احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 4 میزان 1396 - ۰۳ میزان ۱۳۹۶
تا آستانۀ مرگ
ماه میزان ۱۳۷۳ هر روز که وظیفه میرفتم، دلتنگ و پریشان بودم. روزگار، بسیار سرد و بیرونق بود. آنروزها جنگهای سختی در کابل جریان داشت و شهر امنیت نداشت. هر روز راکتهای بیشماری از چهارآسیاب به کابل، به فرمان گلبدین حکمتیار شلیک میشد و جانِ دهها انسانِ بیگناه را میگرفت. جنگ برضد دولت نوپای اسلامی جریان داشت؛ جالب اینکه، آنکه میکشت نیز دعوای اسلامیت و ایمان داشت. مردم در تنگنای عجیبی قرار داشتند، نمیدانستند چه کنند و کجا بروند. ما در هجومِ اینهمه بارانِ راکت با خود میگفتیم روزی نوبت مرگِ ما نیز فرا خواهد رسید. هر روز حادثههای خونباری رخ میداد، هر روز خانههای فراوانی ویران میگردید، و تمام شهر کابل و ساکنانِ آن طعمۀ جنگ بودند.
صدای انفجار و فیر مرمی، به یک امرِ عادی برای مردم تبدیل شده بود. در شهر کابل، مؤسسات انگشتشماری وجود داشت، اصلاً ما با نامِ انجو آشنایی نداشتیم. تنها مؤسساتِ کلان: صلیب سرخ، سازمان بهداشت، سازمان خوراکۀ جهانی و کمیشنری سازمان ملل متحد در امور مهاجرین فعال بودند. این سازمانها بیطرف بودند و به هر دو طرفِ جنگ کمک میکردند، هم زخمیهای جنگ را تداوی میکردند و هم قربانیان را از خطوط نبرد انتقال میدادند.
مکاتب در شهرِ کابل رخصت بود، کارمندان دولتی گهگاه وظیفه میرفتند و حاضری خود را امضا کرده و با ترس و دلهره راهیِ خانههای خود میشدند. شهر کابل از سه استقامت مورد هجوم جنگجویان قرار داشت و ما نمیدانستیم چه گناهی را مرتکب شدهایم که اینگونه مورد بیمهری قرار گرفتهایم. امید مردم، به یگانه مدافعِ شهر، انسان فداکار و جوانمرد، بسته شده بود و او «احمدشاه مسعود» بود؛ اما مسعود در این دفاع و مبارزه با دشمنان افغانستان کاملاً تنها بود. مسعود برخلاف تخلص خود، در زندهگی کوتاهش اقبالِ چندانی نداشت، عمرش در جنگ گذشت و بالاخره آتش خشم مخالفینِ انسانیت و آزادهگی، جان او را نیز گرفت.
شعلههای آتش تجاوز و حرص قدرتخواهی، از استقامتهای مختلفِ شهر زبانه میکشید، شهر در تیررسِ جنگجویانِ بهانهجو قرار داشت؛ ما از هراس فیر راکتها، شبانه پناهگاههای امنتر و مستحکمتر را جستوجو کرده و به خواب میرفتیم و هر شب چهرۀ هیولایی گلبدین حکمتیار را در خواب میدیدیم که دستار سیاه به سر داشت و آیت جهاد و قتل مردم کابل را میخواند.
آب و برق در شهر کابل قطع بود، راستش ما به آب و برق فکر نمیکردیم، غمِ جان همه چیز را از ذهنمان ربوده بود. در کابل حکومت اسلامی تأسیس شده بود و در رأس آن یک تن از شخصیتهای بردبار، عالم و مجاهد قرار داشت؛ اما نمیفهمیدیم که چرا جنگجویان از درِ مفاهمه و مذاکره با او سخن نمیزنند و کمر به ویرانیِ شهر و سقوط حکومت اسلامی بستهاند.
پاکستان برای نابود کردن زیربناهای افغانستان، دست به کارهای عجیب و غریبی میزد؛ آهنپارهها، لینهای پلستردار برق، سیمهای مسی انتقال برق و دهها مورد از اینگونه مواد را به قیمتِ گزاف خریداری میکرد. حتا زمانی که خریداری ماشینهای کارخانهجات، آهنها، لینهای انتقال برق عمومی، لینهای برق تعمیرات(زیرپلستر) از کابل به اتمام رسید، پاکستانیها به خریداری ریشۀ درختان مثمر پرداختند و مردمِ ما احمقانه ریشههای درختان پسته و بادام کشور خود را کنده و به پاکستانیها فروختند. اما در رأس اینهمه ویرانی و مصیبت، رهبر حزب اسلامی افغانستان، گلبدین حکمتیار قرار داشت. گلبدین به فرمان استخبارات پاکستان، هر روز بر دامنۀ ویرانیها میافزود.
بدون هیچ ملاحظه و شکی، استخبارات خارجی جنگ علیه دولت اسلامی افغانستان را مهندسی میکرد و با تأسف که احساساتِ رهبران بر عقلشان غلبه کرد و زیر نام حقخواهی، افغانستان را به خاکِ مذلت نشاندند. به هر صورت، ما در چنین هوایی نفس میکشیدیم و روزگار میگذشتاندیم.
Comments are closed.