گزارشگر:احمد عمران/ 13 قوس 1392 - ۱۲ قوس ۱۳۹۲
تاریخهراسی در معنای دیگر میتواند هراس از گذشته و تکرار آن باشد. شاید بتوان برای برخی اقوام و ملیتها در کشور حق داد که نسبت به وضعیت خود به دلیل گذشتۀ تاریخی نگران باشند؛ ولی نمیتوان با حفظ این مناسبات، همچنان به عنوان ملتِ واحد زیست و خود را تعریف کرد. قدرتهای بیرونی نیز با استفاده از همین ضعف تاریخی در افغانستان فعالیت میکنند. آنها تاریخهراسی را به عنوان حربۀ نفوذ و دخالت در امور داخلی افغانستان به کار میبرند
طرح دولت وحدت ملی به همین دلیل حایز اهمیت است. این طرح، مناسبات مدرنِ قدرت را به رسمیت میشناسد و میخواهد برای حل مشکلات کشور راهی بیابد که دیگر هیچ قوم و ملیتی خود را منزوی و یا در خطر طرد شدن حس نکند. به معنای دیگر، طرح دولت وحدت ملی، تاریخهراسی را به تاریخباوری و آیندهباروی ارتقا میدهد اجندای ملی، فرصت تازهیی را با رویکردی جدید برای حل معضلاتِ کشور مطرح میکند. در نشستهای چند روز اخیر در این خصوص که با شرکت جمع کثری از نخبهگان و اهل اندیشه برگزار شد، بر ایجاد دولت وحدت ملی به عنوان الترناتیفِ وضعیت بحرانی کشور تأکید صورت گرفت. احمد ولی مسعود رییس بنیاد شهید احمدشاه مسعود که طراح اصلی برنامۀ اجندای ملی است، طرح دولت وحدت ملی را در راستای حل مشکلات فعلی کشور، یگانه راهحل میداند. به باور وی، تا زمانی که همۀ نیروها و جریانهای سیاسی در محور کلانِ ارزشهای ملی به توافق نرسند، هرگونه برخورد با مسالۀ قدرت در افغانستان به بنبست میرسد. دولت وحدت ملی از جایی نشأت میگیرد که مشکلات افغانستان آغاز میشود. در طول دههها، تقسیم قدرت در افغانستان به گونۀ غیردموکراتیک انجام شده و مشکلات امروزی را بهوجود آورده است. تقسیم قدرت در فرایند مصلحتاندیشیها و مصلحتگراییها، راه به سوی افتراق و تنشهای سیاسی میبرد. از جانب دیگر، چنین تقسیمی با شرایط و اوضاع فعلی کشور که عمدتاً خواهان شایستهسالاری است، در تضاد قرار دارد.
معمای قدرت در افغانستان، بسیار پیچیدهتر و بغرنجتر از آن است که برخی فعالان سیاسی به آن باور دارند. افغانستان کشورِ ملیتهاست؛ کشورِ قدرتهای محلی است؛ کشوری است که هنوز ریشه در مناسبات قومی و تباری دارد. این وضعیت که غیرقابل مدیریت هم نیست، چالشهای فراوانی را در میسر دولت ملت شدن در کشور ایجاد کرده است. طرح بن که در سال ۱۳۸۱ به نتیجه رسید و منجر به نظام فعلی در کشور شد، نتوانست از هژمونی مناسبات فرسودۀ قدرت، خود را رها کند. در آن کنفرانس، شرکتکنندهگان به طرحهای فوری میاندیشیدند که حداقل خلای قدرت را پس از سقوط طالبان، به نفع نیروها و جریانهای مخالفِ آن پُر کنند. در نتیجه آنچه که به عنوان دولت تازهتأسیسیافته در افغانستان به وجود آمد، چیزی نبود که با شرایط کشور همخوانی و سازگاری داشته باشد. کنفرانس بن، حل عاجل میطلبید و برای رسیدن به نتیجه هم زیاد فرصت گفتوگو و چانهزنی نداشت. ولی در دوازده سال گذشته، این فرصت بهوجود آمد که نیروها و جریانهای سیاسی و فعال در کشور، متوجه خلاهای کنفرانس بن شوند و به این نتیجه برسند که آنچه که در آن کنفرانس روی آن توافق صورت گرفت، نسخۀ حل مشکلات کشور نبوده است.
افغانستان در سه دهه بحران و کشمکشهای داخلی، به تجربههای تازهیی در مورد قدرت سیاسی دست یافته است. این وضعیت به هیچصورت با دورههای پیش از آن قابل مقایسه نیست. در گذشته عمدتاً تلاش صورت میگرفت که قدرت به عنوان امر مقدس در انحصار یک گروه و خانواده باشد، ولی حالا اقوام و ملیتهای مختلف که بهنحوی از انحا همواره از قدرت کنار زده میشدند، خود را بخشی از قدرت سیاسی کشور تلقی میکنند. فراموش نکنیم که بخش عمدهیی از نزاعها و سوءتفاهمهای موجود در کشور ـ حتا بر سر شناسنامههای برقی ـ یک بحث قدرتمحور است. ما در طول سدهها در افغانستان، شاهد یک نوع بیعدالتی مفرط در زمینۀ امر سیاسی بودهایم. این موضوع مشکلاتی را بهوجود آورده است و از جمله نوعی از تاریخهراسی را. تاریخهراسی به این معنا که بخشهایی از جامعه نسبت به تکرار تاریخ از خود واکنش نشان میدهند. شماری از اقوام و ملیتها در افغانستان، به گونۀ خاصی از تکساحتی شدن قدرت میهراسند و فکر میکنند که اگر از پیوندهای تباری و قومی خود را جدا کنند، به همان سرنوشت صدسال قبل مواجه خواهند شد. به همین دلیل میبینیم که بحث هویتهای قومی در کشور به جای اینکه به هویت ملی تبدیل شود، همچنان به حیات خود ادامه میدهد. دولت فعلی نیز نتواست به این پرسش، پاسخ قناعتبخش ارایه کند و به همین دلیل دیدیم که آقای کرزی همواره مصلحتاندیشی را بر خرد سیاسی ترجیح داده است.
تاریخهراسی در معنای دیگر میتواند هراس از گذشته و تکرار آن باشد. شاید بتوان برای برخی اقوام و ملیتها در کشور حق داد که نسبت به وضعیت خود به دلیل گذشتۀ تاریخی نگران باشند؛ ولی نمیتوان با حفظ این مناسبات، همچنان به عنوان ملتِ واحد زیست و خود را تعریف کرد. قدرتهای بیرونی نیز با استفاده از همین ضعف تاریخی در افغانستان فعالیت میکنند. آنها تاریخهراسی را به عنوان حربۀ نفوذ و دخالت در امور داخلی افغانستان به کار میبرند. لازم نیست از نفوذ چنین کشورهایی که با این حربه عمل میکنند، نام گرفته شود. زیرا کمتر کشوری در همسایهگی افغانستان قرار دارد که بهنحوی خود را دخیل در مسایل کشور ما با استفاده از همین تاریخهراسی نکرده باشد. این وضعیت، مناسبات دموکراتیکِ قدرت را در کشور بهشدت صدمه زده و نتایج آن را به اشکال مختلف ـ از گسترش دامنۀ ناامنیها گرفته تا نزاعهای لفظی بر سر شناسنامههای برقی ـ شاهد هستیم. کدام کشور جهان را میتوان سراغ کرد که اینهمه بر سر شناسنامههای خود درگیری و جنجال داشته باشد؟ کدام کشور جهان را میتوان سراغ کرد که بر سر چند واژه در رسانهها به یکدیگر دشنام حواله کنند؟
اینها همه مظاهر همان تاریخهراسیِ مردم افغانستان استند. دولتمردان فعلی نیز این وضعیت را برای ادامۀ سلطۀ خود، مطلوب میپندارند. زیرا کمترکسی است که از قدرت بدش بیاید و بگوید که آن را به دلیل مسایل کلان ملی کنار میگذارد. آقای کرزی دقیقاً با توسل به همین تاریخهراسی مردم افغانستان، در دوازده سال گذشته موفق شد که در وضعیت شکننده نیروهای مختلف را یا در برابر هم قرار دهد و یا به گونههای متفاوت از آن بهرهبرداریهای سیاسی کند. جایگاه فلان قوم و ملیت در ساختار سیاسی کشور چهگونه تعیین میشود؟ کیها در این خصوص تصمیم میگیرند؟ و آیا این وضع توانسته به پرسشهای شهروندان کشور و بهویژه نسل جدید و جوان پاسخ گوید؟ بدون شک پاسخ منفی است؛ چون این مناسبات به جای اینکه ما را به هویت کلان برساند، در جزایر کوچک نگه میدارد.
طرح دولت وحدت ملی به همین دلیل حایز اهمیت است. این طرح، مناسبات مدرنِ قدرت را به رسمیت میشناسد و میخواهد برای حل مشکلات کشور راهی بیابد که دیگر هیچ قوم و ملیتی خود را منزوی و یا در خطر طرد شدن حس نکند. به معنای دیگر، طرح دولت وحدت ملی، تاریخهراسی را به تاریخباوری و آیندهباروی ارتقا میدهد.
Comments are closed.