احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمود عباديان/15 دلو 1392 - ۱۴ دلو ۱۳۹۲
کانت در «نقد عقل محض» بر این نظر بود که مسایل زیباشناختی را نمیتوان از مواضع کلی معتبر درک کرد؛ اصول زیباشناختی خصلتِ تجربی دارند و از اینرو نمیتوانند در تدوین قوانین کلی (و پیشینی) کمک کنند. اما در ۱۷۸۷ این نظر را تغییر داد. او در نامهیی به راینهُولد نوشت که موفق به «کشف اصول پیشینی جدید» شده است، و آن «حس خوشایندی و ناخوشایندی»۲ است. نظام فلسفۀ انتقادی کانت سه بخش دارد که همساز با سه استعداد روان(پسوخه) آدمی است: شناسندهگی، ارزشنهندهگی و خوشایندهگی. زمانی که نقد اول و دوم نوشته شدند، بخشهای نظری و عملیِ این فلسفه بحث شدند. بخش مرکزی دیگر فلسفۀ او غایتشناسی نام دارد. بعداً غایتشناسی با «نقد قوۀ قضاوت» ترکیب شد. کانت، غایتشناسی را فقط به عنوان اصل بررسی موضوع (عین)، به ویژه ارگانیسم زنده میدانست و به کار میبرد که در آن همه چیز غایتمند است، یعنی هر بخش ضرورتاً همبسته به بخش دیگر است، آنچنان که گویی آنها را یک عامل هوشمند با توجه به هدفی که برای آنها منظور کرده، سامان داده است. کانت در سال ۱۷۸۸ متوجه شد که عرصههایی در فعالیت انسان وجود دارند که آنها نیز مرتبط با یک اصل انداموارند، آن را هنر نامیـد.۳
در یک نظر کلی سه «نقد» کانت؛ نقد عقل نظری(۱۷۸۷)، نقد عقل عملی(۱۷۸۸) و نقد قوۀ قضاوت(۱۷۹۰) به عنوان کارورزی فلسفی، سه قلمروِ بزرگِ فعالیت بشری (شناخت، رفتار اخلاقی، قضاوت زیباشناختی و نیز «داوری» طبیعت از دید غایتشناختی) را نمایش میدهند.
علاوه بر این، هر سه «نقد» اینگونه شاخص میشوند که اشتقاق اصول یا قواعد این فعالیتها را از نقطهنظر تعقلی(راسیونالیستی) از تجربه رد میکنند، بیشتر آن را در مورد هریک از آنها پیشینی(اپریوری) فرض میکنند؛ یعنی قواعدی که بر تجربه مقدماند، قواعدی که فعالیت در قلمرو مورد نظر را تنظیم میکنند؛ این دیدگاه شالودۀ آرشیتکتونیک متوازی سه اثر بنیانی «نقدگرایی» کانت را میسازند. البته همگونی ساختار این سه «نقد» نباید موجب نادیده گرفتنِ تفاوت اساسی این سه نقد در تأثیرگذاری تاریخیشان شود. نظریۀ شناخت کانت بر این اندیشه بنا دارد که برای شکلگیری تجربه، علاوه بر دادههای ضروری حسی، نیاز به اصلی است که آنها را سامان میدهد، در نظر کانت این اصل، خودمختار و اولیه است. در تفاوت با پیشینیان، کانت بر آن است که تجربه دربارۀ موضوع یک امر بیرونی نیست، او شناخت ما را برآیند ازانیدن کنش سوبژه میداند. نقد قوۀ قضاوت، زیباشناسی پیشینی(اپریوری) را وسیلهیی در نوعی چشمانداز شناختهشدن شیء فینفسه تلقی میکند. نظریۀ زیباشناختی کانت با تفکیک علاقۀ زیباشناختی از توجه به فایدهمندی شروع میشود. بدین وسیله، وارستهگی یا خودمختاری هنر، وجه تمایز اساسی آن از دیگر عرصههای کنش فرهنگی آدمی مشخص میشود. کانت در این گام برای تبیین خود ویژهگی هنر از یک پارادوکس استفاده میکند، یعنی میخواهد ویژهگی این موضوع را درآن نشان دهد که آن نه شناخت نظری و نه خوشایندی از علاقهمندی به موضوع (یعنی تحقق یک اصل اخلاقی) است، بلکه وارسته است.۴
تز «خوشایندی ناپادرمیان/بیتفاوت (interesseloses Wohlgefallen) بر تفکیک رویکرد زیباشناختی و خواستی(علقهیی) بنا دارد. تقابل علاقۀ زیباشناختی و علاقۀ فایدهمندی توأمان با رویکرد نظری، پیش از کانت نیز شناخته و مطرح بوده است، بیآنکه رویکرد زیباشناختی از علاقهمندی تفکیک شده باشد. از اینجا دو نوع «مشارکت» ـ یکی رویکرد صرفاً عینی که توجه به رابطه با موضوع مورد نظر و تعیین آن دارد، و رویکرد زیباشناختی و خوشایندی حسی که در آن رابطهیی که حاصل از ارضاست، که درآن «رابطۀ وجود موضوع با موقعیت من (سوبژه) در آن است ـ تا آنجا که چنین رابطهیی وجود دارد»، اصلاً بیان نشده است. نظریۀ زیباشناختی از کوششهای متفکران پیشین کانت در تدوین نظام زیباشناختی در این امر تفاوت دارد که درآن دو نحوۀ خوشایندی از یکدیگر تفکیک شدهاند، یعنی خوشایندی «علاقهمندی» ـ علاقهمندی به موضوعی که تأثیر میگذارد(خوشایندی از «امر مطبوع توسط ارضای درخواست، یا خوشایندی از تحقق منظور اخلاقی حاصل میشود)، و خوشایندی بیتفاوت نسبت به موضوع، خوشایندی زیباشناختی.۵
از آنجا که درخوشایندی ناپا درمیان/بیتفاوت خواست تسلط بر موضوع عمل نمیکند، صفت مشخصهاش «نظر مساعد» به موضوع است۶، که لزوماً شیء واقعی نیست، بلکه فرضاً میتواند تصور یا یک موضوع ناواقع(قهرمان یک رمان) باشد. این «نظر مساعد» از یکسو شرط تجربۀ (زیستن) زیباشناختی است و از سوی دیگر، ما را از «مشارکت» در آن خرسند میکندـ مشارکتی که به وسیلۀ آن موضوع به نحو غیرمفهومی(غیرکلی ـ انتزاعی) به ما چیزی در باب شیء فی نفسه (بنیان همۀ چیزها) میگوید. بیتفاوتی یا علیالسویهگی خوشایندی زیباشناختی کلاً به معنای آن نیست که موضوع برای مصرفکننده اثر هنری جالب نیستـ چراکه در آن صورت اثر هنری برای مصرفکننده معنایی نمیداشت ـ بلکه معنایش صرفا آن است که او در مناسبت خاص آزاد (وارستهگی) با آن است، که معنایی سوای تولیدی در عرصۀ عملی یا اخلاقی دارد. البته قضاوتهای زیباشناختی در مقابل حکمهای شناختی در نوساناند؛ از همینرو به آنها چیزی نسبت نمیدهیم که در آنها به طور عینی اثباتپذیر است و آنچه را که از موضوع حکم شناختی صادر کند؛ کانت از قضاوتهای زیباشناختی به عنوان دربارۀ نظر دادن(Beurteilung) سخن میگوید. در واقع قضاوتهای زیباشناختی آن چیزی را موضوعی(تماتیزه) میکنند که حالت(وضع) ما را در آنباره ابراز میکند. کنشی که بدین وسیله انجام میگیرد، حاصل فهم (فاهمه) نیست که رابطۀ موضوع و محمول را در حکم شناختی تنظیم میکند، بلکه پیامد نوع خاصی است که کانت آن را زیر عنوان «قوۀ قضاوت» (Urteilskraft) شاخص میکند.
اشاره شد که در آنچه در قضاوت زیباشناختی بر موضوع حمل میکنیم، «وضع» ذهنی ماست(ذهنی به این معنی که توجه ما به نظردهندهگان در باب موضوع است، نه خود موضوع). و درضمن اینکه وقتی قضاوت زیباشناختی میکنیم، و طی آن به موضوعی صفت «زیبا» اطلاق میکنیم، این قضاوت از آنرو ذهنی نیست که گویا در موضوع چیزی نیست که ما را به آن قضاوت برانگیخته باشد. کانت این مسأله را که چیزی از موضوع و چهگونه ما را به خوشایندی زیباشناختی سوق میدهد، با توجه به دو نظریۀ «زیبایی» معطوف میکند که یکی از آن دو را میتوان صوری و دیگری را محتوایی نامید. نخستین پرسشی را که کانت باید حل کند، پرسش بر اصل و خصلتِ خوشایندی زیباشناختی است. کانت میپرسد «آیا در قضاوت ذوق، احساس خوشایندی بر نظردادن دربارۀ موضوع پیشی دارد، یا برعکس است؟»۷
پیچیدهگی مسأله در آن است که کانت در باب ذوق به عنوان استعداد «قضاوت توسط… خوشایندی» ۸ سخن میگوید؛ چنان مینماید که خوشایندی و نظر دادن توأماناند. در عبارتی که مسأله را بیان میکند، بر راهحل آن دلالت شده است: «آگاهی از غاییات صوری صرف در کنش نیروهای شناختی ضمن تصوری که از موضوع افاده میکند، خود خوشایندی است، چرا که حاوی دلیل بر کنش سوبژه در جانبخشی (شاداب کردن) نیروهای شناختی او است.»۹
مراد کانت از نیروهای شناختی استعداد تصویرپردازی و فهم (فاهمه) است. بعضی موضوع (عین)ها محرک چیزی همچون «هارمونی» نیروهای شناختیاند، «کوک هماهنگ»، «کنش وارسته» (بازی)اند. خوشایندی پیامد این سوبژه احساسکننده است، یک احساس ساده نیست، به عنوان مثال، یک خوشایندی حسی، بلکه آگاهی «جاندهنده» به نیروی خیال و به همراه فهم (فاهمه) است که «فعالیت آزاد» خود را بازی میکنند. در مورد رابطه با موضوع، چنان است که خوشایندی «وضعیت فکر»(Gemuetsstand)است ـ که البته ضمن تصوری که موضوع به ما داده است. چهگونه موضوع باید موجب شود که ما را به فکر خوشایندی زیباشناختی رهنمون شود؟ بنا به نظر کانت، خوشایندی نمیتواند چیزی سوای هماهنگی موضوع با استعدادهایی شناختی ابراز کند، که در قضاوت بازتابی پدید میآیند، والبته تا آنجا که آنها وجود دارند۱۰٫ بدین سان آشکار میشود که خوشایندی منتج نوعی «نظر دادن» است که آیا موضوع با استعدادهای شناختی ما همساز است یا خیر. اما این «نظر دادن» برحسب شناخت صورت نمیگیرد، بلکه حاوی شکل وضع(حالت) مساعد نیروهای شناختی ماست. هر آینه این وضع ایجاد شود، موضوع به عنوان «همساز» داوری شده است، وگرنه به عنوان «ناهمساز» تلقی میشود».۱۱
کانت ادامه میدهد. «متناسب» (درخور)بودن موضوع برای استعدادهای شناختی ما البته بر موضوع ابراز میشود، و به عنوانهارمونی، «قاعدهمندی، ساختار غایتمند»، «هماهنگی کثرت در وحدت» موضوع. این ساختار را میتوان در آنالژی با طبیعت تکنیکی، یعنی موجودات طبیعی که دارای ساختار «کثرت در وحدت»اند ـ غایتمندی نام نهاد… اما درحالیکه غایتمندی در طبیعت معنی محتوایی دارد و امکان میدهد که در آن «جهتیابی» کرد، غایتمندی زیباشناختی موضوع برای شناخت معنیدار نیست، «غایتمندی بیغایت» است.
حال به مسالۀ تعهدآوری قضاوت زیباشناختی نظر میافکنیم. این تعهد باید به معنی آن باشد که بحث از قضاوت عینی است که برخی تعینهای اثباتشدۀ موضوع را افاده میکند. میدانیم که این شرط برای قضاوت زیباشناختی اعتبار ندارد. با اینهمه دارای شکل اظهاری(ادعایی) دارد که با درخواست مبنی بر توافق کلی ارتباط دارد. درحالیکه قضاوت دربارۀ «امر مطبوع» صرفاً برای من اعتبار دارد(من از آن خوشم میآید)، قضاوت زیباشناختی دارای اعتبار کلی است(این موضوع زیباست، زیباست برای همهگان). از اینرو میتوان گفت، «امر زیبا آن چیزی است که بدون مفهوم متصور شده و به عنوان موضوع کلی پسندیده(دوست داشته) میشود. و کانت به اصل انتینومی(خلاف آمد) روی میآورد. «خوشایندی را که احساس میکنیم به هر فرد دیگری در قضاوت ذوق نسبت میدهیم، آنچنان که وقتی چیزی را زیبا مینامیم، گویی میتوان آن را صفت موضوع دانست که در موضوع برحسب مفهوم متعین شده است.»۱۲
پارادوکسی که در جملۀ بالا آمده است (اینکه: با آنکه زیبایی را نمیتوان به عنوان خصوصیت موضوع اثبات کرد، قضاوت ذوق پایبندی کلی دارد)، میتوان آن را در تز و انتیتز زیر بیان کرد:
۱) قضاوت ذوق بر مفاهیم بنا ندارد، چرا که نمیتوان در آنباره استدلال کرد(طبق مدرک تصمیم گرفت)؛
۲) قضاوت ذوق بر مفاهیم بنا دارد، چرا که در غیر این صورت ـ قطع نظر از گوناگونی آن ـ حتا نمیتوان در آنباره ستیز کرد(مدعی موافقت ضروری دیگران با این قضاوت شد.»
اما چهگونه میتوان بستهگی میان موضوع زیباشناختی و خوشایندی را که قرار است اعتبار کلی داشته باشد، متصور شد؟ مشکل در آن است که خوشایندی از یکسو یک امر شخصی است و از سوی دیگر کنایه (دلالت) بر محتوای «منطقی»(شناختهشوندهگی) موضوع دارد. از طرف دیگر تز اساسی کانت: «خوشایندی» ضرورتاً در مناسبت با موضوع قضاوت شده است، یعنی نه تنها برای سوبژه، که این شکل را درمییابد، برای هرکس که قضاوت میکند،۱۳ اعتبار دارد.
بنابراین قضاوتهای ذوق بر یک زیرنهاد فراحسی بنا دارند که کاملاً شفاف نیستند، معذلک آن اندازه تعین دارند که دربارۀشان بتوان به عنوان «پنهانی ژرف در همۀ مردمان شالودۀ مشترک، اتفاق نظر در قضاوت اشکال دارند، که میتوانند از موضوع(عین)هایی که به آنها داده شده است، سخن گفت. گرایش صوری زیباشناسی کانت به معنایی به آموزه در باب «زیبایی آزاد» در مقابل زیبایی «وابسته» میانجامد. زیبایی آزاد مفروض بر آن نیست که موضوع چه میتواند باشد. گُلها، صدفها، برخی پرندهگان نمونههای این «زیبایی آزاد»اند. برای نظریۀ زیباشناختی کانت، شاخص تنش بین تعینهای نظری که از موضع صوری منتج میشوند، که نشان مستثنا شدن قلمرو زیباشناختی از دیگر اشکال شرکت در موضوعها(اعیان) و از شناخت است، و از گرایشهای جمله کردن موضع زیباشناختی و مواضع دیگر زندهگی است. از اینرو کانت در طبیعت «دلپذیری» موردی را تحلیل میکند که در آن خوشایندی حسی به زیبایی مرتبت(اعتلا) میدهد، به جای آنکه برای آن ایجاد مشکل کند. در نظر کانت، خوشایندی حسی «چیزی همنوع» بر خوشایندی زیباشناختی میافزاید. در جای دیگر، بعضی موضوعها بدین وسیله کسب زیبایی میکنند که ما آنها را میفهمیم. مثلاً: «زیبایی انسان،… زیبایی اسب، بعضی ساختمانها… مفروض به مفهوم غایتی اند، که چبود امر را معین میکند»، بدین استعدادها نیروهای تصوری مییابند. عمدۀ دلیل این امر آن است که «ذوق… در پیوند خوشایندی زیباشناختی با فکر، آن چیزی را کسب میکند که آن را تثبیت میکند…» بدون این ثبات، زیبایی «مبهم» میماند. طبق نظر کانت، «متجسم کردن» حسی از طرفی به موضوع خود (به مفهوم، معنی) نایل نمیشود، چرا که تصور حسی به معنی فکری عبور نمیکند، اما از طرف دیگر از آن پیشی میگیرد، یک چیزی بیش از آنچه با فکر بتوان بیانش کرد، بر آن میافزاید. به عبارتی، موجب گونهیی «خودویژهگی» موضوع میشود، آن را به واقعیتی توانمندتر ارتقا میدهد، که در عین حال ارتباط خود را با طبیعت از دست نمیدهد: «در واقع نیروی خیال… در آفرینش بسیار پرقدرت است، گویی دومین طبیعت مصالح است که طبیعت واقعی به آن میبخشد. به همین جهت آنچه را که در آنجا یافت میشود و تجربه بر ما بسیار روزمره مینماید، به همین جهت این تجربه در هنر بازپردازی میشود.»۱۳
Comments are closed.