یادداشتی بر کتاب «بررسی آثار چوبک از دیدگاه ناتورالیسم و ریالیسم» اثر فاطمه حسینی

گزارشگر:دكتر نزهت نوحي - ۰۹ میزان ۱۳۹۲

ساموئل جانسون در کتاب «زنده‌گی‌ گری» آورده است:

«من با شادمانی موافقتم را با خوانندۀ معمولی اعلام می‌کنم، زیرا سرانجام عقل سلیم خواننده‌گان است که به دور از شائبۀ تعصبات ادبی با آن‌همه ظرافت‌های نکته‌بینانه و جزم‌اندیشی علامه‌وار، باید برای افتخارات ادبی حکم صادر کند.» (۱٫ منتقد معروف قرن هجدهم انگلستان. رک: مبانی نقد ادبی، ویلفردگرین و دیگران، ترجمۀ فرزانه طاهری، ج ۲، مقدمه ص ۱۷، نیلوفر، تهران، ۱۳۸۰)
بیان این نظر از سوی یک منتقد معروف به معنی نقد «نقد حرفه‌یی» و تأیید واقعیت غیرقابل انکاری است که پیش رو داریم: روند فزایندۀ تبدیل ادبیات به درس با مصارف تعلیم و علمی شدنِ آن به رونقِ بازار نقد انجامیده است، اما هنوزهم سخت‌گیری متخصصان ادبیات، خیل «خواننده‌گان معمولی» ـ غیرمدرسی ـ را از بینش‌های غنی و عمیقی که نقد ادبی قادر است هوشمندانه در ایشان برانگیزد، تارانده است.
حتا با وجود توسعۀ روزافزون «نقد» در دانشگاه نیز عملاً آزرده‌گی خاطر دانشجویان و اجتناب آن‌ها از پرداخت جدی به این مقوله مشهود است. عدم اعتبار شیوه‌های فردگرایانه و کمتر فنیِ تحلیل‌های ادبی در محیط درس از یک‌سو و دیگر هراس و پرهیز خواننده‌گان معمولی (غیرمتخصصان علمی ـ ادبی) از مباحث نقد فنی پیچیده، اندیشمندانه و به‌شدت تحلیلی با تکیه بر شاخه‌های متعدد علوم (هم‌چون روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ و علوم ادبی) همواره شیوۀ دو سویۀ خوانش درست و نقد صحیح اثر ادبی را برای ایشان مشکل ساخته است.
اگر از یک خوانندۀ معمولی بخواهند نظرش را دربارۀ داستان «تنگسیر» یا «سنگ صبور چوبک» بگوید، به‌ساده‌گی و با عباراتی که حاکی از میزان تأثیر، جذبه یا لذت او از داستان بوده و طبعاً معیار ارزش‌گذاری نیک و بد آن است، سخن می‌گوید. اما اگر همین پرسش را از یک دانشجوی رشتۀ ادبیات بپرسند، او برای پاسخ عالمانه و درست تأمل بیشتری خواهد کرد؛ چون آموخته است که پاسخ مقبول حتماً باید مبتنی بر اصول علمی نقد باشد. شیوه‌یی که حتا بسیاری از منتقدین حرفه‌یی، تأثیر منفی آن را بر خواننده پذیرفته‌اند.
چارۀ کار در معتبر داشتنِ هر دو دیدگاه «واکنش مقدم بر نقد» و «واکنش نقادانه»ء اثر ادبی است. واقعیت آن است که واکنش خوانندۀ معمولی نسبت به یک اثر به دور از مبانی علمی نقد، واکنش ناشی از «لذت» است و این مفهوم راستین ادبیات است، چه ادبیات پیش و بیش از هر چیز برای «التذاد و حظّ خاطر» است.
سال‌های متمادی رشتۀ ادبیات در حوزۀ دانشگاه، تنها با بررسی آثار کلاسیک سر و کار داشت و آن را قابل مطالعۀ علمی می‌دانست و حتا زمانی که «نقد» وارد این حوزه شد، تنها بررسی و نقد آثار کلاسیک و تشریحِ آن‌ها در دستور کار بود.
واقعیت این است که شیوۀ متعصبانۀ متخصصان ادبی، خواننده‌گان معمولی را از «التذاذ ناب» باز می‌داشت، ازین‌رو منتقدان بسیاری به تأثیرات منفی و دافعانۀ نقد اذعان کرده و از معیارهای جدید حمایت کردند، از جمله عده‌یی با «ردّ تفسیر» به انواع نقدی که جای اثر هنری را غصب کرده و مانع واکنش آزادانۀ خواننده بودند، حمله کردند.
پس از آن عده‌یی با حمایت از شیوه‌های فردگرا در تحلیل ادبی به تأثیر یک قطعۀ ادبی در خواننده، واکنش، درک و بالاخره توصیف وی از اثر، تحت عنوان «نقد ذهنی» تأکید کردند و مدعی شدند که یک اثر ادبی، هستی مستقل ندارد و کارکرد آن صرفاً در تعامل با نویسنده و خواننده است. بدین ترتیب، «هویت فردی» وارد ماجرای نقد شد و آن را شیوه‌یی روان‌شناسانه بخشید، با این بیان که «تفسیر یک خواننده از اثر ادبی همیشه از «درون‌مایۀ هویت» و نحوۀ ادراک منحصر به فرد او از جهان هستی سرچشمه می‌گیرد. در این شیوه، بیشتر از هر چیز «روان فرد» اهمیت یافت.
شیوه‌یی که البته بی‌معارض نماند و عده‌یی که پیشتر در نقد سنتی بر «نظریۀ صوری» ادبیات تکیه داشتند، دوباره علم مخالفت افراشته و به‌تمامی «لذت ناب» و «تداعی آزاد» ناشی از خوانش اثر ادبی را محکوم کردند. اما این جدل‌ها هنوز ادامه دارند و تا به اکنون هیچ چیز به اندازۀ دیدگاه‌های افراط‌گرایانۀ هر جبهه به اصل «نقد ادبی» و «ارزش اثر ادبی» ضربه نزده است.
تجربۀ مناقشات و مجادلات دیرینه، نشان می‌دهد که بهترین راه برخورد نقادانه با اثر ادبی، رعایت استراتژی «تحلیل و نقد معتدل» با به‌کارگیری درست ابزار کار از جمله «واکنش مقدم بر خواننده» است. موازنه بین واکنش مقدم بر نقد ـ که برای التذاذ واقعی و درک کامل ادبیات الزامی است ـ و نقد علمی ـ با تأکید بر زیبایی‌شناسی صوری اثر و اصول نقد جنبه‌های بیرونی و اخلاقی آن ـ امکان دست‌یابی به برداشت درست و فراگیر را بیشتر می‌سازد. به بیان دیگر، اثر ادبی را باید به قصد «لذت ناب» خواند، از آن پس هر نقد و تحلیلی که حواس را در درک این لذت، آگاهی بیشتری ببخشد، پسنده و بسنده است.
به تجربه باید گفت که بهترین راه در برخورد عادلانه با اثر ادبی، نگرش توأم با سعۀ صدر در عین اشراف به معاییر مکاتب و مبانی نقد ادبی است. خواندنِ آثار ادبی بر اساس نقدهای موجود صاحب‌نظران، افق‌های دید را صدالبته وسعت می‌بخشد اما حق آن است که پیش از هر نقد، اولین برخورد موضع‌گیرانۀ شخص خواننده با اثر ادبی، همواره به عنوان «نقد ناب»، ارزشمند و دارای اعتبار است.
کتاب حاضر با تکیه بر استراتژی نقد معتدل، با جمع اصول و دیدگاه‌های دو مکتب شاخص ادبی ـ ریالیسم و ناتورالیسم ـ به بازخوانی، بررسی و نقد مجدد داستان‌های صادق چوبک پرداخته است و با تأکید بر تعامل این دو مکتب در آثار چوبک، بر این واقعیتِ مهم صحه گذارده است که با وجود وجوه متعدد تجارب هر نویسنده و درک منحصر به فرد او از محیط زنده‌گی، زمانه و جامعه‌اش، امکان تعیین مرز روشن و قطعی برای سبک و مکتبِ او به‌آسانی دست نمی‌دهد.
در این‌جا با تحسین تلاش مؤلف در پرداختن به وجوه نقد اخلاقی ـ اجتماعی این آثار، گوشزد می‌نماید که هیچ نقدی قطعی و همیشه‌گی نیست و هرگز برای یک‌بار و همیشه انجام نمی‌شود، بلکه همواره وابسته به روند تکامل تاریخی اجتماعی است و با هر تغییری آثار ادبی محتاج بازخوانی و نقد مجددند و پرسش‌های انتقادی، همیشه پیش روست.
آثار جدید پیوسته پدید می‌آیند و تفسیرها و برداشت‌های روز، تعبیر و برداشتِ ما را از آثار پیشین دگرگون می‌سازد. آن‌چه در این کتاب فراهم آمده نیز مشمول قاعده است و بدیهی‌ست ذهن‌های تغییر یافتۀ هر نسل، نیازمند دگرگونی در چیزهایی است که باید ذهنِ آنان را ارضا کند.
مؤلف منتقد تنها با استناد به بخشی از ادبیات گذشته (داستان‌های چوبک)، به بیان پاره‌یی از تجاربِ حال پرداخته است و این خود بخشی از روند مستمر تاریخی است که یقیناً در بوتۀ نقد خواننده‌گان و آینده‌گان قرار گرفته و مورد قضاوت واقع خواهد شد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.