جناب لوی سارنوال! رسانه شیطان را ببندید

گزارشگر:19 قوس 1392 - ۱۹ قوس ۱۳۹۲

رسانه‌ها امروز از یک طرف قدرت اصلاحی و آگاهی دهی دارند و از جانب دیگر قدرتی بزرگ‌تر از اتم برای تخریب و فروپاشی یک جامعه. اگر در جامعه ما یک رسانه به دست انسان‌های با خرد و وطن دوست قرار داده شود، از افغانستان گلستان می‌سازند و اگر به دست انسان‌های بی‌خرد و مریض گذاشته شود، شکی نیست که جامعه را یک شبه به تباهی می‌کشانند. mandegar
تجربه نشان داده است که یک رسانه در یک کشور توانسته با نشر یک کلمه سبب جنگ‌های طولانی نژادی گردد و نشرات تفرقه افگنانه و تحریک کننده آن سبب شود تا چندصدهزار انسان در چند ساعت از دم تیغ بگذرند. وضعیت واقعی اجتماعی در افغانستان هم از چنین حساسیتی متاسفانه برخوردار است و یک تلویزیون می‌تواند با تحریک اقوام و توهین اقوام و بی عزتی به آن‌ها و قرار دادن آن ها در برابر هم سبب یک جنگ بزرگ و مهار ناشدنی گردد؛ چیزی که تلویزیون ژوندون در پی آن است.
مدت‌هاست که مسوولان این تلویزیون به مانند یک شیطان عمل می‌کنند و تلاش دارند تا برادری اقوام ساکن در این سرزمین از هم بپاشند و در این راستا گاهی به مانند یک ابلیس به زنده کردن برخی از روزهای تلخ و خونینی می‌پردازند که بر مردم افغانستان گذشته و زنده کردن آن جز بازگشت گذشته تلخ و ایجاد دشمنی میان مردم این سرزمین چیز دیگری نیست. البته نشرات اخیر این تلویزیون هم در ادامه گذشته بوده؛ اما این بار وقیحانه تلاش کرده است تا دیگر اقوام را در برابر قوم باعزت پشتون قرار بدهد؛ آن هم با استفاده از آزادی بیان.
می‌دانیم که آزادی بیان یکی از ارکان اصلی دموکراسی است. بدون آن، واژۀ دموکراسی یک اسم توخالی و بی‌معنا می‌نماید. در دنیـا جامعه‌یی وجود ندارد که مصداقِ دموکراسیِ بدون آزادی بیان باشد. اما این آزادی به چه معناست؟ آیا این آزادی بی‌حدوحصر است و هیچ قاعده و قیدی نمی‌شناسد؟
بی‌گمان که خوانندۀ این سطور نیک می‌داند که چنین نیست و هر آزادی‌یی‌ مرزها و چارچوب‌های تعریف‌شده‌یی دارد که آزادی بیان نیز فارغ از چنین مرز و چهارچوبی نیست. لزومی ‌ندارد که در این مقال محدود، روی حدود و ثغور آزادی بیان بحثی صورت گیرد، اما این نکته قابل توجه است که افغانستان به عنوان یک کشور دموکراتیک که پذیرش نظام دموکراسی در قانون اساسی آن مسجل است، در این راستا حدومرزی را برای آزادی بیان تعریف کرده است و الزاماً هر شهروند این کشور باید آن را رعایت کند و هر تریبونی باید آن را پاس بدارد. با این همه، گاهی دیده شده که برخی از حلقات و گروه‌ها برای رسیدن به اهداف شوم و شخصی‌شان از این چهارچوب‌ها عدول کرده و از مفهوم آزادی بیان طوری استفاده کرده اند که شرایط سیاسی اجتماعی کشور را تا مرز بحران رسانده‌اند. یکی از این نمونه‌ها، برنامه‌های اخیر تلویزیون ژوندون بود که باعث شد به تنش‌های قومی ‌و زبانی دامن بزند. از آن جایی که همۀ شهروندان کشور در جریان این مسأله قرار دارند، لازم به شرح بیشتر نیست که چه‌گونه از طریق این تلویزیون علیه اقوام دیگر توهین و هتک حرمت صورت گرفت؛ ولی قابل یادآوری است که چنین تحریکاتی سبب شد جمعی زیادی از مردم علیه این تلویزیون اعتراض کنند. در پی چنین سروصداهایی، بر بنیاد پیشنهاد مجلس سنا و کمیسیون تخطی‌های رسانه‌یی، تصمیم گرفته شده که نشرات این تلویزیون توقیف شود، اما هنوز معلوم نیست که چه وقت این فیصله جامۀ عمل می‌پوشد.
به هر روی، بحث این جاست که وقتی نشرات یک رسانه از چارچوبِ اصول‌ تعریف‌شدۀ آزادی بیان فراتر می‌رود و باعث می‌شود که فتنۀ عمومی‌ ایجاد و روحیۀ ملی در کشور خدشه‌دار گردد، باید مطابق قانون با آن رسانه برخورد شود. هر چند گفته می‌شود که پروندۀ تلویزیون ژوندون تحت بررسی قرار دارد، اما از روند کُند این بررسی فهمیده می‌شود که دادستانی کل سعی دارد اصل آزادی بیان در این میانه زیر سوال نرود و تلاش دارد که روند بررسی مسیر قانونی‌اش را طی کند. ولی با این همه، مصلحت آن است که این روند سیر تندتری به خود بگیـرد.
زیرا تاریخ شاهد است که تبلیغات یک رسانه می‌تواند سبب فجایع بسیار بزرگی در یک جامعه شود. چنان که در سال ۱۹۹۴ نشرات نژادپرستانۀ رادیوی رواندا، منجر به کشتار حدود ۸۰۰ هزار توتسی رواندایی و هوتوهای میانه‌رو شد. خیلی دور نه همین نزدیک، شعارهای مظاهره‌چیان روز شنبه در کابل، خود نشان می‌داد که احساسات شمار زیادی از مردم به دلیل نشرات نژاد پرستانه و تفرقه انداز تلویزیون ژوندون جریحه‌دار شده است و نیز حضور گستردۀ مظاهره‌چیان بیانگر این موضوع بود و با توجه به وضعیت آشفتۀ سیاسی کشور، بسیار ممکن بود که دست‌هایی در این تظاهرات به کار می‌افتادند و باعث قتل و کشتار می‌شدند. اکنون هم تبِ این خشم پابرجاست و هر لحظه ممکن است که تظاهرات ادامه بیابد.
نکتۀ حساسِ مسأله این است که از یک‌طرف در برنامه‌های تلویزیون ژوندون عملاً تبلیغ می‌شود که «افغان» مساوی به «پشتون» است و این مملکت مال پشتون‌هاست، و از طرف دیگر مظاهره‌چیان شعار می‌دهند که این جا «خراسان» است. آیا این به مثابۀ حرکت‌ها و علایق تجزیه‌طلبانه نیست که نطفه‌اش در رسانۀ ژوندون بسته شده است؟
هنوز هم در نشرات تلویزیون ژوندون، تغییراتی نیامده است و بر همان منوال سابق ادامه دارد. هنوز هم در این تلویزیون گفته می‌شود که واژۀ افغان، معادل پشتون است و صاحبان اصلی این سرزمین، پشتون‌هاست و بقیه اقوام مهاجر اند. بسیار محتمل است که ادامۀ چنین نشراتی، روحیۀ ملی را بیشتر صدمه بزند و غرور اقوامِ دیگر را بیشتر جریحه‌دار سازد. بنابراین، توجه مسوولان محترم دادسـتانی باید بیشتر به حل‌وفصلِ این قضیه معطوف گردد.
حرام‌زاده خواندن و مهاجرخواندنِ جمع عظیمی‌ از مردم ساکن کشور، هرگز با اصول آزادی بیان برابر نیست. آزادی بیان چارچوبی دارد که باید رعایت شود. عدول از چنین چارچوبی از سوی هر رسانه‌یی که صورت گیرد، باید با مجازات قانونی پاسخ داده شود.
ما همــه در حال تمرین آزادی بیان استیم. بسیار محتمل است که رسانه‌های ما خطا داشته باشند ولی این خطاها اصلاح شدنی اند اما در تلویزیون ژوندون واضح است که خطایی صورت نگرفته بلکه به گونه قصدی حرکتی ضد ملی صورت یافته که می تواند آتش جنگ داخلی و نزاع قومی را در کشور دامن بزند. این موضوع باید از سوی نهادهای قانونی و عدلی به گونه جدی مورد توجه و تحقیق قرار گیرد. ورنه، دامن‌ زدن به تبعیض قومی و زبانی زیر نام آزادی بیان، سبب فاجعه‌های جبران‌ناپذیر خواهد شد و افغانستان را زیر و رو خواهد کرد. حالا چشم همه به سوی نهاد دادستانی کل یا لوی سارنوالی و هم‌چنان نهاد ستره محکمه یا دادگاه عالی دوخته شده است که در برابر این رسانه نژاد پرست چه اقدامی خواهند کرد؛ زیرا اگر به این رسانه برخود جدی نشود شکی نیست که به آتش زدن به خرمن جامعه اجازه داده می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.