر حتا در مورد کلمات خنثا، وقتی این کلمات دربارۀ زنان استفاده میشوند، صادق است.
دال اسپندر ذکر میکند لاکوف (۱۹۷۵)، دربارۀ مثال professional (حرفهیی) بحث میکند و he›s a professional (او یک حرفهیی است) را با she›s a professional مقایسه کرده، خاطرنشان میکند که از جملۀ دوم به احتمال بسیار بیشتر نسبت به جملۀ اول این معنی فهمیده میشود که فرد مورد بحث، یک خودفروش است. [از جملۀ اول بیشتر این معنا فهمیده میشود که فرد مورد اشاره، در حرفه و صنعت خود، خبره و کاردان است. است. (مترجم)]
جنسی کردنِ این کلمات برای زنان بهویژه توسط بسیاری از فمینیستهایی که معتقدند عینی کردنِ جنسیت اگر ریشۀ نابرابریهای بین زنان و مردان نباشد، عنصری تعیینکننده برای آن است، اهمیت دارد. (مثالهای بیشتر در این مورد را همچنین در ۱۹۹۲ Baker ببینید.)
به نظر صاحبنظرانی همچون اسپندر، این رمزی کردن (کدگذاری) گستردۀ سمتگیریِ مردانه در زبان، همان چیزی است که باید انتظار داشته باشیم. او ادعا میکند مردان (هرچند آنچنان که او میگوید نه همۀ مردان) قدرت بسیار بیشتری در جامعه داشتهاند این [قدرت]، قدرتِ تحمیل نگرشِ مردانهشان به جهان از طریق زبان را نیز شامل شده است. به علاوه، او استدلال میکند تسلط از طریق زبان برای افزایش قدرت مردان بهکارگرفته شده است.
جنسیتگرایی در زبان است که موقعیتِ مردان را بالا برده و در نتیجه، مردان بر محصول اشکال مختلفِ فرهنگی سلطه پیدا کردند. (۱۹۸۵:۱۴۴ Spender)
اسپندر ادعا میکند و دلیلی غیرمستقیم ارایه میکند که مردان، جنسیتگرایی را در زبان رمزگذاری کردند تا از این طریق مطالباتشان دربارۀ برتری مردان را استحکام بخشند. (۱۹۸۵:۱۴۴ Spender) اما اسپندر این دلیل را برای این ادعا بسیار بیش از دلیلی غیرمستقیم تلقی کرده و برای تأیید آن تلاشهای زبانشناسانِ نسخهشناس بحث کرده است. یکی از مثالها در تأیید این مطلب، این ادعا است.
در متون انگلیسی مردان باید پیش از زنان وارد فهرست شوند، زیرا جنس مرد، جنس شایستهتر بود. (Spender 1985:147, emphasis hers) و همچنین تلاشها (که پیشتر ذکر شد) برای اثبات he به عنوان ضمیر از حیث جنسی خنثای سومشخص در زبان انگلیسی.
از نگاه صاحبنظرانی چون اسپندر، توانایی مرد برای کنترل، سلطه یا مهار زبان بهطور قطع، به آنها قدرت زیادی میدهد. ما تاکنون راههایی را که به واسطۀ آن، آنچه احتمالاً میتوان آن را مردانهگی زبان دانست و در نامریی کردن زنان (با توجه به کلماتی مثل he و man) عاملیت دارد، دیدهایم. اگر انسان مردانهگی زبان را فراتر از چند اصطلاح خاص بداند، قدرت زبان را در نامریی ساختنِ زنان حتا قویتر و مهمتر خواهد دانست.
ما همچنین طرقی را که به واسطۀ آنها آنچه احتمالاً میتوان مردانهگی نامید، دیدهایم. در جایی که ما فاقد کلماتی برای [دلالت به] تجربیات مهم زنانه، مثل آزار جنسی (sexual harassment) هستیم، زنان برای توصیف عناصر اصلی وجودشان، این [فقدان کلمات] را مشکلتر مییابند. به همین شکل، در جایی که کلماتی که به روشی معین تجربیات زنان را تحریف میکنند، زنان بهدرستی دوران سختی برای انتقال واقعیتهای زندهگیشان خواهند داشت.
اگر این گونه مسایل را فراتر از اصطلاحات برگزیدۀ خاص تلقی کنیم و آنها را آلوده کردنِ کلِ زبان بدانیم، طبیعی است قبول کنیم که زنان به میزان زیادی خاموش میشوند، یعنی عاجزند از برشمردنِ عناصر کلیدی زندهگیشان و عاجزند از ارتباط دادنِ وجوه مهمِ تفکرشان. اسپندر و نیز دیگران ادعا کردند: مردانهگی، زبان اندیشه را محدود میکند و نگرشی مردانه بر همۀ ما تحمیل میکند و نگرشهای جایگزین به واقعیت را ناممکن میکند یا دستکم برشمردنِ آنها را بسیار دشوار میسازد.
این استدلالها اغلب بر مبنای فرضیههای ساپیر هورف ارایه میشوند. (Sapir 9491; Wharf. 1976) این به طور کلی تقریباً به مثابه این فرضیهها تشریح شده است که جهانبینی ما به وسیلۀ ساختارهای زبانِ خاصی که از روی اتفاق برای صحبت کردن به ارث بردهایم، تعیین میشود. (Cameron 1998b:150)
برخی ادعا کردند قدرت مردانه بر زبان به مردان اجازه میدهد که نه فقط اندیشه، بلکه همچنین واقعیت را شکل دهند؛ مثلاً اسپندر ادعا میکند: مردان زبان، اندیشه و واقعیت را خلق کردند. (۱۴۳:۱۹۸۵)
این نسخۀ بسیار قوی آنچه سالی هاسلانگر ساختارگرایی گفتمانی (استدلالی) (discursive construstivism) نامیده، است.
فمینیستهایی مثل اسپندر و کاترین مککینون (۱۹۸۹) استدلال میکنند قدرت مردانه بر زبان که به آنها اجازۀ خلقِ واقعیت را داده، بهخاطر این واقعیت است که طبقهبندی ما از واقعیت بهناچار وابسته به دورنمای اجتماعی ماست. واقعیتِ غیر جنسی (جنسی نشده) یا نظرگاه غیر جنسی وجود ندارد. (مککینون ۱۱۴ :۱۹۸۹٫ هاسلانگر از این برهان به شکل مشروح در کتاب سال ۱۹۹۵ خود بحث میکند.)
به طور کلی، راهحل پیشنهاد شده، تلاش برای خلق زبان خنثایی که بتواند بهدرستی واقعیت را به چنگِ خود بگیرد، یعنی هدفی که آنها آن را محمل میدانند، نیست. در عوض ما باید خلق یک واقعیتِ جدید که متجانستر با روحیۀ زنان است را هدفِ خود قرار دهیم.
برخی فمینیستها استدلال کردهاند که تنها راه برای دست یافتن به این [هدف]، برای زنان خلقِ زبانِ متعلق به خودشان به وسیلۀ تعریف مجدد اصطلاحاتی که تاکنون مورد استفاده بوده یا به وسیلۀ ساختن یک زبانِ جدید با کلمات و قواعد جدید است. آنها اظهار میکنند تنها بدین شیوه است که زنان قادر خواهند بود بر محدودیتهای زبان مردانه و اندیشۀ مردانه غلبه کنند، تا نگرشی رقیب به جهان را تبیین کنند و در راستای آن عمل کنند.
(Daly and Caputi (1987) , MacKinnon (1989) , Penelope (1990) , Spender (1985
ادعاهای بحث شده دربارۀ مردانهگی زبان انگلیسی، علل و نتایجِ آن بسیار است. ابتدا (اولاً)، دامنۀ گرایش مردانه در زبان، قابل بحث است؛ هرچند این درست است که فمینیستها بسیار دلنگرانِ تنوع گستردۀ اصطلاحات و کاربردهای خاص هستند، ولی اصلاً آشکار نیست که مناسب باشد ادعا کنیم زبان انگلیسی به معنایی جامع مردگرا biased – male است.
سپس قدرتی که مردان بهطور انکارناپذیری در جامعه اعمال کردهاند، به هیچ وسیله به قدرت کلی روی زبان ترجمه نمیشود. همانطور که کسانی که سعی کردهاند زبانهایی را بسازند، دریافتهاند کنترل بر زبان مشکل است.
قدرت اصلییی که مردان داشتهاند با لغتنامهها، کتابهای راهنمای مستعمل و قوانین مرتبط بوده است؛ در حالی که اینها به غایت در شکل دادن به واقعیت و شکل دادن به اندیشهها مهم هستند، یک جهش برای حرکت از این مقدمه به این ادعا که مردان زبان، اندیشه و واقعیت را خلق کردهاند، کافی است.
نتایج ادعا شدۀ مردانهگی زبان نیز حیرتآور است. ما قبلاً معضلاتِ این ایده که مردان زبان را کنترل میکنند، دیدهایم. این ایده نیز که اندیشه و واقعیت را کنترل یا خلق میکنند، با معضلات بیشتری مواجه است. توانایی فمینیستها در اینکه به شکل موفقی، طرقی که به واسطۀ آنها عناصر زبان تجربیاتِ زنان را مبهم کرده، نشان دهند، بهشدت در مقابلِ این ادعا قرار دارد که مردان اندیشه را کنترل میکنند (۱۹۹۸ Cameron) و همانگونه که سالی هاسلانگر مشروحاً استدلال کرده است (۱۹۹۵)، ساختارگرایی گفتمانی دربارۀ واقعیت، غیرقابل تحمل است.
این ایده که زنان میتوانند یک زبان مشترک تشکیل دهند که اظهار تجربیاتِ آنها را میسر کند، به نظر این واقعیت را نادیده گرفته که زنان فوقالعاده با یکدیگر متفاوتاند(Lugones و ۱۹۸۳ Spelman 1988 ، Spelman و بنگرید به فصل feminism and the diversity of women در مدخل topics in feminism). اگر زنان نتوانند از همان زبان مردان استفاده کنند، چرا باید ما قبول کنیم که زنان میتوانند به یک زبان با هم صحبت کنند.
گردآوری و تنظیم: www.persianpersia.com
Comments are closed.