احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت ـ بخشی/ 23 قوس 1392 - ۲۲ قوس ۱۳۹۲
به باور نویسندۀ این سطور، شعر از ارزش اندیشهیی نمیکاهد و آن را نامعتبر نمیکند. شعر در مواقعی حامل اندیشه و حکمت است و عاقلانه نیست اگر از حکمت و خیر کثیری که در شعر نهفته است، محروم و بیبهره بمانیم.
به عنوان سخن پایانی، علامه سلجوقی میگفت: خداوند به گونهیی که در اشعار مولوی و حافظ و بیـدل تجلی مییابد، در هیچ فلسفۀ دیگری چنین تجلی ندارد.
شاید این خود نمایانگر وسعت قلمرو، جاری بودن و پهلودار بودنِ زبان شعر باشـد.
نتـیجه:
مباحث مطرحشده در این مقاله را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱٫ شعر در واقع اوج تجلی زبان است و زبان در حد مجسمه در شعر تجسم مییابد و به جاودانهگی میپیوندد؛ در حالی که وحی نیز از ساختمندی زبانی برخوردار است و در واقع هر دو شعر و وحی، مظروف ظرف واحدیاند که همانا زبان است هرچند از جهات دیگر با هم متفاوت و حتا قیاسناپذیر اند. در همین سورۀ شعرا صراحتاً آمده است که حضرت ابراهیم به صورت دعا از پروردگار خویش میخواهد که: وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآَخِرِینَ (الشعراء: ۸۴) ترجمه: و برای من در میان امت های آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار بده! از این آیۀ قرآن کریم به وضاحت میتوان بر استمرار و ماندگاری در ساختهای زبانی استناد کرد و اینکه هرگاه چیزی در ساخت زبانی و قالبهای زبانی ریخته شد، همانند ساختهای زبانی ماندگار خواهد شد چنانکه این قالبهای زبانی، خود ماندگار و جاودانیاند و مظروف آنها نیز چنین شأنیتی دارد.
۲٫ شعر یکی از قلمروهایی است که در آن شاعر به بازنمایی یافتههای درونی خویش پرداخته و با انگیزش احساساتی مشابه در مخاطبین، به نوعی آرامش درونی دست مییابد که این تخلیۀ روانی به آرامشِ هرچه بیشتر روانی فرد شاعر انجامیده و در نهایت، سلامت روانی شاعر را برمیتابد.
۳٫ شعر اساساً شأنیت ابزاری دارد و بهنفسه هدف نیست. با این حساب، مبتنی بر اصل «الوسائل تعتبره بمقاصدها»، اهداف توجیهگر وسایلاند و وسایل به اعتبار اهدافی که به کار گرفته میشوند. با این وصف، شعر وسیلهیی است که میتوان آن را به مقاصد گوناگونی به کار بست و جز حیثیت ابزاری ندارد حل و حرمت شعر نیز متکی بر این است که در جهت چه اهدافی به کار گرفته میشود.
۴٫ شما در برخورد با شعر با استوارترین نوع زبان روبرو استید، حتا ساخت زبانی شعر گاهی به پای مجسمه میرسد و این فی نفسه امریست کمنظیر. منظور این است که شعر اوج تجلی زبان است و اگر خواسته باشیم با زبان برخوردی صمیمی و عمیق داشته باشیم، دقیقاً باید به شعر رو کرد و شعر خواند.
۵٫شعر در واقع تجربهیی آمیخته با احساسات و زیبایی است که بیان آن به معنای ترجمۀ آن است، چنانکه «شخصی بودن» و»نایکسان بودن» از ارکان تجارب زیبایی شناختی، احساسات و عواطف انسانی است که در یکی از مصادیق خویش به شعر میانجامد.
۶٫ آیۀ فوق از تبعیت شاعر هشدار میدهد و تصریح میکند که پیروی از شخصی که فقط به بازنمایی حالات درونی خویش ـ اگر هدف از شعر را بازنمایی بدانیم ـ میپردازد و یافتههای درونی خویش را با زبان تصویر باز مینماید، عاقلانه و منطقی نیست. زیرا شاعر به منظور تسکین و آرامش روانی خویش و با بهرهگیری وافر از قوۀ مخیلهاش به تصویرگیری حالات و یافتههای شخصی و درونی خویش میپردازد و شعر هیچ غایتی جز بازنمایی ادراکات باطنی شاعر ندارد.
۷٫امام فخر رازی در ذیل آیۀ وَمَا عَلَّمْنَـاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنبَغِى لَه… آورده است: «إن من الشعر لحکمه». گاهی شاعر لفظی را مورد توجه قرار میدهد که موافق حکمت است و گاه حکیم معنایی را اراده میکند که موافق وزن شعری است، با این تفاوت که حکیم به سبب این موافقت وزن، شاعر خوانده نمیشود اما شاعر به سبب تذکر (نکات) حکمت، حکیم نامیده میشود.
۸٫ شاید از همینجاست که برخی شعرا در تاریخ ادبیات زبان فارسی به حکیم ملقب گردیدهاند، چنانکه گفته میشود: حکیم ناصر خسرو بلخی، حکیم نظامی گنجوی، حکیم فردوسی و غیره… .
۹٫ در قرآن کریم سورهیی به نام «شعراء» وجود دارد که بیشتر از پیش بر اهمیت شعر در زندهگی اجتماعی انسانها اشاره دارد. نفس نامگذاری یکی از سورههای قرآن کریم به سورۀ شعرا، توضیح میدهد که شعر و شاعر از منظر اسلام اهمیت فراوانی دارند؛ هرگاه شعرا توأم با ایمان و عمل صالح وارد کارزار اجتماعی گردند، نقش آنان قابل توجه و حتا تعیینکننده است.
۱۰٫تأملانگیزتر از همه اینکه: آیات پایانی ۲۲۴- ۲۲۷ سورۀ شعرا که همانا در مواردی از آن به حرمت شعر استناد میشود، شاعرانهترین نوع کاربرد زبانی دارد و علیرغم برخورداری از وزن و قافیه، از ژرفا و عمق قابل ملاحظهیی برخوردار است و رساترین نوع زبان به کارگرفته شده است؛ اما آنچه تذکر رفت به این معنا نیست که قرآن کریم شعر است و نیز نمیتوان از «شعر نبودن قرآن»، نکوهیده بودن شعر را نتیجه گرفت.
بنا بر آنچه گفته آمد، آیههای پایانی سورۀ شعرا که گاهی با آن شعرا اغواشونده خوانده میشوند، واجد معانی ظریفی است که نیاز به کاوشهای بیشتری دارد. در خور تأملتر اینکه در این آیات شعرا نه، بلکه پیروان شعرا اغواشده خوانده شدهاند و علت اغواشوندهگی پیروان شاعران نیز در آیۀ ۲۲۵ سورۀ شعرا، همانا تخیلبافی و عدم تعهد شعرا است. گویی قرآن کریم، پیروی از شعرایی را که در تصورات خیالی و خیالبافیهای کور و بیمفهوم لغزیدهاند، باعث اغواشوندهگی تعریف کرده و در آیۀ ۲۲۶ سورۀ مزبور، عدم صدق اخلاقی یا به تعبیری دیگر، همان نایکسانی قول و عمل را از عوامل اغواشوندهگی پیروان شعرا توصیف کرده است.
فهرست مآخذ:
۱٫ قرآن کریم
۲٫ سنن ابن ماجه ، ج ۲
۳٫ نذیر، پوهنوال دادمحمد، نگاهی به منطق قدیم (۱۳۹۰ خورشیدی)، چاپ سوم (افغانستان: کابل، انتشارات رسالت)
۴٫ البکری، محمد علی بن محمد علان بن ابراهیم، دلیل الفالحین لطرق ریاض الصالحین، ج ۵
۵٫ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان (۱۳۷۴ ه ش)، ج ۱۵، (ایران: قم- انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم)
۶٫ الرازی، محمد بن عمر بن حسین، تفسیر الفخر الرازی، ج ۱، (ایران: دار إحیاء التراث العربی)
۷٫ نصربن محمدبن ابراهیم بحرالعلوم، ، ج۲، (لبنان: بیروتـ دارالفکر)
۸٫ بیدل، ابوالمعانی مرزا عبدالقادر، دیوان بیدل دهلوی(۱۳۸۶خورشیدی) ج ۲، چاپ اول (ایران: تهران، نوبهار)
۹٫ سروش، احمد، مقدمۀ کلیات اقبال(۱۳۸۶ خورشیدی)، طبع هفتم، (ایران: تهران- انتشارات سنایی)
۱۰٫حسینی، رضا سید ، مکتبهای ادبی(۱۳۹۱ خورشیدی) ج ۲، چاپ هفدهم (ایران- بنگاه انتشارات نگاه)
۱۱٫طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین،(۱۳۷۵ خورشیدی) ج۶، (ایران: تهران)
۱۲٫احمد علی، بابایی، برگزیدۀ تفسیر نمونه، (۱۳۸۲ خورشیدی) جلد ۳ (ایران: تهران، دارالکتب الاسلامیه)
۱۳٫تابعی، احمد، پستمدرنیته و عدم تعین (۱۳۸۲ خورشیدی)، چاپ اول (ایران: تهران- نشر نی)
Comments are closed.