احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





نویسنده‌ها برای جایزه نمی‌نویسند

- ۱۵ سنبله ۱۳۹۱

گفت‌وگو با «مارگارت ات‌وود»، نویسنده کانادایی

بولان لاهیری

بحث‌انگیز بودن، همیشه جزوِ لاینفکی از «مارگارت ات وود» بوده است. او به عنوان رییس سابق «انجمن قلم کانادا»، از دیرباز قهرمانِ دفاع از حقوق نویسنده‌گان بوده است. این نویسنده که یکی از تحسین‌شده‌ترین نویسنده‌گان زمانه ماست، به جوایز ادبی به عنوان یک موضوع روزمره و معمولی نگاه می‌کند.
در حال حاضر، این نویسنده مشهور کانادایی، سرش از هر زمان دیگری شلوغ‌تر است. از یک طرف نقدهای تحسین‌آمیزی که بر شاهکارش‌؛ یعنی، رمان «سال سیل» نوشته شده، و از طرف دیگر، فروش موفقیت‌آمیز کتاب «بازپرداخت» که در آن رکود اقتصادی حال حاضرِ جهان به طرز مرموز و عجیبی پیش‌بینی شده، باعث شده تا با تقاضاهای کاریِ زیادی روبه‌رو شود.
گفت‌وگو با ات‌وود، طنزآمیز و به طرز خارق‌العاده‌یی، تیزهوشانه و هر از گاهی با خنده‌های بی‌درنگ که به طرف مقابلش سرایت می‌کند، همراه است.
الان منتظر بردنِ جایزه نوبل هستید؟
ـ خدای من! نویسنده‌ها برای جایزه بردن نمی‌نویسند. آن‌ها برای خواننده‌گان ناشناخته خود می‌نویسند. وقتی کسی به نویسنده‌گی مشغول است، نباید انتظار جایزه بردن داشته باشد، درست مثل کسی که وقتی در یک مسابقه شرکت می‌کند، نباید خیلی بر روی برنده شدن متمرکز شود.
آیا خواننده‌گان‌تان در هندوستان می‌توانند انتظار داشته باشند که شما را به زودی در هندوستان ببینند؟
ـ ما تا حالا سه مرتبه به هندوستان آمده‌ایم. هربار هم از دفعه قبل عالی‌تر بوده است. این سرزمین متنوع آن‌قدر جاهای زیاد دارد که من هرگز ندیده‌ام. ولی واقعیت این است که من الان بالای ۷۰ سال سنم است و باید فعالیت‌های خیلی سخت زنده‌گی‌ام را کم کنم. البته الان هم که تکنالوژی‌های جدید روی کار آمده… مثلاً شاید بشود از طریق «کنفرانس ویدیویی» این کار را انجام داد. «نورمن می‌لر» یک‌بار به همین شیوه از اتاق نشیمنش در «نتییو انگلند»، در «ادینبرا» ظاهر شده بود.
وقتی به گذشته‌تان نگاه می‌کنید و زنده‌گی و حرفه خارق‌العاده خود را می‌بینید، چه چیزی بیشتر از همه شما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد؟
ـ من کانادایی هستم و ما کانادایی‌ها نباید خودمان را آدم‌های مهم و تأثیرگذاری بدانیم، چون این کار در فرهنگِ ما پسندیده نیست. هر کانادایی ‌معروفی که دچار غرور شود و باد به غبغبش بیاندازد، خیلی سریع او را سر جایش می‌نشانند و بادش را خالی می‌کنند. ولی به نظر من، کمی تعجب‌برانگیز است کشوری که در دهه ۱۹۵۰ دچار رکود فرهنگی بود ـ آن موقع من نویسنده‌گی را تازه شروع کرده بودم ـ الان به لحاظ فرهنگی بسیار فعال شده و نویسنده‌های زیادی که دارای جایگاه بین‌المللی هستند، به دنیا معرفی کرده است.
چه چیز زنده‌گی‌تان را با علاقه بیشتری به یاد می‌آورید؟
ـ مثل بیشتر آدم‌هایی که دوران کودکی خوب و خوشی داشته‌اند، دوران کودکی‌ام را با بیشترین علاقه به یاد می‌آورم. به نظرم خیلی آدم خوشبختی بودم که دوران کودکی‌ام به آن شکل بوده، چون من در شرایط غیرعادی و منزوی که چیزهای «مادی» زیادی دور و برم نبود، بزرگ شدم؛ ولی همین شرایط خاص باعث شد که مطالعه و نویسنده‌گی در من پرورش یابد. خانواده من برای قصه‌گویی و مطالعه کتاب، ارزش زیادی قایل بودند.
چیز مهمی هم بوده که موجب افسوس و پشیمانی شود؟
ـ همه ما آدم‌ها اگر شرایط کمی متفاوت بود، ممکن بود به شیوه‌های دیگری زنده‌گی کنیم. خیلی افسوس می‌خورم که قدم بلندتر نشد، یا خواننده اپرا نشدم، ولی به هر حال، در مورد هیچ کدام از این‌ها هم کاری از دست من برنمی‌آمد.
بیایید به عقب برگردیم و از آغاز نویسنده‌گی‌تان صحبت کنیم… چه چیزی باعث شد که نویسنده‌گی را   به عنوان حرفه خود انتخاب کنید؟
ـ اولین رمانِ من درباره مورچه‌ها بود! این رمان «کنش» داستانیِ چندانی نداشت، ولی تمرین خوبی برای نویسنده‌گی بود… نویسنده باید دلیل خوبی برای خواندنِ یک کتاب تا انتها داشته باشد. عمه‌ام به من می‌گوید من از ۵ ساله‌گی می‌خواستم نویسنده ‌شوم… در حدود شش ـ هفت ساله‌گی دست از نویسنده‌گی کشیدم و نقاشی را شروع کردم، و بعد در حدود ۱۶ ساله‌گی نویسنده‌گی را دوباره شروع کردم.
شما در کتاب «بازپرداخت» با تسلط به موضوعات متنوعی پرداخته‌‌اید. آیا برای نوشتن این کتاب تحقیقات زیادی انجام دادید؟… آیا با توجه به تخصصی بودن موضوعاتی که در این کتاب به آن‌ها پرداخته‌اید، نگران نبودید متخصصان بعضی از چیزهایی را که راجع به آن‌ها صحبت کرده‌اید، زیر سوال ببرند؟
ـ من الان سال‌هاست که در زمینه‌های مختلف کسب تجربه کرده‌ام؛ آدم سنش که بالاتر می‌رود، تجارب بیشتری کسب می‌کند. من یک دستیار تحقیق استخدام کردم تا در مورد یک‌سری از موضوعات مطرح‌شده در این کتاب تحقیق کند، ولی ایده‌های اصلی کتاب، مال خودم بودند. این ایده‌ها در اصل برای یک‌سری برنامه‌های تلویزیونی بودند و عموم مردم هم به آن‌ها علاقه‌مند اند. نویسنده‌گان تعمیم‌دهنده‌گان بزرگی هستند؛ وقتی می‌بینید که چه‌قدر چیزها می‌توانید از درونِ اتاق کوچک زیر شیروانی بیرون بکشید، واقعاً شگفت‌زده می‌شوید. کتاب «بازپرداخت» درباره اقتصاد نیست، درباره رفتار انسان‌هاست؛ درباره ایجاد تعادل و توازن است. کودکان همیشه از این جمله استفاده می‌کنند: «عادلانه نیست»… به نظر من، این جزو اساس سرشت بشر است.
ایده نوشتن کتاب «بازپرداخت» از کجا به ذهن‌تان رسید؟
ـ وقتی از من خواسته شد که در دانشگاه تورنتو به مدت یک هفته سخنرانی کنم، پاسخ منفی دادم. آن موقع به دنبال ایراد سخنرانی‌های ادبی در دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج بودم، تا این‌که یک اتفاق جالب رخ داد. انتشارات آنانسی نزدیک بود حق برگزاری این سخنرانی‌ها در دانشگاه تورنتو را از دست بدهد و من در مصاحبه‌یی با خبرگزاری کانادایی «سی. بی. سی» گفتم که کسی نمی‌تواند این حق را از انتشارات آنانسی بگیرد. وقتی «بازپرداخت» منتشر شد، تبدیل به یک پدیده شد. از اکتوبر سال ۲۰۰۹ تا الان این کتاب ۴ بار تجدید چاپ شده است. این کتاب از آن زمان تا کنون همیشه در صدر فهرست پرفروش‌ترین‌ها بوده، و حدود ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نسخه فقط در امریکای شمالی فروش داشته است. آدم هرگز نمی‌تواند بفهمد ایده نوشتن کتابش را از کجا آورده… در امتحان‌های دبیرستان یک‌سری اشکال هندسی بود که ما سعی می‌کردیم از زوایای مختلف به آن‌ها نگاه کنیم. سوار مترو که می‌شدم آگهی‌هایی که درباره اقساط می‌دیدم، مرا به فکر می برد… حتا در رمان‌های تاریخی قرن نوزدهم هم پول موضوع مهمی بود. مثلاً در رمان‌های «جین آستن»، مدام صحبت قسط به میان می‌آید. یا مثلاً، در رمان «بلندی‌های بادگیر»، «هیثکلیف» فقیر و بی‌پول می‌رود و وقتی بازمی‌گردد، آنقدر پولدار شده که بتواند خانه را از مالک قبلی‌اش پس بگیرد. یا مثلاً رمان «آسیای کنار فلاس» (اثر «جورج الییوت») درباره پول است.
من برای تصاویر رمانم از رمان‌های قرن نوزدهمی استفاده کردم، چون معروف‌تر اند و تعداد بیشتری از مردم آن‌ها را می‌شناسند. قرن نوزدهم دوره جنبش‌های بزرگ اجتماعی بود. مردها در یک چشم برهم زدن پولدار می‌شدند. ثروت امریکایی با اشراف‌سالاری انگلیسی پیوند می‌خورد تا از نردبان اجتماعی بالا برود. آن موقع هیچ‌گونه حصار امنیت اجتماعی وجود نداشت. عواقب ناتوانی در بازپرداخت قسط می‌توانست توانفرسا باشد.
در رمان «مادام بوواری» اثر فلوبر، وقتی وکیل مدافع در دادگاه می‌گوید که زن داستان به‌خاطر رفتارش تنبیه شده، در واقع برای حواس‌پرتی از اصل قضیه بود. مساله اصلی این بود که آن زن بیش از اندازه پول خرج کرده بود. رمان‌های زیادی در ارتباط با موضوع پول وجود داشت که من می‌توانستم از آن‌ها استفاده کنم… رمان‌های آلمانی و روسی… ولی دیگر سراغ این آثار نرفتم.
از شخصیت «اسکروچ» استفاده کردم، چون همه او را می‌شناسند. اسکروچ و دکتر فائوستوس. برای فائوستوس، آزادانه خرج کردن برابر با عذاب ابدی است و برای اسکروچ، رستگاری.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.