احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:رهنورد زریاب - ۱۷ سنبله ۱۳۹۲
در دهۀ هفتاد هجری خورشیدی، در شهر مونپلیه در فرانسه زندهگی میکردم. روزی در یکی از خیابانهای فرانسه قدم میزدم. پیش روی من، یک خانم جوان راه میرفت که دستِ کودک هفتسالهاش را نیز به دست گرفته بود. چند قدم که رفتند، ناگهان کودک هفتساله ایستاد و مادرش از او پرسید: «چرا ایستادهای؟» او که به سوی یک تصویر خیره شده بود، به مادر خود گفت: «این مسعود است!»
منظورم از یادآوریِ این داستانِ بسیار کوتاه که چشمدید خودِ من است، این است که مسعود در زمانِ حیاتش نیز یک چهرۀ جهانیشده بود؛ چنان جهانی که حتا کودکی هفتساله در یک شهر جنوبی فرانسه او را میشناخت.
مسعود چهرۀ اثرگذاری در تاریخِ ما بوده است. دشمنان مسعود چه بخواهند و چه نخواهند، نامِ مسعود در تاریخ ما به حیثِ یک نام باشکوه و درخشان ثبت شده است.
میشود گفت همانگونه که چهگوارا نامِ دره گرانت را در بولویا بلندآوازه ساخت(زیرا او بهدست جلادان سیآیای به شکل فجیعی در دره گرانت در بولویا به قتل رسید)، مسعود نیز نام درههای پنجشیر را در جهان به شهرت رساند.
کتابهای زیادی دربارۀ مسعود نگاشته شده است. من در کتابخانۀ خود بیستوپنج کتاب دارم که همه دربارۀ مسعود اند و مسلماً این همۀ کتابهایی نیست که دربارۀ مسعود در داخل کشور و در بیرون از کشور نوشته شده است.
امروز همهکس دربارۀ مسعود سخن میگوید؛ چه آنانی که دوستان نزدیک و همرزمان مسعود بودند و چه آنانی که حتا یکبار هم مانند من، مسعود را از نزدیک ندیدهاند.
این همه ستایش و نبشته درباره مسعود، مرا بهیاد سخنی از زندهیاد محمد علی شریعتی میاندازد.
روزی در زمان شاه، شریعتی برای گروهی از بانوان و دوشیزهگان دربارۀ زینب، خواهر امام حسین، صحبت میکرد. زیرا زینب در حادثۀ کربلا حضور داشت و همه صحنهها را به چشم دیده بود و خود اسیر شد و زندهگیِ تلخی را سپری کرد. وقتی شریعتی صحبت میکرد، دختر و بانوان گریه میکردند و سخت گریه میکردند. شریعتی صحبت را تغییر داد و خطاب به این دوشیزهگان و بانوان گفت: «خواهران و مادران! گریه شما از بهر چیست؟ اگر فکر میکنید که با این گریه زینب زنده خواهد شد، من به شما میگویم که او زنده نخواهد شد. اگر این گریههای شما از بهر آن است که روان زینب شاد شود، من برای شما میگویم که روان زینب شاد نخواهد شد. ولی اگر شما میخواهید روان زینب را شاد بسازید، کوشش کنید که به راهِ زینب بروید، کوشش کنید که شخصیت و منشتان را شبیه و همانند زینب بسازید.
حالا من میخواهم بگویم که این همه ستایشها از مسعود چه سودی دارد. باید کسانی که مسعود را دوست دارند و کسانی که به مسعود احترام و حُرمت میگذارند، راهِ مسعود را بروند و بکوشند که همانند مسعود شوند.
من نمیدانم اگر همین حالا در روزگار ما مسعود زنده میبود، آیا بازهم سرزمین ما و مردمانِ ما چنین حالت نابهسامانی داشتند. آیا بازهم چنین وضعیت وحشتناکِ طبقاتی در این سرزمین حکمفرما بود. آیا بازهم میلیونها کودکِ بیسرنوشت در خیابانهای این سرزمین آواره میگشتند. آیا بازهم گروهِ عظیمی از گدایان و دریوزهگان در خیابانها در رفتوآمد و استغاثه بودند. و سرانجام آیا یک امریکایی شناختهشده مانند خلیلزاد هوای ریاستجمهوری این کشور را در سر میپروراند.
من فراوان متأسف هستم که دوستان مسعود وقتی خلیلزاد را دعوت میکنند، او را بر صدر مجلس مینشانند.
روز و روزگار ما، روز و روزگارِ نابهسامانی است. ای کاش مسعود امروز در میانِ ما بود و من اطمینان دارم که مسعود چنین وضعی را تحمل نمیکرد.
آیا اگر مسعود زنده میبود، دوستان و همرزمانش اینچنین به چوکیها و کرسیهای دولتی میچسپیدند؟
آیا اگر مسعود زنده میبود، دوستان و همرزمانش این جرأت را میکردند که خانههای مجللِ میلیوندالری بسازند؟
سوگمندانه وضعیت به گونهییست که همۀ ما میبینیم. من شخصاً به این یاران و نزدیکانِ مسعود امیدی ندارم. اما امیدوار هستم برداشت من، برداشتِ نادرستی بوده باشد.
Comments are closed.