گزارشگر:احمد عمران/13-عقرب/1392 - ۱۲ عقرب ۱۳۹۲
حالا دیگر رسماً تایید شده که حکیمالله محسود فرمانده ارشد طالبان پاکستانی، در حمله جنگندههای بیسرنشینِ امریکا در وزیرستان شمالی کشته شده است. برخی مقامهای پاکستانی، حتا از تشییع جنازه این فرمانده مهمِ طالبان در روز شنبه خبر دادهاند.
اما این فکر که با کشته شدن حکیمالله محسود، طالبان دیگر توانایی نظامی و فرماندهیِ خود را از دست خواهند داد، نمیتواند درست باشد. شاید همانگونه که مقامهای امریکایی گفتهاند، کشته شدن حکیمالله محسود ضربه سختی به پیکر طالبان به شمار رود؛ ولی هرگز کار این گروه و گروههای همطراز با آن را یکسره نمیکند. همانطور که پس از کشته شدن بیتالله محسود، برادرش حکیمالله جایش را گرفت، اینبار نیز یکی دیگر از برادران بر این جایگاه تکیه خواهد زد.
موضوع مبارزه با تروریسم، مساله پیچیده منطقهیی و حتا جهانی است و تا زمانی که کشورهای دخیل، با همکاری مستمر و ثمربخش در این رابطه گام برندارند، نتایج بهدست آمده نمیتواند رضایتبخش باشد. بخش مهم و اصلی در خصوص مبارزه با تروریسم، به کشورهایی برمیگردد که در این راه بیشتر از ده سال است که علمِ مبارزه را برافراشتهاند. این کشورها درآغاز خود را متعهد به برچیدن لانهها و پایگاههای تروریسم در هر منطقه از جهان میدانستند؛ ولی با گذشت کوتاهزمانی، نوع و شکل مبارزه با تروریسم، تغییرات اساسی پیدا کرد. امریکا به عنوان اصلیترین کشور متعهد در مبارزه با تروریسم، در طول این سالها سیاستِ یکسان و متوازنی را دنبال نکرده است. این کشور که در آغاز از شدت و قاطعیتِ مبارزه با گروههای تروریستی سخن میگفت، در این اواخر به نوعی سیاستِ سازشکارانه و مصالحهجویانه روی آورده است.
نوع برخورد کشورهای غربی و امریکا با تهدید تروریسم، این گروهها را همچنان در صحنه نگه داشته است. اگر نگوییم که تعمدی در این سیاست وجود دارد، ولی باید پذیرفت که سیاست مبارزه با تروریسم از سوی جامعه جهانی، همواره با اشکالات جدی روبهرو بوده و همین موضوع، سبب چاق شدنِ این گروهها شده است. حذف افراد کلیدی گروههای تروریستی، بدون شک اثراتِ خود را بر وضعیت خواهد گذاشت؛ ولی این اثرات با توجه به پیشگیریهایی که به گونه احتمالی از سوی این گروهها انجام میشود و همواره بدیلها و جانشینهایی برای افراد خود نگه میدارند، نمیتواند زیاد دوام آورد.
اگر جامعه جهانی به همان شدتِ سالهای نخست، مبارزه با تروریسم را ادامه میداد و همانگونه که رهبران کشورهای غربی مدعی بودند که تروریسم به هیچ نقطه و منطقه خاصی تعلق ندارد و باید با آن مبارزه یکسان صورت گیرد، بدون تردید تغییراتی اساسی در وضعیت تا به حال رونما میشد. اما با دریغ که این سیاست، قاطعیت سالهای نخست را از دست داده و کشتن افراد کلیدی هم که هر از گاهی اتفاق میافتد، نمیتواند در کوتاهمدت صلح و ثبات را در منطقه ضمانت کند.
موضوع مهم دیگر در این مورد، نقش و جایگاه پاکستان به عنوان عامل بازدارنده در مبارزه با تروریسم است. تا هنوز جامعه جهانی نسبت به این نقش و جایگاه، تعریف مشخصی پیدا نکرده و به همین دلیل میبینیم که به جای پرداختن به اصل قضیه، همچنان مسایل فرعی مورد توجه قرار میگیرد. پاکستان به میزان قابل توجهی مبارزه با تروریسم را مهار کرده است و این میتواند دلیل اصلی بقا و ادامه حیات گروههای تروریستی در این کشور و برخی دیگر از کشورهای منطقه باشد. سیاست جامعه جهانی و بهویژه امریکا نیز در این خصوص، مبهم و گاه متناقض است. از یکسو این کشورها تأکید میورزند که پایگاههای گروههای تروریستی باید بهشدت مورد حمله قرار گیرند و از سوی دیگر، برای پاکستان امتیازهای ویژه قایل میشوند. اگر جامعه جهانی وضعیت خود با پاکستان را روشن میکرد، بدون شک امروز مناطق مرزی پاکستان، اصلیترین پایگاهِ گروههای تروریستی نمیبود.
پاکستان بازی دوگانهیی را در مبارزه با تروریسم دنبال میکند. به این معنی که در عین حال که خود را حامی جامعه جهانی در این مبارزه میداند، ولی اقدام چندانی در از میان برداشتن لانههای تروریستی صورت نمیدهد. برخورد پاکستان با گروههای تروریستی نیز متناقض و چندپهلو است. این کشور نگاهی دوگانه به گروههای تروریستی دارد. از یکسو میان طالبان افغانستان و پاکستان که در آن کشور پایگاه و جایگاه دارند، تفکیک قایل میشود و با دو نوع سیاست تلاش میکند با آنها برخورد کند. طالبانِ افغانستان را عمدتاً به عنوان اهرم فشار بر افغانستان و جامعه جهانی استفاده میکند و با طالبانِ پاکستانی از در سازش و مذاکره پیش میآید.
در همین حال، برخی نهادها و سازمانهای پاکستان، روابط تنگاتنگ با گروه القاعده و دیگر گروههای تندور مذهبیِ خارجی دارند که هیچ نسبتی با پاکستان ندارند. از گروههای تندور عربی گرفته تا ازبکستانیها و چیچنیها در پاکستان حضوری پُررنگ و آشکار دارند و عملاً این گروهها بخشی از ماشین نظامی علیه ارزشهای مدرن به حساب میروند. هیچ موردی در افغانستان دیده نشده که در کنار گروه طالبان، افرادی از گروههای خارجی به شمول پاکستانیها حضور نداشته باشند. این گروهها مکمل یکدیگر اند و علاوه بر نزدیکیهای ایدیولوژیکی، از نظر ساختاری و شیوه عمل نیز در تبانی با هم قرار دارند.
جدا کردن تروریستها به منطقه و کشور خاص، عملاً سیاست مبارزه با آن را دچار کُندی و ضعف میکند و این گروهها از چنین ضعفی، به نفع سیاستهای خشونتورزانه خود به اندازه کافی استفاده برده و میبرند. تروریستها به یک خانواده مشترک مربوط میشوند؛ خانوادهیی که با ایجاد فضای رعب، وحشت و کشتار میخواهد به هدفهای سیاسی خود دست پیدا کند. تروریستها هرگز خود را جدا از هم ندانستهاند و به عنوان یک مشت واحد عمل میکنند.
در همین حال، سیاست دولت افغانستان نیز در برابر گروههای تروریستی، سیاستی پایدار و متکی بر واقعیتها نبوده است. آقای کرزی با سیاست کرنش و امتیازدهی، تلاش کرده که طالبان را از بدنه تروریسم جهانی جدا کنــد؛ سیاستی که عملاً شکستِ خود را نشان داده است. به همین دلیل، نمیتوان نسبت به اتفاقهایی از این دست که فلان فرمانده طالبان از صحنه مبارزه بیرون رانده شده، خوشبین بود که اثرات فوری بر وضعیت منطقه و افغانستان بگذارد. اما پرسش اساسی این است که این جنگ و مبارزه قرار است تا چه زمانی ادامه یابد، چون به گفته حافظ شیرینسخن: به این تمکین که ساقی باده در پیمانه میریزد/ رسد تا دور ما دیوار این میخانه میریزد!
Comments are closed.