شورای احزاب سیاسی در برابرِ فرهنگ قبیله‌گرایانه

گزارشگر:احمد عمران - ۰۵ اسد ۱۳۹۲

آن‌چه که در شورای احزاب و سازمان‌های سیاسی در مورد انتخابات آینده انجام می‌شود، بدون تردید خوش‌بینی‌های زیادی را در جامعه ایجاد کرده است. به‌رغم این‌که دولت در قانون انتخابات نقشی را که احزاب سیاسی باید در انتخابات بازی می‌کردند، عمداً نادیده گرفت؛ ولی بخش قابل توجهی از احزاب و سازمان‌های سیاسی کشور که طی چند سال گذشته کارنامۀ مثبتی از کارکردهای خود ارایه کرده‌اند، قادر شدند که نوعی همگرایی ملی را در رابطه با مسایل کلانِ جامعه به نمایش بگذارند.
خلاف آن‌چه که تیم آقای کرزی توقع دارد، شورای احزاب و سازمان‌های سیاسی با عمل‌کرد یک‌سالۀ خود نشان داد که جامعۀ افغانستان نه تنها به نقش احزاب سیاسی در روند دموکراتیزه کردن اهمیت اساسی قایل می‌شود، بل اعتماد بیشتری به آیندۀ کشور می‌تواند پیدا کند. از جانب دیگر، حرکت احزاب سیاسی در قالب یک شورا، بر این توهمِ ارگ ریاست‌جمهوری نیز خط بطلان کشید که نخبه‌گان سیاسی کشور توان مدیریتِ اوضاع را ندارند و به‌زودی امیدهای‌شان بر سرِ رسیدن به توافق کلی در مورد انتخابات و نظام آینده، به یأس تبدیل می‌شود.
رییس‌جمهوری و تیم مشوره‌دهندۀ او همواره بر این نکته تأکید ورزیده‌اند که افغانستان کشوری نیست که با حزب سیاسی بتوان در آن نقشی بازی کرد و یا مردم را به دور چنین تشکل‌هایی گرد آورد. آقای کرزی به افغانستان به چشمِ یک کشور قرون‌وسطایی نگاه می‌کند که باید مشکلاتِ آن از طریق شخصیت‌های کاریزمایی و ساختارهای پیشامدرن، رهبری و حل‌وفصل شود. نمونۀ روشن این برخورد غیردموکراتیک، باور فوق‌العاده به لویه‌جرگۀ سنتی برای حل مشکلات کشور می‌تواند باشد. آقای کرزی هنوز فکر می‌کند که چارۀ مشکلات افغانستان برگزاری نشست‌های قومی است و ساختارهای مدرن برای چنین جامعه‌یی، نتیجه‌بخش نمی‌تواند باشد. این نگاه سنتی به مسایل سبب شد که افغانستان در بیش از یک دهه به‌جای تحکیم ساختارهای قدرت‌مند دموکراتیک، هم‌چنان در بند باورهای گذشته باقی بماند. هرچند طی یک دهۀ گذشته، دو بار انتخابات ریاست‌جمهوری در کشور برگزار شد، ولی ماحصلِ این فرایند دموکراتیک، به قدرت رسیدن فردی است که خود را ارباب فکر می‌کند و به همان شیوه‌های اربابی تلاش دارد که قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشد.
بحث برگزاری لویه‌جرگه و تمدید کار تیم فعلی نیز یک شایعۀ بی‌پایه نبوده است. در حقیقت، ذهنیت اصلیِ آقای کرزی این است که چرا قدرت سیاسی را کنار بگذارد. او با تمسک به همین دیدگاه، ذهنیت ادامۀ قدرت را به دیگر اعضای تیم و هوادارانِ خود در برخی ولایات کشور سرایت داد و تلاش‌هایی را به‌راه انداخت تا افکار عمومی را متقاعد سازد که برگزاری انتخابات با توجه به وضعیت و شرایط کشور، امکان‌پذیر نیست و بهتر است که برای یک دورۀ دیگر، تیم فعلی هم‌چنان در رهبری کشور به دلیل تجربۀ کاری یک دهۀ گذشته، باقی بماند.
آقای کرزی و تیمِ او این ذهنیت را هنوز هم دارند که شرایطی به‌وجود آید که در افغانستان انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار نشود. حتا برخی تحلیل‌گران باور دارند که برای رسیدن به چنین هدفی، آقای کرزی یک رشته صحبت‌ها و رای‌زنی‌ها را با برخی شخصیت‌های بانفوذ مذهبی و جهادی و عده‌یی در شورای ملی انجام داده است. آقای کرزی برای تحقق بی‌خطرِ چنین برنامه‌یی، حتا حاضر است که دورۀ کاری پارلمان و شوراهای ولایتی نیز هم‌زمان با تمدید دورۀ کاریِ تیم فعلی تمدید شود و به این صورت، طیف وسیعی از افراد و نهادها شامل این برنامه شوند.
اما حرکت و واکنشِ به‌موقع و حساب‌شدۀ نهادهای سیاسی و جامعۀ مدنی کشور در افشای این طرح بسیار فاجعه‌بار، به میزان زیادی راه‌های عملی شدنِ آن را گرفته است. نهادها و احزاب سیاسی کشور که عمدتاً در شورای احزاب و سازمان‌های سیاسی عضویت دارند، توانستند در افشای برنامۀ ارگ موفقانه عمل کنند و تلاش‌های مستمر و پی‌گیرانه‌یی را به هدفِ ایجاد اجماع بر سر نامزدهای انتخابات آیندۀ ریاست‌جمهوری آغاز نمایند. شاید نتیجۀ چنین اجماعی، ایجاد یک وضعیتِ آرمانی و صد در صد قانع‌کننده نباشد؛ ولی به‌طور حتم، فرهنگ شکیبایی و پذیرش سلیقه‌های متفاوت را به میزان زیادی در میان شهروندان گسترش می‌بخشد. از سوی دیگر، چنین حرکتی می‌تواند کارآیی احزاب و تشکل‌های سیاسی را در برنامه‌های کلان ملی افزایش دهد.
دموکراتیزه کردنِ جامعه بدون احزاب سیاسی اگر امری غیرممکن نباشد، ولی بدون شک امری دشوار است. احزاب سیاسی از مهم‌ترین نهادهای یک جامعۀ مبتنی بر ارزش‌های مردم‌سالارانه می‌توانند باشند. احزاب سیاسی در جامعه این فرصت را به وجود می‌آورند که مردم از پراکنده‌گی و تشتت برای یافتن فرد مورد حمایتِ خود در انتخابات بیرون شوند. در ضمن وقتی مردم به برنامه‌های یک حزب سیاسی اعتماد می‌کنند، دیگر نگران عمل‌کردِ افراد نیستند. حزب سیاسی این مجال را به‌وجود می‌آورد که مردم در تصمیم‌گیری‌شان برای رای دادن، دچار تردید نشوند. از سوی دیگر، احزاب سیاسی نیز تلاش می‌کنند که با مسوولیت با مسایل برخورد کنند و نگذارند که قدرت در محور یک فرد متمرکز شود.
تبارز کردن افراد به جای احزاب سیاسی، می‌تواند برای روند دموکراتیزه کردن جامعه خطرناک باشد. چون افراد نمی‌توانند نمایندۀ یک جمعِ وسیع باشند و اگر در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت خوب عمل کنند، می‌توانند از یک گروه مشخص نماینده‌گی کنند. تجربۀ ده‌سال گذشته نشان داد که حتا در موجودیت ساختارهای دموکراتیک و برگزاری انتخابات، نمی‌توان ارزش‌های دموکراتیک را در جامعه نهادینه کرد و یا کشوری را دموکراتیک خواند. آسیب‌شناسی وضعیت یک دهۀ گذشته نشان می‌دهد که در نبود احزاب سیاسی و برنامه‌های مدون برای ایجاد اصلاحات در جامعه، نباید انتظار تغییرات را داشت. در این یک دهه، اتفاقی که در افغانستان افتاد این بود که قدرت هم‌چنان به گونۀ غیردموکراتیک و مهارناشدنی در اختیار یک فرد و گروه قرار گرفت که این فرد و گروه بنا به مصلحت‌هایی که برای خود تعریف کرده بود، تلاش کرد که سامان سیاسی در کشور را آن‌گونه که صلاح می‌داند، مدیریت کند.
تجربۀ ناکام یک دهۀ گذشته، در انتخاباتِ آینده به هیچ صورت نباید تکرار شود. نخبه‌گان کشور که عضویت شورای احزاب و سازمان‌های سیاسی را دارند، مسوولیت بزرگ ملی دارند که به آیندۀ افغانستان بیندیشند و تصمیم بگیرند. شاید در برهه‌یی از زمان آن‌چه که اتفاق می‌افتد، به نفع تمام جریان‌ها و احزاب سیاسی تمام نشود؛ ولی این اتفاق می‌تواند فرهنگ گذار به ارزش‌های مردم‌سالارانه را در کشور تسریع بخشـد و هم افغانستان را در رسیدن به صلح، وفاق و ثبات سیاسی و اجتماعی کمک کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.