مبـارزه در عصر روش درنگی بر کارنامه فکری نهضت‌های اسلامی به‌ویژه حزب تحریر

گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۰۵ عقرب ۱۳۹۲

بخش دوم
منسوبین نهضت‌های اسلامی آن‌گونه که ایجاب می‌دارد، به روش مبارزه و اصلاحِ آن توجه لازم را مبذول نداشته‌اند و در نتیجه، روش کاری مسلمان‌ها ناتراش و اصلاح‌ناشده مانده است. در عوض، پیوسته به خودسازی می‌پردارند و کلیـد همه چیز را در آن می‌دانند. در نتیجه، حلقه‌های رنگارنگ صوفیانه سر می‌زنند و پس از مدتی تلاش بی‌حاصل، پژمرده می‌شوند.
تاریخ اندیشه اسلامی گواهی می‌دهد که آیین اشعری، قاعده علت و معلول را بی‌بنیـاد می‌شمرد. متفکر نامدار این حلقه امام غزالی، فصل هفـدهمِ تهافت‌الفلاسفه را به این مسأله اختصاص داده است و به قدر کافی در این باب سخن رانده است. به تأسی از آن، مولوی با زبان دل‌کش شعر، حرف‌هایی در تأیید این نظریه زده است که در گسترده ساختن این باور، نقش به‌سزایی ایفا کرده است.
مولوی گوید:

هم‌چنیـــن ز آغاز قرآن تا تمام
رفض اسباب است و علت و السلام
یا:
از مسبب می‌رسد هر خیر و شر
نیسـت ز اسبــــاب و وسایط ای پدر
و یا هـم:
از هلیله قبض شد، اطلاق رفت
آب آتــش را مــدد شد هم‌چو نفت

بازهم می‌گوید:

چون اجل آید طبیـب ابلـه شـود
آن دوا در نفـس خـود گمــره شـود

جانِ سخنِ مولوی این است که هیچ پدیده‌یی ویژه‌گی ذاتی ندارد؛ بلکه تنها اراده پروردگار است که به یکی اثری می‌بخشد و به دیگری نمی‌بخشد. اسباب کاره‌یی نیستند؛ مسبب است که هرچه بخواهد، صورت می‌پذیرد.
از دید مولوی چاره آن است که دل چاره‌ساز را به‌دست آورد، بنابرین مولوی راه جلب حمایت و نصرت پروردگار را در گریه و زاری می‌انگارد و می‌گوید:
چون خدا خواهد کسی یاری کند
میــل او را جـانــب زاری کنـــد

میلیون‌ها مسلمان با قلبی مالامال از عشق و ایمان، دلی پُر از امیـد و آرزو در زیر چتر نهضت‌های اسلامی فعالیت می‌ورزند و هدفی غیر از حصول رضای خداوند و عزت مسلمانان در سر ندارند. باور راستین دارند که نصرت الهی نصیب آن‌ها می‌شود؛ از این‌رو شکنجه‌ها را تحمل می‌دارند، زندان‌ها را می‌پذیرند، آواره‌گی را با جبین باز استقبال می‌کنند، و فقر و تنگ‌دستی را در این مبارزه به هیچ می‌گیرند. طالبانی که اکنون می‌جنگند و ایثارگری را در شکل حملات انتحاری، به حد اعلای آن رسانیده‌اند، مثال گویای کنونی آن می‌باشد. همه این تجارب بیان‌گر آن‌اند که صدق نیت و اخلاص در عمل، متضمن صحت یک اندیشه و باور نیست و هرگز نمی‌تواند ضامن پیروزی و موفقیت در مبارزه باشـد.

اصلاح فرد یا اصلاح نظام
از مسایل اختلافی بر سر راه تأسیس نظام اسلامی، یکی هم بحث روی اولویت دادن به اصلاح فرد یا اصلاح جامعه است. پاره‌یی از نهضت‌های اسلامی، اصلاح فرد را مقدم می‌شمارند و بدون آن، ایجاد نظام اسلامی را ناممکن می‌خوانند. اخوان‌المسلمین در مصر و جماعت اسلامی در پاکستان، تأکید زیادی بر این امر داشته‌اند، تا حدی که اصلاح فرد و سپس اصلاح خانواده را پایه و اساس نظام اسلامی می‌دانند. اما دسته دیگر مانند هجرت و تکفیر، القاعده و حزب تحریر بر این روش انتقاد می‌ورزند (حزب تحریر، ص ۱۳) و تأثیر نظام سیاسی را بر فرد و جامعه جدی می‌پندارند؛ از این‌رو این گروه‌ها تمام همت خود را صرف تأسیس نظام اسلامی در سطح جهان کرده و می‌کنند. این دسته از گروه‌های سیاسی، به تحریک و تشویق جوانان می‌پردازند و همیشه راه‌ِ ساده و کوتاه را نشان می‌دهند؛ راهی که تاهنوز از آن سراغی نیست.
شماری از ناقدین، علت ناکامی دولت مجاهدین را در عدم توجه به فردسازی دانسته، می‌گویند: تأکید یک‌جانبه روی جنگ، موجب آن گردید که مجاهدین رزمنده‌گان لایقی باشند و از امر جنگ با قوای شوروی موفق به‌در آیند؛ اما همان فاتحان، در امر دولت‌داری ناکام شوند. در سال‌های پسین، نسل جدیدی از نهضت‌های اسلامی در اندونیزیا، مالیزیا، مصر، سودان، ترکیه و تونس، محتوای مبارزه سیاسی خود را تعدیل داشته‌اند؛ به گونه‌یی که این نهضت‌ها نه از طریق تبلیغات و تحریک احساسات دینی مردم، بلکه با ارایه خدمات اجتماعی، توانایی‌های خود را به نمایش گذاشته و رضایت مردم را کمایی کرده‌اند. این شیوه مبارزاتی بود که نهضت‌های اسلامی را در کشورهای مختلف از رای و حمایت مردم برخوردار کرد. پیروزی مسلمان‌ها در ترکیه و کشورهای شمال افریقا مبین این مطلب است؛ ولی گروه‌هایی از جمله حزب تحریر هم‌چنان به سیاسی بودن محض (حزب تحریر، ص ۵) پافشاری دارند و و کار اصلاح‌طلبانه و مردمی را به باد انتقاد می‌گیرند.(حزب تحریر، ص ۱۳)
یکی از روش‌ها برای ارزیابی بحث اولویت دادن به اصلاح فرد و یا اصلاح نظام سیاسی، روش واقع‌گرایانه است که بر اساس آن، بر صدق و راستیِ نصوص دینی تأکید می‌گردد و روی آن استدلال صورت می‌گیرد؛ روشی که از قرن‌ها بدین‌سو در میان مسلمان‌ها جاری و ساری بوده است. روش دوم، روش پراگماتیک یا عمل‌گرایانه است که بر پایه آن نتیجه کاری این دو دیدگاه بررسی می‌شود، تا دیده آید که در عمل کدام‌یک ثمر نیکو داده است و وضعیت مسلمان‌ها را چه روشی بهتر کرده است. با گذشت زمان، روش دوم طرف‌داران زیادتری یافته است.
طرف‌داران نظریه مقدم دانستن کسب قدرت سیاسی، رویدادهای چند دهه پسین را دستاویز قرار داده، می‌گویند: زمام‌داران مستبد و دیکتاتور فرصت آن را نمی‌دهند که کار فکری و فرهنگی صورت پذیرد، فردسازی شود، خانواده اسلامی ساخته شود، جامعه اسلامی شکل بگیرد و سپس با توسل به شیوه‌های مسالمت‌آمیز و دموکراتیک، به رقابت سیاسی پرداخته شود. یکی از مثال‌های آن هم، سیاست استبدادی دولت داوود خان در افغانستان بود که منسوبین نهضت اسلامی را واداشت که به پاکستان آواره گردند. نمونه دیگر آن در ایران به وقوع پیوست که صدها مسلمان مبارز به زندان افگنده شد و روح‌الله خمینی به بیرون از کشور تبعید گردید. سخت‌گیری دولت‌های ناصر، سادات و مبارک در مصر نمونه روشن دیگری در زمینه است. استدلال دسته دوم آن است، در صورتی که در جایی فرصت کار فکری و پرورشی میسر گردد، پس از اخذ قدرت نیز مخالفان اسلام سیاسی به دستور قدرت‌های خارجی، قانون می‌شکنند، کودتا می‌کنند و از در خشونت پیش می‌آیند؛ آن گونه که ۲۰ سال پیش در الجزایر جلو عباس مدنی گرفته شد. در سال ۱۹۹۷ نجم‌الدین اربکان در ترکیه به وسیله ارتش از قدرت به زیر کشیده شد. و تازه ترین نمونه آن، کودتای ارتش مصر در برابر محمد مرسی می‌باشد.
اما جانب‌داران مبارزه اصلاح‌طلبانه و گام به گام استدلال می‌دارند: هدف اساسی برای نهضت‌های اسلامی، ایجاد جامعه انسانیِ عاری از استبداد، مرفه و خداشناس می‌باشد. تأسیس چنین جامعه‌یی در هر حالتی به آموزش و پرورش نیاز دارد، فرهنگ متعالی می‌طلبد، نظم و انضباط می‌خواهد و به کار و کوشش فراوان وابسته می‌باشد. این مولفه‌ها تنها در وضعیت آرام و باثبات مجال تحقق می‌یابند و چه بسا که نپیمودن این پله‌ها و خیز زدن به منزل بالایی، از یک‌سو گامی جسورانه و مخاطره‌آمیز است و شانس اندکی برای موفقیت دارد؛ و از آن فراتر این گونه اقدامات، در موارد زیادی باعث بروز ناآرامی‌ها و کشمکش‌هایی می‌گردد که نه تنها نهضت اسلامی را نمی‌گذارد به اهدافش دسترسی یابد، قراتر از آن ملت‌ها را درمانده‌تر کرده، اسلام و مسلمان‌ها را در اذهان زشت معرفی می‌دارد و توده مسلمان را به تسلط نامسلمان‌ها راضی می‌گرداند، آن‌گونه که در حال حاضر افغانستان شاهد آن می‌باشد.

سنت و مدرنیته
تقابل سنت و مدرنیته از چالش‌های عمده و جدی در جهان اسلام می‌باشد. نهضت‌های اسلامی به اندازه‌های متفاوت درگیر این مسأله‌اند و هنوز هیچ‌یک نتوانسته‌اند راه‌حلی در این مورد پیدا کنند. صاحب این قلم بدین باور است، تا زمانی که مسلمان‌ها به این موضوع پاسخ مناسب ارایه نکنند، نه از ثبات می‌توان دم زد و نه از توسعه و پیشرفت خبری می‌توان داشت؛ هرچه در غیاب حل این معضله صورت می‌گیرد، تلاش یک‌جانبه به جانب‌داری از سنت است که عصر جدید مولفه‌های آن را به چالش کشیده است.
سنت به گذشته رو دارد و مدرنیته از امروز سخن می‌گوید. سنت در پی حفظ وضع موجود است و مدرنیته به حرکت سریع چرخ زمان باور دارد. سنت از ناتوانی عقل می‌گوید و مدرنیته شعار عقل‌گرایی سر می‌دهد. سنت همه امور زنده‌گی را با آموزه‌های دینی سمت‌وسو می‌بخشد و مدرنیته میان حوزه‌یی که نصوص دینی بر آن حاکم است و حوزه‌یی که خرد جمعی بر آن فرمان می‌راند، تمایز قایل می‌باشد. سنت از تکالیف دینی بحث می‌دارد، مدرنیته انسان‌گرایی را مطرح کرده و به دفاع از حقوق انسانی برخاسته است و سر انجام این‌که سنت، به حقیر شمردن دنیا سفارش می‌دهد و مدرنیته پیروزی عقبا را در موفقیت امروز وانمود می‌کند.
در میان جنبش‌های اسلامی، جز در سده‌های دوم و سوم هجری، به معنای واقعی کلمه تجدد و نوآوری وجود نداشته است. هرچه بوده، احیاگری بوده؛ «احیاءالعلوم الدین» نگاشته شد و اندیشمندانی چون «محیی السنه» و امثال آن، لقب گرفتند. در سده‌های پسین آشکارا مصلحانی سعی کردند تا از کارنامه‌های عهد سلف غبارروبی کنند و بدین شیوه سیمای واقعی اسلام را آشکار گردانند(؟). جنبش سلفی به وسیله‌ی محمد بن عبدالوهاب در شبه‌جزیره عربستان از تأثیرگذارترین جنبش‌های اسلامی عصر ماست. این جنبش فکری مذهبی، چاره درمانده‌گی مسلمان‌ها را در بازگشت به عصر بعثت می‌پندارد. استاد صلاح‌الدین سلجوقی در کتاب «تقویم انسان» درباره این جنبش مذهبی می‌گوید: جنبش وهابی خواست موتر در گل مانده مسلمـان‌هـا را به حـرکـت درآورد، ولی به‌جای این‌که این موتر را به پیش براند، به عقب سوق داد، آن‌هم بدین دلیل که جایگاه عقل را به‌شدت تضعیف کرد.
کثیری از مسلمان‌ها، مدرنیته و تجددخواهی را مرادف استفاده از سامان‌آلات مدرن می‌دانند و هر خوش‌لباسی که دارای موتر مُدل جدید باشد، روشن‌فکر می‌خوانند. به بیان دیگر از مدرنیته، پهلوی سخت‌افزاری آن را گرفته، ولی ابعاد نرم‌افزاری آن را نه تنها نادیده انگاشته، بلکه با آن با خشم و عناد برخورد داشته‌اند. در سرزمین‌های نفت‌خیز عرب، سال‌هاست که لوکس‌ترین وسایل استفاده می‌شود؛ از موترهای سواری گرفته تا هواپیماهای جدید و قصرهای مجلل؛ اما استفاده از این وسایل جز آن‌که جیب کشورهای غربی را پُر سازد، هیچ تحولی در ذهن و اندیشه ساکنین این کشورها به میان نیاورده است. استفاده از وسایل مدرن، زنده‌گی سیاسی و اجتماعی آن‌ها را دگرگون نساخته، از استبداد سیاسی چیزی نکاسته و زمینه را برای فراگیری علم و دانشِ نوین هموار نکرده است. علاوه بر این، این جغرافیا بستر مناسبی برای ظهور و رشد افراطی‌گری نیز گردیده است.

مدرنیته استفاده از ابزار و وسایل جدید را تشویق می‌دارد و انسان امروز را در راستای به‌کارگیری آن ترغیب می‌کند، حتا در تعریف انسان جدید گفته شده که او انسانی‌ست که ابزار و وسایل مدرن را به دیده نیکو می‌نگرد و از آن بهره‌برداری می‌کند. از دید انسان جدید، تکنالوژی، نه زاده سحر و جادوست و نه اسباب شیطانی و حرام؛ بنابرین از یک‌سو وسایل مدرن، با مدرنیته یکی نیست و نباید یکی پنداشته شود و از سوی دیگر، به‌کارگیری از وسایل مدرن به تنهایی توسعه‌آور نمی‌باشد. آن‌چه که زمینه توسعه انسانی را فراهم می‌آورد، دیو سیاست را مهار می‌زند، به رشد علم و دانش میـدان می‌دهد و در فرجام زنده‌گی مسلمان‌ها را با کاروان پیشروِ بشری هم‌نوا می کند، رفع ناسازگاری سنت با مدرنیته است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.