احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشیراحمد انصاری - ۲۵ سنبله ۱۳۹۲
یکی از مشکلات حزب تحریر اسلامی، تناقضاتی است که دامنگیر آن شده است. آنها در حالی که مخالفِ جنگ مسلحانه بوده و حتا در مقاومت علیه صهیونیستهای اسراییلی هیچگاهی سهم نگرفته و جبهات مقاومت فلسطینی را پیوسته نکوهش نمودهاند، در اینسوی جهان اسلام از جهاد و مجاهدین ذکر به عمل آورده و حتا طالبانِ افغانستان را مجاهد میخوانند. از همه جالب اینکه در این شب و روز طبلِ برداشتنِ خط دیورند و وحدت اسلامی میان افغانستان و پاکستان را میکوبند؛ وحدتی که مزهاش را در زمان طالبان چشیدیم.
حزب تحریر در فلسطین به دنیا آمد و امیرانِ آن فلسطینی بودهاند، ولی در این شصت سالی که از تأسیس آن میگذرد، هیچ نقشی در مقاومت برحقِ مردم مظلوم فلسطین نداشتهاند. هرگاهی که از ایشان پرسیده میشود که شما چرا به مانندِ دیگر فلسطینیهای راستی و چپی و اسلامگرا و مسیحی و حتا گاهی یهودی دست به مقاومت علیه صهیونیستها نمیزنید، پاسخ میدهند که ما منتظر خلیفه و خلافت هستیم و بدون خلیفه نمیشود کاری کرد. تو گویی آنها مسابقه جدل و سخنرانی خویش را تا زمانی ادامه خواهند داد که خلیفه غایب از درون چاهی و یا پشت کوهی فرا رسد و با یک معجزه دنیا را گل و گلزار نماید و حزب تحریر را بر کرسی حکومت بنشاند. آیا این سیاست به معنی فرستادن مردم و مقاومتگرانْ پشتِ به اصطلاح نخود سیاه نیست؟!
مخالفان حزب تحریر میگویند: برای ما مهم نیست که شما چه شعاری سر میدهید، ولی این مهم است که پالیسی شما به نفع چه کسی تمام میشود. اگر ویتنامیها دست زیر الاشه مینشستند تا رهبری از آن سوی کره زمین برای نجاتشان بشتابد، امروز ویتنامی وجود نمیداشت. اگر الجزایریها، سودانیها، لیبیاییها و رهبران ایشان چون عبدالقادر الجزایری و مهدی سودانی و عمر مختار منتظر خلافت و فرمان خلیفه مینشستند، امروز الجزایر جزو خاک فرانسه، سودان جزو خاک انگلستان و لیبیا جزو خاک ایتالیا میبود. در آن زمانی که انگلیسها وارد خاک افغانستان شده و مردم در برابرشان قیام نمودند، سلطان محمود و سلطان حمید اول امپراتوران خلافت عثمانی بودند، ولی آنها هیچ نقشی در مقاومت مردم افغانستان در برابر استعمار نداشتند. آنکه موج آتشین مغول را برای بار نخست در عین جالوت فلسطین هم متوقف نمود، یک غلامبچه از آسیای میانه بود نه مستعصم خلیفه عباسی؛ خلیفهیی که حوضهای طلا و لشکری از دختران و زنان را به هلاکو خان مغولی تسلیم نمود تا خودش را در گلیمی پیچیده و زیر پای فیلان افگند. آخر چرا نقش ملتها را نادیده انگاشته و چشم به راه رهبری باشیم که همه مشکلات ما را حل نماید؟!
تناقض دیگر این گروه، سر دادنِ شعارهای گرمِ وحدت اسلامی است، ولی در عمل بیشتر از همه با اسلامگراهایی که در ظاهر از جنس خودشان بودهاند، مخالفت شدیدی داشتهاند. گروهی که نتواند با جریانهای اسلامی کنار آید، چهطور میتواند وحدت اسلامی را تأمین نماید. امروز تیغه نشرات حزب تحریر بیشتر از همه متوجه دو شخصیت اسلامی هر یک محمد مرسی و راشد الغنوشی میباشد تا جایی که آن دو تن را پیوسته خاین و جنایتکار میخوانند. این گروه قبل از اینهم دانشمند فلسطینی عبدالله عزام را به صورت بسیار ناجوانمردانه عنصری وابسته به استخبارات خوانده بودند، چون او حزب تحریر را باری نقد نموده بود. در تونس هیچ کسی به یاد ندارد که تحریریها در زمان استبداد پولیسی زینالعابدین، روزی مظاهرهیی را بهراه انداخته باشند، ولی حالا از لندن گرفته تا تونس پیوسته در حال مظاهره علیه آزادیهای سیاسی و حکومت دموکراتیک آن کشور اند؛ تو گویی سرشتشان به استبداد بیشتر خو دارد تا به آزادی، و تو گویی آنها برای دشمنی با اسلامگراهای دیگر و نویسندهگان مسلمان آفریده شدهاند. در زمانی که مرسی به حکومت رسید، این گروه نسبت به هر زمان دیگر فعالتر شد، ولی حالا که موی و چادر زنان مصری در زیر زنجیر تانکها با خون و استخوان کودکان عجین میشود، صدایی از این خلافتخواهانِ دو آتشه به گوش نمیرسد.
حزب تحریر در حالی که خود را علمبردار عزت مسلمین دانسته و از استعمار و امپریالیسم شکوه دارد، ولی گاهی چنان عقب مینشیند که انسان را به حیرت وا میدارد. در صفحه ۷۲ رساله «نداء حار إلى المسلمین من حزب التحریر» که از مراجع مهم حزب تحریر میباشد آمده است: «مع أن الأصل أن الکفار یدفعون الجزیه ولکن إذا رأت الدوله أن الظرف یقتضی أن یدفع المسلمون الجزیه فانه یجوز أن یراعوا الظرف و یدفعوا الجزیه للدول الکافره» یعنی: «با آنکه اصل بر این بوده تا کافران به مسلمانان جزیه دهند، ولی اگر دولت اسلامی ببیند که ظروف تقاضای جزیه دادن مسلمانان به کفار را مینماید، باید همچو ظروفی را مراعات نموده و به کافران جزیه داده شود». با آنکه آنها کوشیدهاند تا دلایلی برای این فتوای مضحک بتراشند؛ فتوایی مطابق اشتهای استعمار و مزه دهان امپریالیسم. تو گویی دولتها برای ایناند تا یا باید جزیه بدهند و یا اینکه جزیه بگیرند. آیا سرازیر شدن نفت خلیج به سوی غرب، تطبیق عملی همین فتوای حزب تحریر نیست؛ فتوایی که جزیه دادنِ مسلمانان را به غیرمسلمانان شرعاً نهادینه ساخته است.
حزب تحریر از یکسو همه نظامهای سیاسی اعم از پارلمانی و غیر پارلمانی را نظامهایی کفری دانسته و اشتراک در آن را گناه میپندارد؛ ولی با آنهم باری عضوی از اعضای خویش را که علی فخرالدین نام داشت، به پارلمان لبنان فرستاد و احمد داعور را به پارلمان اردن.
حزب تحریر در حالی که موسس خویش را مجتهد مطلق مینامد، ولی در صفحه ۷۶ رساله «الفکر الاسلامی» این صفت را از پیامبر اسلام سلب نموده مینویسد: «لایجوز فی حق الرسول أن یکون مجتهدا» یعنی این درست نیست که پیامبر اسلام را مجتهد بدانیم. بیخبر از اینکه دانشمندان مسلمان از جمله شافعی و ماوردی و احمد و مالک و ملاعلی قاری و کمال بن همام رحمهم الله و دیگران میگویند: «ان علی الانبیاء علیهم السلام ان یجتهدوا مطلقا» یعنی: پیامبران الهی علیهم السلام دارای حق اجتهاد مطلق بودهاند.
حزب تحریر اسلامی، دارای میراث عجیبی در زمینه فتوا است. فتواهای شیخ نبهانی تنها در دایره خلافت خلاصه نشده، بلکه عرصههای دیگر زندهگی را نیز شامل میگردد. یکی از این فتواها مربوط به تصویر و عکس میشود. مرحوم تقیالدین نبهانی هفت صفحه تمام رساله «شخصیت اسلامی» خویش را به تصویر و احکام آن تخصیص داده است (صفحات ۳۴۷-۳۵۴) و خلاصه اجتهاد ایشان اینکه اگر تصویر انسان و یا حیوانی با دست رسم شود، حرام است؛ ولی اگر کسی عکس همان انسان و یا حیوان را با کمره عکاسی بگیرد، آن عمل جایز بوده و مشکلی ندارد. شیخ نبهانی در صفحه ۳۵۱، جزو دوم، رساله شخصیت اسلامی خویش میگوید: «والتصویر الذی حرمه الله تعالی انما هو الرسم والنقش وغیره مما یباشره الانسان بقیامه بنفسه بالتصویر. اما التصویر عن طریق الآله الفوتوغرافیه فلا یدخل فیه، ولیس من التصویر المحرم، بل هو مباح.» یعنی: « تصویری را که خدا حرام حرام قرار داده است، آن رسم و نقاشی است که انسان آن را خودش انجام میدهد، اما تصاویری که توسط آله فوتوگرافی انجام میگیرد، شامل این امر نبوده و جزو تصاویر حرام نه بلکه مباح به شمار میرود». پرسش این است که مجسمههایی که امروز توسط دست انسان نه بلکه توسط کارخانهها تولید میشوند، آیا حکم آنها نیز جواز است، اگر نیست، پس چه تفاوت در میان عکس و مجسمه میتوان یافت؟ فکر نمیکنم درک عجیب بودن این فتوا، نیازی به تبصره داشته باشد. فتواهای دیگری هم از ایشان بهجا مانده که نیازمند نقد میباشند و در فرصتی دیگر به آن پرداخته خواهد شد.
اصل دیگری که حزب تحریر بر آن تأکید مینماید، مبدای «نصرت» است. به این مفهوم که حزب از رژیمهای مختلف و رهبران دنیا میخواهد تا قدرت را به ایشان تسلیم نموده تا خلافت را تأسیس نمایند. تجربه حزب تحریر در این زمینه، بیانگر سادهانگاری قضایا و ندانستن طبیعتِ قدرت در روانشناسی انسان و برداشتی سادهلوحانه از کشمکشهای سیاسی است. آنها در سال ۱۹۷۸ میلادی از رژیمهای عراق و سوریه که در نظر حزب تحریر رژیمهایی کافر به حساب میآمدند، خواستند تا خلافت را اعلام نمایند، چنانکه همین دعوت را از معمرالقذافی رهبر خونآشام لیبیا نیز کردند. آنها در این زمینه از زندهگی پیامبر اسلام یاد میکنند، در حالی که پیامبر صلی الله علیه وسلم اینطور نکرد که در مکه شب و روز یاران خویش را مصروف تمرین نمودنِ جدل نگه دارد، بلکه زیربنای کار او تعلیم و تربیه و عبادت و اخلاق و غرس عقیده و فضیلتهای اخلاقی در دل و دماغ پیروانش بود؛ کاری که حزب تحریر پرداختن به آن را کسر شأن خویش میشمارد. مقایسه رهبران قبایل آن دوران و فرزندان اوس و خزرج با پادشاهان و دیکتاتوران دوران ما، قیاس درستی نیست که پرداختن به آن از حوصله این مقال بیرون است.
در جامعهیی چون افغانستان پیش از آنکه در اندیشه وحدت تمامی مسلمین بیفتیم، باید نخست با قبیلهگرایی و سمتگرایی و نژادپرستیِ محلی مبارزه نمود که اساس مصیبتهای مستقیمِ جامعه ما بودهاند و به گفته شاعر «تو کار زمینی را نکو ساختی – که بر آسمان نیز پرداختی». در جامعهیی چون افغانستان باید در صدد بلند بردنِ سطح تعلیم و آگاهی مردم شد، زیرا تعلیم کلید حل مشکلاتِ فراوانی است و کتاب وحی با گلواژه «خواندن» آغاز شده است. باید به مردم از اخلاق حرف زد و پیش از آن، خود به زیور اخلاق آراسته گردید. در قرآن کریم حتا موسی علیهالسلام امر شده است تا با فرعون سخنی نرم گوید، ولی برخی از این علمبرداران خلافت هنگام گفتوگو با سایر مسلمانان، هیچ ادبی را در نظر نمیگیرند. جامعه ما از سنتهای اجتماعی ناپسندی رنج میبرد که نیاز به کار و پیکار دارد و پیشرفت و رفاه یک جامعه، بستهگی به سنتهای اجتماعی آن دارد و این سنتها را هیچ خلیفهیی نمیتواند تغییر دهد، ولی گروههای اجتماعی میتوانند. آنچه از آن یاد نمودیم، اساس تمدنهای بشری است و زیربنای تحول شخصیتی انسان است و نظام حکم خود چیزی جز انعکاس حالت جامعه نیست. در اثر آمده است: «کما تکونوا یولی علیکم» یعنی زمامداران شما از جنس خودتاناند، و در یک سخن، حکومتها انعکاس و بازتاب جوامعاند. اگر هوای تغییر حکومتها را داریم، باید جامعه و قبل از آن خودمان را تغییر دهیم؛ زیرا خداوند حالت قومی را تغییر نمیدهد تا آنها خود حالت خویش را تغییر ندهند. در اینجا خداوند اراده مردم را مقدم بر اراده خودش قرار داده است. سرزمین ما که از هفت و یا هشت قرن بدینسو چیزی را به نام خلافت نشناخته است، ولی بهسان سرزمینهایی که زیر چتر خلافت بودهاند، مشکلات خودش را داشته است. حل این مشکلات باید در اولویات نهضتهای اجتماعی و سیاسی ما قرار گیرد. آنچه امپراتوری عثمانی را هم از هستی ساقط نمود، پیش از آنکه شمشیر استعمار باشد، روند انحطاط و خردستیزی و شخصیتمحوری و قبیلهگرایی و دنیاگریزی جوامع اسلامی بود که باید به علت توجه نمود نه به معلول.
در اینجا من نخواستهام بحث را خیلی علمی و اکادمیک مطرح نمایم، چون مخاطبانم عموم مردم و نسل جوان کشور است؛ نسلی که حالت فعلی جهان آنها را به ستوه آورده و فساد گسترده جامعه، رنجشان میدهد و هر یک راهی را برای برونرفت از آن میگزیند. گزینش راهها برای برونرفت از حالت امری است طبیعی، ولی نظریه خویش را «ناف جهان» قلمداد کردن و گمان و وهمِ خود را از مسلماتِ مطلق دانستن و بدون دانش حرف زدن، کاری است که باید نکوهش شود.
برای پیوستن به جریانی، باید تاریخِ آن حرکت را با عقلی باز و ذهنی نقاد مطالعه نمود تا نشود پس از مرور چند دهه در حالی که دیگر انرژییی در بدن نمانده و عصا در دست خواهیم داشت، متوجه کار خویش شده و بر وقت و جهد و عرقریزی و کار و پیکار بیحاصل و متود غیرعلمی و غیرعملی خویش افسوس خوریم. بدترین بردهگی، سپردن لگامِ عقل بهدست این و آن و حبس پرنده اندیشه در قفس تنگِ گروه و حزب سیاسی است. من در دوره تحصیل، دوستانی از حزب تحریر داشتم که دو سه رساله تنظیم خودشان را چون قرآن حفظ مینمودند و سپس تصور مینمودند که پاسخ همه مشکلات عالمِ هستی را در کف دارند. مشکل بزرگی که برخی تنظیمها در جهان اسلام دارند، محبوس نمودن اعضا در چهارچوب ادبیات محدود خود تنظیم و تقویت روحیه کاذب اعتماد به نفس در وجود آنها است. یکی از درخشانترین ویژهگیهای مراحل شگوفان تمدن اسلامی، تنفس آزاد اندیشه و استفاده از تجاربِ مثبت بشر در عرصههای مختلفِ علم و اندیشه و مدیریت … بوده است. پیامبر اسلام فرموده است: حکمت گمشده انسان مؤمن است. و قرآن میگوید: انسان مسلمان، به سخنان مردم گوش فرا میدهد و از بهترینِ آن پیروی میکند.
سخن پایانی اینکه هیچ مسلمانی پیدا نخواهد شد تا مخالف وحدت مسلمانان، تحقق عدالت، ایجاد حکومتی جهانی و آزادی ملتهای مسلمان باشد؛ ولی در این میان باید میان ثوابت و متغیرات فرق قایل شد، اوضاع و احوال هر زمان و مکان را در نظر داشت، امکانات ناچیز خویش را مد نظر گرفت، فقه موازنات را مراعات نمود، امور اجتهادی در عرصه فقه سیاسی قرنهای گذشته را پایان تاریخ ندانست و گذاشتن سنگی بالای سنگ را عملیتر و مفیدتر از هزاران ساعت سخنرانی و جدل و مشاجره میانتهی دانست. خلافت اسلامی در صدر اسلام و خلفای راشد آن از قلههای بلند تجربه سیاسی انسان به شمار میروند، ولی اگر قرار باشد که زمامدار را انسانی غیرمعصوم بدانیم، پس باید مکانیزمی در جهت نظارت بر عملکردهای او در نظر گرفت و کشمکش سیاسی را در چهارچوب نظم و امنیت، مدیریت نمود. آیا بهخاطر نبود همین مکانیزم نبود که خلیفه سومِ مسلمانان را در خانهاش با شمشیر کوبیدند و قاتلان او تا همین امروز معلوم نشده است، چنانکه جامعه نوبنیاد اسلامی نتوانست جلو سیل خونی را بگیرد که از دل ارتشهای درگیر جاری شد و آتش آن، نخبهترین یاران پیامبر اسلام (ص) و تابعین را بلعید. پرداختن به محورهای مختلف این مقال، نیازمند بحثهایی دیگر است که امیدوارم نویسنده این سطور و یا دوستان دیگری که بیشتر میدانند، به آن بپردازند.
دموکراسی به هیچ صورت پایان تاریخ نیست، اما میتوان گفت این نظام نسبت به سایر نظامهای معمول در دنیای ما، شایستهگی خویش را ثابت ساخته است. رها نمودن گریبان دموکراسی از پنجه سرمایه، بزرگترین چلینجی است که بشریت با آن مواجه است، گرچه این امر در برخی کشورها تا اندازه زیادی علاج شده است.
سخن اخیر اینکه «حزب تحریر» از جمله گروههای اسلامیِ اندکی است که خودش را با پیشوند حزب عرضه میدارد، غافل از اینکه «حزب» پدیدهیی جدید بوده و خود یکی از ابزارهای اساسیِ جوامع دموکراتیک به حساب رفته و در فرهنگ سیاسی خلافت، سابقهیی نداشته است.
سرزمین ما که از دیرزمانی بازار لیلامیهای جهان گردیده، امروز به بازار لیلامیِ افکار نیز تبدیل شده است؛ افکاری که در گهوارههای موسسانِ نخستینشان هم چندان مخاطبی نیافتهاند.
Comments are closed.