- ۱۷ سنبله ۱۳۹۲
بخش نخست
«بشنو از نی چون حکایت میکنـد
از جــــداییهــا شکایـت میکـنـد
کـــــز نیستان تــا مـــرا ببــــریدهاند
وز نــفیــرم مــــرد و زن نــالیــدهانــد
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تــا بگــویـــــم شـــرح درد اشتــیاق»
سخن از احمدشاه مسعود، سخن از تبلورِ یک اراده و تصمیم برای سربلند بودن و سرافراز زیستنِ یک ملت است. سخن از احمدشاه مسعود، سخن از اهتزاز درفشِ آزادی و آزادهگی بر ستیغستانِ هندوکش و پامیر و بر بلندای سلیمان و بابا است. سخن از احمدشاه مسعود، سخن از پایداری و مقاومت در برابر تجاوز و بیداد است. و سخن از فقدان مسعود، سخن از درد جانگداز و استخوانسوز و نالههای برخاسته از سینههای شرحه شرحه از فراق است.
قصه حیات مسعود، قصه آرزوها و امیدها در رسیدن به قله آزادی و عدالت است. قصه حیات مسعود، قصه اسطورهسازانِ شرافت انسان، داستان راستقامتان تاریخ، بیان رزم و پیکار وارستهگان زمان، شرح دردها، اندوهها و رنجهای بیکرانِ مظلومیت و حقانیتِ یک ملت است. قصه حیات مسعود، قصه جنگ با تجاوز و اهریمن است؛ قصه دلاوری و پایداری، سرگذشت ایمان و حماسه، فریاد خشم و غریو تاریخ در برابر بیداد و جهل، داستان تسلیم نشدنها و کرنش نکردنها، بیان آوازهای درگلو خفهشده نسل دیروز و پار و نسل گذشتههای دور سرزمین ما.
قصه حیات مسعود، قصه جوانمردی و شجاعت است؛ قصه پرواز خستهگیناپذیر بر فراز هندوکش پیر، برای آزاد بودن و آزاد زیستن؛ داستان سختیها و رنجها در مسیر عدالت، بیان راز و نجوای جاودانهگی و نماد شدن در تاریخ امروز و فردای سرزمین ما.
احمدشاه مسعود در درازنای تاریخ دیار ما بهویژه در سدههای اخیر این عصر، یک چهره استثنایی و منحصر به فرد بود. او ثمره سدههای متوالی دهها نسل مبارز و آزادیخواهِ این سرزمین بود که از کوهپایههای هندوکش، قامت برافراخت و با ایمان و ارادهیی به استواریِ صخرههای بزرگ و قلههای بلند آن، در مسیر مبارزه و مقاومت خود، به نماد آزادی تبدیل شد.
زمان و مکانِ تولد
احمدشاه مسعود در ۱۱ سنبله ۱۳۳۲ هجری خورشیدی مطابق با ۲ سپتمبر ۱۹۵۳ مسیحی در روستای جنگلک از توابع بازارک در وادی معروفِ پنجشیر چشم به جهان گشود. وادی استراتژیک پنجشیر قبل از فروپاشی رژیم طالبان، از مناطق مربوط به ولایت پروان در سلسله کوههای هندوکش بود که اکنون به عنوان یک ولایت مستقل از ولایات ۳۴ گانه افغانستان شناخته میشود. مدخل وادی پنجشیر، از کابل پایتخت کشور ۹۵ کیلومتر فاصله دارد.
خانواده
پدر احمدشاه مسعود، دگروال دوستمحمد از افسران ارتش افغانستان در دوران سلطنت محمدظاهرشاه بود. پدربزرگش یحیی خان یکی از بزرگان مردم پنجشیر به حساب میرفت که در دوران پادشاهی امانالله خان به عنوان کارمند و مأمور رسمی دولت، خزانهدار نقدی بود. او همچنان در تشویق و جمعآوری مجاهدان و مبارزان از زادگاه خود، وادی پنجشیر، برای کسب استقلال از استعمار بریتانیا در سلطنت شاه امانالله شخصی فعال و پُرتحرک محسوب میشد. مادر احمدشاه مسعود دختر میرزا محمد هاشم خان، از یک خانواده صاحب اعتبار و با نفوذ محلی «رخه» مرکز پیشین ولسوالی پنجشیر بود.
دوستمحمد پدر احمدشاه مسعود در اثر فوت همسرانش، سه بار ازدواج کرد و صاحب یازده فرزند شد که شش تن آنها پسر و پنج تن دختر بودند. احمدشاه مسعود با شش فرزند دیگر از خانم دوم و در میان آنها سومین فرزند خانواده است. پیش از او، یک خواهر و برادرش یحیی و بعد از او دو برادر دیگرش احمدضیا و احمدولی تولد شدهاند. دینمحمد برادر بزرگ احمدشاه مسعود از همسر اول پدرش که افسر ارتش بود، در سال ۱۳۶۶ (۱۹۸۸) از شهر پشاور در پاکستان ناپدید شد.
سالهای کودکی
دگروال دوستمحمد مانند بسیاری از افسران ارتش و کارمندان دولت، بعد از هر چند سال محل کار و وظیفهاش تغییر مییافت و از یک ولایت به ولایتی دیگر موظف میگردید. از اینرو موصوف در سالهای کارش به حیث افسر ارتش یا صاحبمنصب اردو در ولایات: ننگرهار، بدخشان، بغلان، غزنی، هرات و کابل وظایفی را به عهده داشته است. او علاوه به کار در ارتش که مربوط وزارت دفاع میشد، گاهی در وزارت داخله نیز وظایف رسمی را به سر رسانیده است. آنچنانکه او در هرات چند سالی در بخش وزارت داخله، سمت فرماندهی یا قوماندانی ژاندارم و پولیس هرات را به دوش داشته است. بنابراین احمدشاه مسعود همراه با پدر و خانواده به ولایات مختلف رفت و دوران کودکی و نوجوانی را در مکاتب و مدارس بیرون از زادگاهش سپری کرد.
مسعود سالهای آغاز کودکی را در زادگاهش دره پنجشیر گذراند. در پنج سالهگی شامل صنف اول مکتب بازارک گردید. قبل از آنکه صنف اول را به پایان برساند، با خانواده به کابل رفت و در مکتب شاه دوشمشیره شامل شد. اما اندکی بعد پدرش در سمت قوماندان ژاندارم و پولیس هرات به ولایت هرات رفت و احمدشاه مسعود صنوف دوم، سوم و چهارم را در مکتب موفق شهر هرات، به درس و تعلیم ادامه داد. در پایان صنف چهارم با پدرش که از هرات به کابل تبدیل گردید، دوباره به شهر کابل بازگشت.
دوران تعلیم و تحصیل
احمدشاه مسعود بعد از بازگشت با خانواده از هرات به کابل، شامل لیسه استقلال گردید. او صنف پنجم را از لیسه استقلال آغاز کرد و دوره لیسه را در همین مکتب به پایان رسانید. لیسه استقلال یکی از مکاتب عالی پایتخت بود که مضامینِ آن به زبان فرانسوی و غالباً توسط معلمین فرانسوی تدریس میشد. بیشتر در این لیسه، افراد متمول و منسوب به طبقات بالای جامعه و فرزندان افسران نظامی دولت راه مییافتند. مسعود تا صنف نهم لیسه، از شاگردان ممتاز صنف خود بود. او سپس تا صنف یازدهم در مضمون ریاضی با مشکلاتی روبهرو شد و درجه او در میان همصنفیهایش تا ردیف ۱۲ تنزیل یافت. اما با پشتکار و تلاش پیگیر، بر این مشکل فایق آمد و در مضمون ریاضی چنان مهارت و لیاقت کسب کرد که خود برای تدریس به شاگردان دوره ابتداییه، کورس ریاضی تشکیل داد و…ادامه صفحه ۱۱
مسـعود از تولد…
سالهای بعد، از محلِ این کورس غرض پیشبرد فعالیتهای سیاسی استفاده برد.
احمدشاه مسعود پس از فراغت از لیسه استقلال، مصمم و علاقهمند به تحصیلات عالی در دانشگاه نظامی شد. اما او در این علاقه و تصمیم با مخالفت خانواده، به خصوص پدرش روبهرو گردید. پدر و خانواده، او را ترغیب کردند تا به جای ورود به دانشگاه نظامی، علاقه و توجه خود را معطوف به رفتن به فرانسه برای تحصیل بسازد. آن زمان کشور فرانسه به فارغ یا فارغان پیشتاز لیسه استقلال بورس ادامه تحصیل میداد، که احمدشاه مسعود از سوی لیسه مذکور یکی از نامزدان این بورس تحصیلی بود. اما مسعود علاقهیی به رفتن به فرانسه نشان نداد و در امتحان ورود به دانشگاه در پایان سال ۱۳۴۹ موفق شد تا به انستیتوت پولیتخنیک راه یابد. هرچند که نخست از راه یافتن به پولیتخنیک چندان راضی به نظر نمیرسید، اما بعداً با علاقهمندی تحصیل خود را در حمل ۱۳۵۰ در پولیتخنیک آغاز کرد. چندی بعد به دلیل فعالیت سیاسی مورد تعقیب دولت سردار محمد داوود قرار گرفت و در نتیجه، بیشتر از دو سال نتوانست به تحصیلاتِ خود در پولیتخنیک ادامه بدهد.
سرگرمی و تفریح
مسعود از همان آغاز کودکی مانند بسیاری از کودکان همسال خود، به سرگرمی و تفریح علاقه و دلچسپی داشت. اما آنچه که در سرگرمیهای موصوف در میان همسالان و همصنفانش جالب به نظر میآمد، علاقه وافرِ او به نظامیگری و امر و نهی به شیوه افسران ارتشی نسبت به همقطارانِ همسنوسالش بود. شاید آنزمان این احساس و تمایل برای او، از پدرش به حیث افسر ارتش ناشی میشد؛ اما سالهای بعد دیده شد که مسعود در نظامیگری و مبارزات مسلحانه استعداد و توانایی فوقالعاده و شگرفی دارد. او در طفولیت و دوران ابتدایی مکتب، با همسالان خود در بازیها به صفت فرمانده و قوماندانِ آنها ظاهر میشد. از کاغذهای ضخیم، کلاه افسران و سربازان و سایر نشانهای نظامی را میساخت و آن را به سر و سینههایشان میآویخت و سپس فرمان تمرین و مانور نظامی میداد. سرگرمیهای دیگر او در ایام تعلیم و دوره نوجوانی؛ والیبال، فوتبال و کاراته بود. وی بهخصوص علاقه زیادی به فوتبال داشت. در دوران لیسه، سرتیمِ یک تیم فوتبال در کابل بود. مسعود در سالهای تعلیم و تحصیل در لیسه استقلال و پولیتخنیک، پیوسته به بازی فوتبال ادامه داد و بعداً حتا در دوران جنگ علیه قوای شوروی در دهه ۱۹۸۰م، گاهی با مجاهدانِ همسنگرش به بازی فوتبال میپرداخت.
فعالیت و مبارزه سیاسی
احمدشاه مسعود در دوره لیسه با افکار و جریانات سیاسی جامعه آشنا شد. آن زمان (سالهای دهه چهل هجری شمسی) محیط مکاتب و دانشگاه کابل پُر از تبوتاب جریانات سیاسی با اندیشه و اعتقاداتِ گوناگون بود. در آن سالها، احزاب سیاسی چپ با اندیشههای کمونیستی در محیط آموزشی و تحصیلی به ویژه در دانشگاه کابل بیشتر از همه حضور و جاذبه داشتند. اما مسعود در میان این جریانات و گروهها از همان آغاز به سوی جریان اسلامی تمایل نشان داد. نقش والدینش بهویژه نقش پدر به حیث افسر مسلمان و مخالف با اندیشههای چپ مارکسیستی، در این تمایل بسیار تأثیرگذار بود. او به سوی جریان سیاسی معتقد به اسلام در محیط مکتب و دانشگاه متمایل شد و برخورد توهینآمیز افراد وابسته به جریانات چپ در برابر اعتقادات دینی در محیط آموزشی، بیش از بیش احمدشاه مسعود را به طرف جریان اسلامی کشاند. او در نخستین سال تحصیل در پولیتخنیک کابل، از طریق دوست و صنفی خود صبور با انجنیر حبیبالرحمن از رهبران دانشجویی جریان اسلامی در دانشگاه کابل آشنا شد. حبیبالرحمن نیز محصل پولیتخنیک بود که مسوولیت جلب و جذبِ افسران ارتش را به این جریان به عهده داشت. برنامه تنظیم و جذب صاحبمنصبان ارتش غرض تصاحب قدرت سیاسی از راه کودتا، از سوی تمام جریانات سیاسیِ چپ و راست تعقیب میشد. آشنایی مسعود با حبیبالرحمن، تحول عمدهیی در زندهگی او محسوب میشد. او شدیداً تحت تأثیر شخصیت حبیبالرحمن قرار گرفت، آنگونه که بعداً در سالهای جهاد و مقاومت از حبیبالرحمن با احترام و نیکویی یاد میکرد و او را انسانی آگاه، مسلمانی معتدل و وطندوست میخواند.
احمدشاه مسعود بعد از کودتای سردار محمد داوود در سرطان ۱۳۵۲ عمیقاً وارد عرصه سیاست و مبارزات سیاسی گردید. وی در این وقت اقدام به جلب و جذب افسران ارتش به نهضت اسلامی کرد؛ چون جگرن محمد غوث شوهر همشیرهاش از افسران مسلمان ارتش و شخص مناسبی برای جذب بیشتر افسران دیگر به جریان اسلامی شمرده میشد. اما حکومت محمد داوود که فعالیت نهضت اسلامی یا اخوانیها را زیر نظر داشت، به سرکوبی جریان اسلامی پرداخت و حبیبالرحمن از سوی حکومت دستگیر و اعدام شد.
دوران اختفا
احمدشاه مسعود در فهرستِ افراد مورد تعقیبِ دستگاه پولیس و امنیت حکومت محمد داوود قرار داشت، اما او قبل از آنکه دستگیر و به زندان کشانده شود، خود را پنهان کرد. وی ابتدا در کابل در خانه دوستان خویش پنهان شد و سپس عازم زادگاهش پنجشیر گردید. هرچند او در پنجشیر همچنان در خفا به سر میبرد، اما شور و علاقهاش به فعالیت سیاسی و مبارزه، مانع فرو رفتنِ وی در سکوت و گوشهنشینی میشد. دستگیری انجنیر حبیب الرحمن و جمعی از دوستان و یاران او توسط حکومت محمد داوود از یکسو مایه تأثر و ناراحتیاش گردید و از سوی دیگر اراده و عزمِ او را در دوام مبارزه تقویت کرد. وی از پنجشیر پیوسته به برقراری ارتباط میان دوستان و یاران خود چه در زندان و چه بیرون از آن میپرداخت و برای تأمین چنین روابط و تبادل افکار با دوستان و همفکران خویش، چند بار به مناطق مختلف شمالی و شمال کابل سفر کرد. او باری در زمستان ۱۳۵۳ مخفیانه به شهر کابل رفت و برای آخرین بار با مادرش که در بالین بیماری به سر میبرد، ملاقات نمود. در همین ایام، انجنیر حبیبالرحمن از سوی حکومت محمد داوود اعدام گردید و خبر اعدام او، احمدشاه مسعود را بیشتر از بیش مصمم ساخت تا همچنان در مسیر مبارزه، استوار و ثابتقدم باقی بماند.
مسعود در اواخر سال ۱۳۵۳ به صورت مخفیانه به راهنمایی و همکاری انجنیر جانمحمد به پاکستان رفت. قبل از او، تعداد انگشتشماری از رهبران و فعالان جریان اسلامیِ محیط دانشگاه به شمول برهانالدین ربانی استاد دانشگاه کابل و گلبدین حکمتیار دانشجوی فاکولته انجنیریِ این دانشگاه که مورد تعقیب حکومت داوود خان قرار گرفته بودند، به پاکستان پناه برده بودند. جانمحمد که احمدشاه مسعود را در رفتن به پاکستان همکاری کرد نیز از فعالان جریان اسلامگراییِ پناهنده در پشاور بود. او گاهی مخفیانه به کابل میآمد و روابط اعضای داخل جریان را با رهبران و فعالان آن در پشاور تأمین میکرد. دولت پاکستان که بر سر خط دیورند با محمد داوود روابطی پُرتنش داشت، به این پناهندهگان سیاسیِ جریان اسلامی در پشاور اقامت داد. در میان آنان گلبدین حکمتیار که بعد از دستگیری حبیب الرحمن مسوولیت جلب و جذب افسران ارتش را به جریان اسلامی عهدهدار شده بود، بیش از پیش روابط نزدیک با اسلامآباد بهخصوص با ارتش و سازمان استخبارات آن (آی اس آی) برقرار کرد. گلبدین حکمتیار از پشاور به جذب افسران ارتش در کابل پرداخت و برنامه کودتا را غرض سرنگونی دولت محمد داوود و تصاحب قدرت سیاسی روی دست گرفت. دولت پاکستان به خصوص استخبارات نظامی ارتش (آی اس آی)، حکمتیار را مورد حمایت و تشویق قرار میداد تا محمد داوود تحت فشار قرار بگیرد. احمدشاه مسعود در پشاور با رهبران و فعالان جریان اسلامی، راههای مبارزه و مقاومت علیه حکومت محمد داوود را که به سرکوبی آنها کمر بسته بود، مورد بحث و ارزیابی قرار میداد. حکمتیار از کودتای نظامی و شورش مسلحانه حمایت میکرد، ولی مسعود زمینه را برای قیام نظامی، مساعد نمیدانست و به پیروزی کودتا بیباور بود. اما حکمتیار از موفقیت کودتا اطمینان داشت و از نتایج مثبت کار خود در میان ارتش سخن میگفت.
فرماندهی در نخستین قیام مسلحانه
در اواخر زمستان ۱۳۵۳ خوشیدی که احمدشاه مسعود به پشاور رفت، تعدادی از اعضای فعال نهضت اسلامی معروف به اخوانیها که به بیش از چهل نفر میرسیدند، غرض فراگیری تعلیمات نظامی به پاکستان آمدند. مسعود در این تعلیمات کوتاه نظامی مشارکت داشت. هدف از این تعلیمات نظامی، آمادهگی برای انجام قیام مسلحانه در برخی ولایات و اطراف کشور در هماهنگی با کودتای نظامی بود که در کابل به وقوع میپیوست. گلبدین حکمتیار که مسوولیت امور نظامی جریان اسلامی را به دوش داشت، از موفقیت کودتا اطمینان داده بود. تدارک برای کودتا و قیام تا فصل تابستان اتخاذ شد و احمدشاه مسعود به حیث فرمانده قیام در وادی پنجشیر تعیین گردید. در این قیام، داکتر محمدعمر در ولایت بدخشان، جانمحمد در ولایت کنرها، مولوی حبیبالرحمن در ولایت لغمان و عبدالخالق در ولایت پکتیا فرماندهی عملیات را عهدهدار شدند. احمدشاه مسعود در سرطان ۱۳۵۴ به پنجشیر آمد و تعدادی از محصلین دانشگاه کابل و سایر مؤسسات عالی آموزشی عضو نهضت اسلامی را که قبلاً به شرکت در قیام مسلحانه تشخیص شده بودند، در پنجشیر جابهجا کرد.
احمدشاه مسعود در این اولین فرماندهی قیام مسلحانه علیه دولت، ۲۱ سال داشت. او در شب اول اسد ۱۳۵۴، افراد تحت فرمانِ خود را برای تصرف ولسوالی، تنظیم و سازماندهی کرد. آنها به چهار دسته تقسیم شدند. یک دسته برای قطع راه اصلی ورود به وادی پنجشیر، مدخل دره، فرستاده شد. و سه دسته دیگر برای تصرف مراکز اداری حکومت در رخه، مرکز ولسوالی توظیف گردیدند. این افراد با سلاحهایی که خود حین ورود به پنجشیر مخفیانه آورده بودند، مسلح شدند. مسعود عملیات را در سحرگاه اول اسد پس از طلوع آفتاب آغاز کرد و به سرعت، بدون تلفات و خونریزی مرکز ولسوالی را بهدست آورد. آنگاه به نشرات رادیوی دولتی که از کابل پخش میگردید، گوش فرا داد تا خبر پیروزی کودتا را بشنود. گلبدین حکمتیار پیش از قیام اسد گفته بود کودتا توسط جنرال عبدالکریم مستغنی رییس ستاد مشترک ارتش به راه میافتد و قیام کنندهگان در اطراف، پیروزی کودتا را از رادیو میشنوند. احمدشاه مسعود چند ساعت بعد از تصرف مرکز ولسوالی به جای شنیدن خبر کودتا از رادیو، خبر ورود نیروهای دولتی را به پنجشیر شنید. هنوز نیروهای دولتی به محل شورش مسلحانه در رخه نرسیده بودند که مردم محل به شورشگران حمله بردند. تلاش مسعود و قیام کنندهگان برای قانع ساختن مردم که آنها را پاکستانی و تخریبکار میخواندند، بینتیجه ماند. احمدشاه مسعود با ورود نیروهای دولتی از بیرون پنجشیر، فرمان عقبنشینی را به همرزمان خود صادر کرد. هرچند او با جمعی از یارانش بهسختی موفق گردید تا زنده و سلامت از این قیامِ مسلحانه بیرون شود، اما ۱۲ تن آنها در این واقعه کشته و یا اسیر نیروهای دولت شدند. این قیام نافرجام، نخستین تجربه نظامی و فرماندهی احمدشاه مسعود بود که در شکلگیری مبارزه و مقاومتِ آینده و مسیر کار و عمل او، اثرات عمده و تعیینکنندهیی بهجا گذاشت…
Comments are closed.