احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۸ سنبله ۱۳۹۱
حلیمه حسینی
در حالی به پایان سال ۲۰۱۲ نزدیک میشویم که پرونده سال گذشته، نه برای دولت و نه برای ملت افغانستان و همچنین نه برای جامعه جهانی در مسایل مربوط به افغانستان، جای تعریف و تمجیدی باقی گذاشته است. وضیت رابطه سه قوای کشور هم که واضح و روشن است؛ هیچ پیشرفت و اعتمادسازییی در این زمینه صورت نگرفته است. و در رابطه با مبارزه با فساد گسترده در افغانستان هم امید تغییرات اساسی نمیرود، چرا که هر مساله تا روزی داغ است که رسانهها بر آتشِ آن بدمند و روزی که برای رسانهها کهنه شد، گمان بر این است که افکار عمومی هم آن را از یاد برده است.
بنابراین، خوب است بعد از گذشت قریب به یکماه از فرامین صادر شده از سوی ریاستجمهوری مبنی بر تعیین ضربلاجلهایی برای سامان بخشیدن به وزارتخانهها و بعضی پروندهها، روند و رشد کار مورد ارزیابی قرار بگیرد.
آیا بهراستی مبارزه علیه فساد آغاز شده و یا تظاهر به آغاز کردنِ این مبارزه شده است؟ آیا واقعاً پاکسازی و محاسبه و مواخذه جریان دارد و یا اینکه حسابسازی، جایگزین پاکسازی شده است؟ و در حقیقت، این فرمانها تعیین ضربالاجلی برای دزدان و رشوهبگیران و معاملهگران بوده که تا فرا رسیدنِ دوران رقابتهای انتخابات آتی، حسابوکتابهای خود را جمع کننند و جایی که کمبودوخلا است را با حسابسازیهای جدید پُر کنند و جاهایی که هنوز فرصتوجا برای زدوبند باشد، آن را بهسرعت انجام دهند.
متأسفانه آنچیزی که از همان روز اول جایگاهش خالی بود و تعریف ناشده باقی ماند، روند و مکانیزم درست و دقیقِ نظارت بر این روند مبارزه با فساد است. امروز در حالی روزها میگذرد که تغییرات جدی هنوز رونما نشده و معلوم نیست که چه کسانی در این غایله بدون مجازات و بدون حساب پسدادن از معرکه خواهند گریخت. امروز اتهامی وارد میشود و قبل از رسیدهگی و اعلام حکم دادگاه، رسانهیی میشود و غوغایی برپا میگردد و تا زمانی که همه نگاهها متوجه قربانیان معرفیشده هست، دانهدرشتهای دیگر به فکر حسابسازی و اینکه چهگونه جان سالم بهدر برند، خواهند بود. چرا که بگیروببندِ فرمایشی برای پنهان کردنِ چهرههای کسانی که واقعاً به این کشور خیانت کردهاند، قصه تازهیی نیست که برای مردم ناآشنا باشد.
بعد از سال ۲۰۱۴، وضعیت افغانستان چه سروشکلی خواهد یافت؟ و کمکهای جامعه جهانی با کدام مکانیزم به این کشور وارد خواهد شد و یا اینکه هر روز کمتر شده و به صفر خواهد رسید؟
به هر صورت، امروز متأسفانه بیشتر از اینکه حکومت و مردم به فکر زیربناسازی و سرمایهگذاری بر روی داشتههای خویش باشند، به فکر کموکیف کمکهای جامعه جهانی و عواید و خیراتی هستند که شاید از این کانالها به افغانستان راه یابد. اینکه چرا یکچنین ذهنیت بیمار و وابستهیی در میان مردم و سیاستمدارانِ ما پیدا شده است، همان پرسش کلیدییی است که هرچه زودتر اگر برای آن پاسخی و راهکاری پیدا شود، به همان نسبت برای آینده افغانستان و چالشهایی که فرا روی ما قرار دارد، بهتر آمادهگی خواهیم گرفت. امروز از الف تا یای این مملکت به فکر اندوختنِ مالی و گریختن آنی هستند، همه گوش به زنگاند که کی اوضاع از اینهم بدتر میشود و چهگونه میتوانند بگریزند. در صورتی که خود غافلاند که متردد کردن مردم و افکار عمومی نسبت به امنیت و ثبات آتی در افغانستان، بزرگترین عامل برای فرار سرمایههای مادی و معنوی از این کشور خواهد بود.
ساختن و آباد کردنِ افغانستان به جز اینکه نیازمند داشتن پایههای قوی اقتصادی و پشتوانه مالیِ قابل قبول است، نیازمند نیروی انسانیِ کارآمد، متعهد و دلسوز نیز هست. کما اینکه در طول یک دهه گذشته به اثبات رسید که پول تنها راهحل افغانستان نیست؛ پولی که بیهدف به مصرف برسد، پولی که برنامه و هدفی و دورنماییِ درست و ایدهآل و منطبق با خواست و اراده و آرزوهای مردمی را به تصویر نکشد و در آن راه مصرف نشود، خود باعث رشد و تکثیر فساد خواهد شد. چرا که سرازیر شدنِ پول منهای توقع بهدست آوردنِ یک خروجیِ قوی و سازنده برای افغانستان و فقدان ارادهیی که این سرمایههای اقتصادی را در جهت خودکفایی افغانستانیها مدیریت و رهبری کند، خود عامل اصلیِ فسادسازی و ایجاد وسوسه برای اندوختن و چپاول کردنِ این پولهای بادآورده بوده است.
امروز جای بسی افسوس است که با رفتن خارجیها، مردم غمگین میشوند و به جای اینکه فرصت را برای خودکفا شدن مناسب بدانند، وجود خارجیها و نیروهای نظامی و کمکهای مادیِ آنها را تنها حافظ و دلیل ثبات و بقای نسبیِ نظام کنونی میدانند. هرچند که بدون شک این واقعیت خواهد بود که امروز منهای پول خارجیها، بیشتر دستگاهها و ارگانهای حسی و حرکتیِ نظام از کار خواهد افتاد، اما این نیازمندی به کدام هدف اینگونه و تا این حد ریشهیی تقویت شده و شکل گرفته است؟ امروز چرا به جای اینکه با فرمانها و حرکتهای نمایشی بخواهیم محبوبیت از دسترفته را برگردانیم و تمام انرژی و پتانسیل خود را صرف اعتمادسازی با جامعه جهانی کنیم، کمی هم به فکر اعتمادسازی در میان ملت نباشیم؟ به فرض که بتوان اعتماد از دست رفته جامعه جهانی را با دروغ و فریب و حسابسازی و بگیروببندها و پروندهسازیهای صوری بهدست آورد، آنگاه با اعتماد از دست رفته و بر باد رفته مردم چه باید کرد؟ آیا انتخابات ریاستجمهوریِ آینده از آن حمایتی که بتواند مشروعیت نظام را تأمین کند، از سوی مردم برخوردار خواهد شد؟
خوب است که در کنار تمام دغدغههایی که در مورد مبارزه با فساد است، آغاز به اعتمادسازی دوباره میان مردم هم شکل بگیرد. چرا که این مردم هستند که حرف آخر را برای تداوم قوام و دوام این نظام خواهند زد. هرچند که تجربه تاریخیِ افغانستان ثابت کرده که حکومتهای استبدادی نیز تجربه موفق تداوم حکومتداری را در این سرزمین دارند، اما این پرسش مطرح است که آیا افغانستانِ امروز با افغانستانِ چند دهه پیش، یکسان است و یا اینکه ظرفیتها و معادلاتی نو در آن جریان یافته که دیگر مجالِ تداوم و بقا را به استبداد نخواهد داد؟
Comments are closed.