- ۱۱ عقرب ۱۳۹۲
۱۲-عقرب/۱۳۹۲
حکیمالله محسود، فرمانده طالبان پاکستانی در اثر حملات هواپیماهای بیسرنشینِ ایالات متحده در میرانشاه پاکستان کشته شد. این خبر با آنکه دستاورد مهمیبرای جریان مبارزه علیه تروریسم شمرده میشود، از جنبۀ دیگری نیز قابل واکاوی است.
حملات هواپیماهای بیسرنشین ایالات متحده، یکی از جنجالبرانگیزترین مسایل میان کشورهای همکار (افغانستان، ایالات متحده و پاکستان) در امر مبارزه با تروریسم بوده است. نشانهگیری غیردقیقِ این هواپیماها و تلفات مردم ملکی، از نتایج بسیار تأسفبرانگیزِ این حملات قلمداد شده است. چندانکه روابط دولتهای افغانستان و پاکستان بارها با ایالات متحده، روی همین مسأله بههم خورده است.
موارد زیادی وجود داشته که این حملات جان بسیاری از هممیهنانِ عزیز ما را در گوشه و کنار کشور گرفته است و نیز دولت افغانستان، هیچگاهی اجازۀ پیگیری این جنایتهای جنگی را نداشته است. چندانکه بحث پیمان امنیتی میان افغانستان و ایالات متحده ظاهراً روی همینگونه قضایا لاینحل مانده است.
ادعای پاکستان مبنی بر حملات بیمهابای این هواپیماها نیز از همین جهت بوده است. در پاکستان نیز مواردی وجود داشته که این حملات، باعث کشته شدن مردم ملکی گردیده و حتا چندینبار خشم مقامات آن کشور را برانگیخته است. در ملاقاتی که نوازشریف با باراک اوباما هفتۀ قبل داشت، یکی از شرایط همکاریهای خود را، متوقف شدن همین حملات عنوان کرد که آقای اوباما پاسخ روشنی به آن نداد. روی همین ملحوظ، موضع پاکستان و افغانستان در قبال حملات هواپیماهای بیسرنشین همسان بوده است. به این معنا که هر دو کشور خواستار متوقف شدنِ حملات این هواپیماها در خاک خودشاناند.
اما با این همه، نتایج فعالیت هواپیماهای بدون سرنشین، صرفاً منفی نبوده است. این هواپیماها بارها لانههای تروریستان را در پاکستان مورد هدف قرار داده که در روشنترین نمونه، میتوان به همین کشته شدن حکیم الله محسود اشاره کرد که در واقع یک دستاورد مهم است.
آنچه پیرامون این بحث مهم میتوان اشاره کرد این است که هرچند فعالیت این هواپیماها در خاک افغانستان، نتایج منفی به بار آورده، اما در خاک پاکستان برعکس بوده است. زیرا از آنجایی که ثابت است، بخش اعظمِ پناهگاههای امن تروریستان، در خاک پاکستان است. قتل اسامه بن لادن، حضور ملاعمر و همین کشته شدن بیتالله محسود و حالا حکیمالله محسود در پاکستان، میتواند بهترین شواهد این ادعا باشد که لانههای اصلیِ تروریستان، در داخل خاک پاکستان قرار دارد. بنابراین میتوان گفت که حملات این هواپیماها در خاک پاکستان، عاری از سود نبوده است. اما با اینهم نقدی متوجه امریکاییها بوده و آن اینکه: اگر آنها بخواهند، میتوانند هدفگیریها و نشانهگیریهای دقیقتری را انجام دهند تا سبب تلفات ملکی نگردد. کشف و کشتن اسامه بن لادن، از بین بردن حکیمالله محسود و همچنان کشته شدن سایر فرماندهان طالب، شاهد درستی این انتقاد میباشد. حتا میتوان پرسشی را مطرح کرد که با توجه به این عملیاتهای دقیق و موفقانه، چرا تاهنوز مقر ملاعمر کشف و ویران نگردیده است؟
در هر حال، آنچه پاکستان را نگران ادامۀ این نوع عملیات کرده است، نقض حاکمیتش است که از سوی امریکاییها صورت میگیرد و این میتواند یک نگرانی مشروع برای دولت پاکستان باشـد.
اما جالب این است که جانب افغانستان با اینکه نگرانی و خواستهاش به مراتب مشروعتر از پاکستان میباشد (چون فعالیتهای طالبان در خاک افغانستان نیست) در این برهه بیشتر در نقش مدافع پاکستان قرار گرفته است. به این معنا که مخالفت دولت افغانستان با حملات هواپیماهای بیسرنشین، بیشتر برای بهدست آوردنِ دل مقامات پاکستانیست تا قطع فعالیت این هواپیماها در خاک افغانستان.
آقای کرزی برای آنکه پاکستان پای طالبان را به میز مذاکره بکشاند، به نوعی همدردی با این کشور دست یازیده است که ابداً به سود افغانستان نیست. محتمل است که ادعای پاکستان در جاهایی برحق باشد، اما در کل اینگونه نیست. آقای کرزی بارها خودش از وجود پناهگاههای امنِ تروریستان در خاک پاکستان حرف زده؛ اما در این مرحله چرا اینگونه در حمایت از آن کشور ایستاده است؟ هرچند پاسخ این پرسش بهراحتی پیداست، ولی مطمیناً اگر این حمایت ادامه یابد، هژمونی پاکستان بر افغانستان نیز ادامه خواهد یافت.
Comments are closed.