احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





تعصب را = به شرک می‌دانست

گزارشگر:فهیم دشتی - ۱۷ سنبله ۱۳۹۲

«ما تعصب قومی را برابر با شرک می‌دانیم».

این سخن را حداقل دو بار در دو مناسبتِ مختلف از زبان آمرصاحبِ شهید شنیده‌ام. آمرصاحب از معدود سیاست‌مردانِ این کشور بود که به آن‌چه می‌گفت، عمیقاً باور داشت و آن‌چه را باور نداشت، هرگز و تنها به دلیل سیاست‌بازی، به زبان نمی‌آورد.
حالا که دوازده سال از شهادت ایشان می‌گذرد، هنوز هستند کسانی که به تعصب قومی متهمش می‌کنند و یا هم عده‌یی که به عنوان پیروان و هواداران آن بزرگ، شعارهای قومی سر می‌دهند و تازه این‌که می‌خواهند ریشۀ این‌گونه شعارها را، به افکار آمرصاحب پیوند بزنند.
چرا چنین شده و چرا شماری از دوستان و دشمنان آمر صاحب، تلاش دارند از آن بزرگ‌مرد، یک چهرۀ قومی ترسیم کنند؟
بدبختانه ما در افغانستان مشکلات قومی داریم و از این حقیقت نمی‌شود چشم پوشید. در حالی که در رده‌های پایینی جامعۀ‌مان، این مشکلات به میزان بسیار ضعیفی به چشم می‌خورد؛ آن‌جا که پای اهداف و سلیقه‌های سیاسی به میان می‌آید، تنش‌های قومی را واضح‌تر و شدیدتر می‌توان دید.
یکی از دلایل عمده‌یی که سبب شده تلاش شود از آمرصاحب یک چهرۀ قومی ارایه گردد، ریشه در همین سیاست‌بازی‌ها دارد؛ سیاست‌بازی‌هایی که برگ برندۀ آن استفاده از احساسات قومی افراد وابسته به اقوام مختلف، به حساب می‌آید.
به این ترتیب، وقتی آن‌هایی که هنوز از دریچۀ دشمنی به آمر صاحب نگاه می‌کنند، تلاش دارند که کارنامه‌های آن بزرگ برای دفاع از استقلال، وحدت ملی و تمامیت ارضیِ این سرزمین را کوچک جلوه دهند، نادیده بگیرند یا حتا تا سرحد انکار آن پیش بروند، نزدیک‌ترین راه، همین را می‌بینند که ایشان را به یک قوم خاص نسبت بدهند تا از این رهگذر، به ادعاهای خویش قوت ببخشند.
گاهی با تعدادی از این افراد در مناسبت‌های خصوصی سر خورده‌ام و در بحث‌های کوتاه و درازی که داشته‌ایم، اعتراف کرده‌اند که شخصیت آمرصاحب فرا قومی بوده؛ اما حتا همین افراد زمانی که در بحث‌های عام به این مسایل می‌پردازند، تنها به این دلیل که بتوانند حمایت افراد و گروه‌های خاص قومی را به سوی خود جلب کنند، از باورهای اصلی‌شان در باب شخصیت آمرصاحب چشم می‌پوشند و به اصطلاح به نرخ روز سخن می‌گویند تا نکند حمایت گروه قومی‌یی را که وابسته به آن استند، از دست داده و از اهدافی که برای رسیدن به قدرت و ثروت و مقام منزلت دارند، باز مانند.
هرچند این نوع برخورد از دید اصول‌گرایانه درست نیست؛ اما با در نظرداشت بازار فربیندۀ سیاست و با در نظرداشت این‌که بالاخره آنان خود را از جمله رقبای حرکتی می‌دانند که آمرصاحب شهید پایه‌گذاری کرده بود، قابل توجیه به نظر می‌‎آید.
تعداد دیگری هم استند که کاملاً در دشمنی آشکار با آمر صاحب شهید، کارنامه‌ها و اهداف ایشان قرار دارند. به نظر نمی‌رسد که این گروه با هیچ منطق و دلیلی، حاضر به پذیرش حقیقت باشند و به گفتۀ ابوالمعانی بیدل، «چو نیست اهل قناعت، نمی‌شود قانع».
اما در این نوشته روی صحبتِ این حقیر با کسانی‌ست که خود را از پیروان و هوادارانِ آمر صاحب شهید می‌دانند. البته نمی‌خواهم همه را یک قلم متهم کنم؛ اما این را هم نمی‌توانم از نظر دور داشته باشم که برخی از این افراد، در حالی که سعی دارند خود را به نحوی با آن شهید بزرگ پیوند بزنند، شعارهای قومی سر می‌دهند؛ شعارهایی که صد در صد در مخالفت با افکار و کارنامه‌های آمر صاحب قرار دارد.
چند نمونه از این شعارها:
– تجزیه، بهترین راه‌حل مشکلات موجود ماست.
– ما افغان نیستیم.
– نام این سرزمین باید تغییر بخورد.
– فلان و فلان قوم، باعثِ مشکلات موجود استند و فلان قوم هم مالک اصلی این سرزمین.

اگر این شعارها از آدرس خود این افراد و بدون این‌که به نحوی از انحا به آمر صاحب نسبت داده شود، بیان گردد، شاید توجیه‌پذیر باشد؛ حداقل از این منظر که در جوامع مردم‌سالار یا جوامعی که به سوی مردم‌سالاری گام برمی‌دارند، هر کسی حق ابراز باورهای خود را دارد و تا جایی که ابراز این باورها، به توهین و تحقیر دیگران نیانجامد، قابل تحمل است.
اما به گونۀ واضح، جفای بزرگی‌ست اگر خواسته باشیم باورهای‌مان را فقط به این دلیل که خریداران بیشتری پیدا کنند، به یک آدرس بزرگ نسبت بدهیم؛ آن‌هم زمانی که این باورها از بنیاد و اساس، مخالف گفتار، پندار و کردار آن آدرس باشد.
از برخی از دوستان می‌شنوم که می‌گویند اگر آمر صاحب زنده بود، در وضعیت کنونی افکار متفاوتی می‌داشت و مثلاً با فلان یا بهمان قوم از درِ دشمنی بر‌می‌آمد و چنین و چنان.
اما با اندکی دقت درمی‌یابیم که این‌ها باورهای شخصیی این افراد استند؛ چون اینان فکر می‌کنند که اگر آمر صاحب زنده بود، چنین می‌شد. در حالی که اولاً «اگر آمر صاحب زنده می‌بود» دیگر مفهومی ندارد؛ چون ایشان زنده نیستند و ثانیاً، هیچ کسی نمی‌داند که اگر آمر صاحب زنده بود، چه اتفاق می‌افتاد.
من به عنوان یکی از هزاران انسانِ این سرزمین که زمانی این موقعیت را داشته‌ام که در سایۀ آن بزرگ راه بروم، قطعاً نمی‌توانم باور کنم که آمر صاحب در هیچ شرایط و اوضاع و احوالی، حاضر به پذیرش تعصب قومی می‌شد. آن بزرگ، یک مسلمان صادق و باورمند بود و این‌که می‌گفت «ما تعصب قومی را برابر با شرک می‌دانیم»، از سرِ تصادف نبود؛ بلکه ناشی از باورهای دینی راسخ و اهداف صادقانه به این سرزمین و این ملت بود که تا پایان عمر با آن زنده‌گی کرد.
می‌خواهم به همین دوستان عرض کنم که خود را مصداق این ضرب‌المثل قرار ندهند: «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان».
بسیاری از آن‌هایی که خود را از دوستان و نزدیکان آمر صاحب می‌شمارند، در سال‌های گذشته برای به دست آوردن امتیازات دنیایی، جفاهای بزرگی در حقِ آن بزرگ مرتکب شدند که می‌توانست به نام و شهرتِ آمر صاحب صدمه برساند؛ اما شاهد هستیم که این نام و این شهرت، پیوسته صیقل می‌خورد و مرزها را درمی‌نوردد.
باور منِ حقیر این است که مانند همۀ شخصیت‌های بزرگ تاریخ، بسیار زمان می‌برد تا چهرۀ حقیقی آمر صاحب، درک و اعتراف شود؛ اما وای به حال آن‌هایی که از این خرمنِ پُربار سوءاستفاده کردند یا می‌کنند و بالاخره در برابر تاریخ و بالاتر از آن در پیشگاه عدالت الهی، پاسخ‌گو خواهند بود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.