احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: علیرضا شعاعی - ۲۰ سنبله ۱۳۹۱
بخش نخست
معاد به اندازۀ توحید در زندهگی انسان نقش دارد. از اینروست که معاد و رستاخیز از اصول دین اسلام دانسته شده است؛ زیرا باور به معاد، سبک زندهگی انسان را تغییر میدهد و رفتار انسانی را متحول میسازد و پایبندی او را به قوانین عقلانی و عقلایی و شرعی افزایش میدهد و اهداف زندهگی مادی دنیوی را به سوی اهداف متعالی چون متاله و ربانی شدن تغییر میدهد.
برای بسیاری باور معاد سخت و دشوار است. این در حالیست که قرآن از معاد به عنوان آسانترین واقعه در هستی یاد میکند و در مقایسه با آفرینش ابتدایی و ابداعی، امکان بلکه وقوع معاد را بسیار سهل و آسانتر از آن میداند. در آیات قرآنی، دلایل بسیاری بر مسالۀ معاد جسمانی و آسانی نظری و وقوع عینی آن سخن گفته شده و با اشاره به وقوع معاد در زندهگی مادی دنیوی، دلایل و شواهد بسیاری را بر امکان بلکه وقوع معاد جسمانی در جهانی دیگر بیان کرده است. نویسنده در این مطالب با مراجعه به آموزههای قرآنی بر آن است تا برخی از این دلایل و شواهد معاد جسمانی را در زندهگی روزمره و جهان مادی و دنیوی بیان کند.
نقش باور به معاد در سبک زندهگی انسان
بینش و نگرش انسان به خود و جهان، تأثیر بهسزا و شگرفی در چهگونهگی زندهگی انسان و تعامل با رخدادها و وقایع روزمره دارد. اگر انسان به خداوند اعتقاد داشته باشد و باورش بر پروردگاری خداوند قوی باشد، آثار آن در زندهگی این خواهد بود که خداوند را مالک هستی میداند که از روی رحمانیت و رحیمیت، آفریدهها را آفریده و به هدف و قصدی حکیمانه آن را پرورش و ربوبیت میکند تا هر موجودی به کمال بایسته و شایستهاش برسد. بر این اساس، معتقد به قوانین الهی در جهان و تاریخ و جامعه میشود و به سنتهای الهی گردن مینهد و ضمن انجام تکالیف و وظایف عبودیت، نسبت به رخدادها و وقایع جهان شکیبایی و صبر پیشه میکند و خود را در چارچوب خواستههای الهی قرار میدهد تا اینگونه رضایت خداوندگاری را بهدست آورده و اهداف آفرینش را در خود و جهان تحقق بخشد.
چنین بینش و نگرشی به معنای پذیرش معاد و رستاخیز است؛ زیرا جهان را قابل آن نمیداند که بتواند همۀ اهداف آفرینش از جمله محاسبه و مجازات منعم علیهم و مغضوب علیهم را در خود تحقق بخشد. انسان مومن و موحد، دلایل بسیاری را مییابد که بر لزوم و وجوب معاد و رستاخیز پس از مرگ تأکید میکند.
اما کسی که خداوند را باور ندارد یا اهل توحید در همۀ ابعاد از جمله ربوبیت و پروردگاری نیست، منکر معاد و رستاخیز خواهد بود و مرگ را پایان حیات و زندهگی بهطور مطلق خواهد دانست و به جای آنکه از مرگ به وفات تعبیر کند، به فوت یعنی نیستی و نابودی مطلق یاد میکند. چنین شخصی، همۀ معنای زندهگی را در همین زندهگی مادی دنیوی خلاصه میداند و تلاش میکند تا به هر شکلی شده، بر اساس لذت عمل کند و این دو روزه دنیا را خوش بگذارند. بر این اساس، چیزی به عنوان تکلیف در مقابل دیگری در خود احساس نمیکند و اگر به دیگران خدمتی انجام میدهد، بر اساس اصالت لذت و بده و بستان است. این گونه است که قوانین و مقررات وضعی از سوی انسانهایی با این گونه بینش و نگرش، همواره برای مدیریت تضادها و تقابلهاست و از نوعی عقلانیت مادی برخوردار میباشد و هیچگونه عواطف و احساسات در آن لحاظ نمیشود. بر همین اساس، همواره قوانین خشک و عقلانی حاکم بر جامعۀ آنان خواهد بود و چیزی به نام ایثار، عفو، احسان و محبت در آن جامعه وجود نخواهد داشت. روابط زناشویی که اوج روابط احساسی و عاطفی است، به شکل قراردادهای عقلانی تغییر ماهیت و شکل میدهد و بده و بستانها جای ایثار و عفو و احسان و مودت مینشیند.
در حقیقت دو سبک متفاوت زندهگی با دو بینش متفاوت و متقابل در جامعۀ انسانی شکل میگیرد که در یکی عواطف و احساسات در کنار عقل و شرع، حاکم بر روابط اجتماعی میان انسانها میشود و اهداف متعالی انسان و فضیلتهای اخلاقی در محور عملکرد انسانها جا میگیرد و هر کسی میکوشد تا صفات خدایی یابد و از مقام رحمانیت و رحیمیت به دیگران کمک کند و از مقام ربوبیت و پروردگاری به یاری و پرورش دیگران اقدام کند و در شکل دیگر از زندهگی، عقل مادی و اصالت لذت و حب ذات و شخص، حاکم بر روابط اجتماعی میشود و هر کسی میکوشد تا بهترین و بیشترین لذت را از زندهگی کوتاه دنیوی ببرد و اگر به دیگری خدمتی میرساند، به سبب همان پاسخگویی به نیازهای عاطفی و احساسی خود است؛ زیرا با خدمت به دیگری، احساس لذتی میبرد که آن را بخشی از نیازهای شخصی خود میداند. بنابراین، تنها به هدف لذت و بهرهمندی از زندهگی دنیوی است که همۀ تعاملات و روابط خود با چیزها و یا دیگران را سامان میدهد و بر همین اساس، روح ایثار و عفو و گذشت و مودت و محبت در ایشان کمتر بروز و ظهور میکند؛ زیرا عقل مادی اجازه نمیدهد که به دیگران جز در چارچوب لذتهای شخصی خود، فکر کند و برای آنان کاری و خدمتی را انجام دهد.
از نظر قرآن، معاد برای کسانی که معتقد به آن هستند، در اشکال گوناگونی ظهور مییابد. برخی معاد را زمینۀ بروز و ظهور صفات ذات الهی در خود میدانند که در جهان مادی آن را کسب کرده و متاله و ربانی شده اند. اینان در حقیقت عاشق خدایی شدن است و تمام توجهشان به وجه الله و وجه الله شدن است. اینان عاشقانی هستند که میکوشند تا «الی ربها ناظره» باشند (قیامت، آیات۲۲ و ۲۳) و خداوند را به نظاره نشینند و خود را آینه تمامنمای صفات و اسمای ذات الهی قرار دهند. خداوند در آیات قرآنی از این دسته به عنوان ابرار، مقربان، متالهان و ربانیون یاد میکند.
گروهی دیگر، کسانی هستند که معاد را برای خوشیهای آن میخواهند و تلاش میکنند تا با کسب صفاتی، در آینۀ صفات فعل خداوند خود را ببینند. اینان به جای آنکه در آینۀ اسما و صفات ذات الهی به خداوند بنگرند، در اندیشۀ آن هستند که در آینۀ صفات فعل خداوند از بهشت صفات فعلی الهی بهرهمند شوند. تلاش ایشان در حد همان رنگ خدایی گرفتن است. (بقره، آیه۱۳۸) این دسته همواره به جمال الهی مینگرند و میکوشند تا در خود صفاتی از فعل الهی را بروز دهند که بیانگر جمال الهی است؛ زیرا بهشت که چند شکل است و در برخی از آیات، هشت بهشت گفته شده تفاوتهای ماهوی بسیاری دارند که هر یک لایق دستهیی است. در آیات قرآنی از این دسته به عنوان اصحاب یمین یاد شده است. این گروه در زندهگی خویش اهل احسان، ایثار، بخشش، کرامت، عفو، مهر و مودت به دیگران هستند.
البته گروه سومی هستند که ایشان نیز از اصحاب یمین شمرده می شوند؛ آنان همواره در خوف و خشیت بهسر میبرند و متأثر از جلال الهی به جای جمال الهی یا کمال الهی هستند. اینان نیز به کارهای خیر اگر متوجه میشوند، برای رهایی از جلال الهی و اسما و صفات فعل جلالی الهی است. خداوند دربارۀ این افراد در آیات۶۰ و ۶۱ سوره مومنون میفرماید که ایشان از خوف جلال الهی در معاد، در کارهای خیر پیشی میگیرند. این دسته از مردمان بیشتر اهل تقوا، گریه، ابتهال، تضرع و مانند آن هستند.
بنابراین، در کسانی که به معاد و آخرت ایمان دارند، سه نوع بینش و نگرش وجود دارد که مبتنی بر محبت به کمال ذات الهی، عشق به صفات فعل جمال الهی و ترس و خوف از صفات فعل جلال الهی است. از اینرو، تفاوتهای معناداری حتا در سبک زندهگی این سه گروه میتوان یافت. حضرت علی(کرمالله وجهه) عبادت مردم را به سه دسته تقسیم میکند و می فرماید: ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار، و ان قوما عبدوالله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار؛ عدهیی خدا را برای رسیدن به ثواب عبادت میکنند که این عبادت بازرگانان و تجار است؛ و جمعی خدا را از روی ترس عبادت میکنند که عبادت غلامان و بردهگان است؛ و گروهی خدا را به جهت سپاسگزاری از نعمتهایش بندهگی میکنند و این عبادت آزادهگان است.
Comments are closed.