چکامه‌هایی برای: فرمانده مسعود

- ۱۷ سنبله ۱۳۹۲

بروی سنگ نوشتم گریست نامت را
به کوه عشق برابر کند مقامت را
به آفتاب که گفتم شب سیه آورد
به زاغ تیره‌یی بخشید او امامت را
برای صلح، برای امید و آزادی
به خط سبز نوشتم شبی پیامت را
پیام سبز شهادت ولی هزار افسوس
که با تو گور نمودیم ما شهامت را
برای آب نگفتم که باز می‌شکند
که باز قلب زمین را پر از غمش نکند
برای آب نگفتم که تشنه‌گی سخت است
که کشورم بخدا قدر کافی بدبخت است
برای آب نگفتم که چشمه‌ها تشنه‌ست
که ببر زشت زمانه به خون ما تشنه‌ست
برای آب نگفتم که باز می‌میریم
بدون تان بخدا از حیات دلگیریم
***
برای سنگ نوشتم گریست نامت را
گریست منبر نالایق امامت را
برای لشکر بی بازگشت آسودن
گریست باز برای همیشه کم بودن
پس از نبود تو نسل گناه از ما شد
ازین جهان کلان قتل‌گاه از ما شد
دل سخاوت خورشید باز آب شده
ببین که خانۀ اجداد ما خراب شده
تمام حاصل صد نسل خاک و خاکستر
دراین دیار دل سنگ‌ها کباب شده
هژده سنبله ۱۳۹۱ خورشیدی

می خواست به یک جهان زیبا برود
از عالم پر فساد رسوا برود
هژدهم سنبله خدا آمده بود
تا شانه به شانه با تو بالا برود
مسعود! اگر راز نمودیم ببخش
صندوقچه اسرار گشودیم ببخش
تو بابت آزادی ما رزمیدی
ما راهی راه تو نبودیم ببخش

آزرده نباش که این جهان بی پاس است
تابندگی ماه به عام و خاص است
هژدهم سنبله روزی عادی نیست
معنای پر از حکمت یک هماس است

به دست دوستیی که قطعش کردند؛
به: استاد ربانی
نکن پای مرا با مرگ بسته
تفاهم مرده دراین شهر خسته
چگونه باز بخشم دشمنی را
که دست دوستی ام را شکسته

میخواند دعا به گوش ما پیوسته
یک لشکر پاک به خدا پیوسته
گفتیم سحر کجاست؟ گفتند: به گور
خورشید به جمع شهدا پیوسته

رامین مظهر

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

سوگ سپیدار

چگونه جنگل انبوه را زدند آتش
چسان صلابت یک کوه را زدند آتش

چگونه در دل امواج پرتلاطم عشق
حماسه پرور نستوه را زدند آتش
چرا؟ چگونه تبر پروران چقماقی
بنای همت بشکوه را زدند آتش
چسان به سوگ سپیدار سر دهم فریاد
به عمق عاطفه، اندوه را زدند آتش
درفش عشق بلند است و آسمان گریان
ز مرگ آرش آتش نفس ، کمان گریان
قسم به آتش ققنوس پرور جنگل
قسم به سورهء سرسبز دفتر جنگل
درفش عشق بلند است از تداوم راه
چنین نوشته چنین کلک باور جنگل
به سنگ سنگ وطن درس استقامت داد
به اوج لاله ترین فصل، رهبر جنگل
ز برگ برگ درختان چکد چکامهء خون
گرفته سیل شقایق سراسر جنگل
درفش عشق بلند است و آسمان گریان
ز مرگ آرش آتش نفس، کمان گریان
اگر عقاب پرافشاند، کهکشان باقی است
و راز رونق پرواز همچنان باقی است

خروش موج بلند است و ناخدا خاموش
دلی به وسعت دریای بیکران باقی است
نشان روشنی مرز عشق ، ناپیدا است
بیاد آرش آتش نفس ، کمان باقی است‬و

استاد عبدالغفور آرزو

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

ختم عاشقانه

وقتی که آفتاب حسنِ نگار گل کرد

شبنم چکید جان داد، روح مزار گل کرد

احساس، مثل یک شعر، عاشق شد و دوباره

از دامن غزل ها با یاد یار گل کرد

اوج نیاز هستی، بر دامنش نهان شد

کز قطره اشک چشمش راز بهار گل کرد

با آیه های حسنش اندر نماز نفسش

یک ختم عاشقانه در شام پار گل کرد

وقتی که زلف او را احساس شانه می زد

این یک غزل قیامت بین دوتار گل کرد
نظری پریانی

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

شناسنامه مسعود
بیا! حقایق موجود را به گریه نشینیم
شبِ سیاه تر از دود را به گریه نشینیم
به یاد واره میعادگاه نسلِ شقایق
غبارِ ماتمِ موعود را به گریه نشینیم
در این زمانه بی آذرخش و مرگ مروت
نبودِ نطفه مولود را به گریه نشینیم
خلیلِ شهر نبرد و حماسه رفت و نیامد
کمالِ آتش نمرود را به گریه نشینیم
به روزِ بدرقه راهیان حق و عدالت
صدای حسرتِ پدرود را به گریه نشینیم
زبور همت و آزاده گی مگو که کجا رفت
دهان بسته داوود را به گریه نشینیم
به یاد کشتن گردن کشان عصر جهالت
سران لشکر “محمود” را به گریه نشینیم
به سوگ منطق بی بازگشت رنگ اصالت
مسیر رفتن یک رود را به گریه نشینیم
به بارگاه بلندو عظیم شانه ی البرز
شهید”کابل”و”بهسود”را به گریه نشینیم
در آستانه ی “روز و شبان سرخ شهادت”
شناسنامه مسعود را به گریه نشینیم
عبدالمالک عطش

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.