گزارشگر:بخش دوازدهم - ۲۰ سنبله ۱۳۹۱
بخش دوازدهم
احمدشاه مسعود اسناد و دلایل معتبری را مبنی بر بسته بودنِ راه سالنگ در دست داشت: «زمانی که حمله بر جلالآباد را شنیدم، به طرف پنجشیر حرکت کردم و به پنجشیر وقتی رسیدم که جنگ جلالآباد تمام شده بود و حکومت تمام فشارش را بالای سالنگ وارد کرد تا راه را باز کند. در آنزمان سالنگ بهدست ما بود و تنها در اثر تقاضای مردم کابل، فقط به مواد ارتزاقی و خوراکی اجازه داده میشد که از راه سالنگ عبور کنند. آنها اطلاع دادند که باید به صورت فوری سالنگ مسدود شود. من به ایشان گفتم که سالنگ تنها به روی کاروانهای مواد ارتزاقی باز است و چون جنگ در اطراف جلالآباد موفق نگردیده است، بنابران نمیتوانم تمام مردم کابل را از گرسنهگی هلاک بسازم. در سالنگ مقاومت شدید صورت گرفت و اضافه از ۶۰ مجاهد شهید گردید. من دیدم که بند ساختن سالنگ بیمفهوم است؛ زیرا در جلالآباد جنگ خاتمه یافته بود و در باقی حصص نیز جنگ نبود و مهمات من نیز رو به تمام شدن بود و در ذخیرهگاهها هیچچیز باقی نمانده بود و پاکستان نیز بالای ما ارسال مهمات و مواد تسلیحاتی و خوراکی را قطع نموده بود. وقتی من به پنجشیر رسیدم که قوماندانان سالنگ آمدند. من برایشان گفتم که از سالنگ عقبنشینی کنید و ببینید که چه میشود. پاکستانیها دلیل شکستشان را در جلالآباد، باز بودنِ راه سالنگ میدانستند. در حالی که در نزد ما گزارشهای تاریخوار موجود است که در طول جنگ جلالآباد، راه سالنگ مسدود بود و بعد از آنکه حکومت تبلیغات کرد که گویا سالنگ باز شده است، من به پاکستانیها گفتم اگر سالنگ باز میبود، پس چرا حکومت کابل یکماه بعد از جنگ جلالآباد تبلیغاتی وسیع بهراه انداخت که گویا موفق به تسخیر سالنگ شده است و خبرنگاران را از کابل به سالنگ برد؟» (۳۳)
در راه سروبی و جلالآباد نیز حکومت از تاکتیک فوقالعاده موثر استفاده کرد. قوماندان محمد انور جگدلک، آمر مجاهدین سروبی، این تاکتیک حکومت را بیان کرده میگفت که آنها دست به مانور جدید زدند. طوری که شبانه موترها و تانکهایشان را به منطقه درونته میفرستادند و روزانه آنها را دوباره داخل شهر جلالآباد میکردند و چنان وانمود میساختند که گویا شاهراه باز است و کاروانهای نظامی از کابل میرسد. (۳۴)
این تاکتیک حکومت اولاً روحیه مدافعین و اهالی را بالا برد و از طرف دیگر در صفوف شکنندِ مجاهدین، درز عمیقی ایجاد کرد و تا سالهای بعد نیز سوءظن و بیاعتمادی بین مجاهدین دیده میشد.
د: انتخاب نادرست: حامیان نظامی جهاد افغانستان میخواستند تا به مجرد خروج آخرین سرباز شوروی از افغانستان، یکی از مراکز عمده حکومتی را تصرف کنند و به این ترتیب نشان دهند که حکومت کابل در حالت سقوط قرار دارد و این نیروهای شوروی بود که آن را روی پا نگهداشته بود. برای این منظور آنها برنامه حمله بر جلالآباد را روی دست گرفتند و در تسخیر آن ناکام شدند. انتخاب جلالآباد به حیث اولین و بزرگترین نقطه از چندین نگاه توام با اشتباه همراه بود .نخست اینکه مجاهدین این ولایت بنا بر عوامل مختلفی که قبلاً ذکرگردید، در آخرین سالهای حضور نیروهای شوروی از جنگ و مبارزه منظم و منسجم دست کشیده بودند. مجاهدین جبهات عظیم این ولایت به شکل شوقی و آماتور به جهاد میپرداختند و قابلیت رزمی آنها به مراتب پایین آمده بود، و از طرف دیگر تقریباً اکثر ولسوالیهای این ولایت از سکنه خالی و متروک شده بود.
حامیان نظامی جهاد افغانستان با درنظرداشت اینکه در سایر ولایات مشکلات فراوان در پیش رو بود و متحدین وفادار مانند ننگرهار نداشتند، به آن ولایت روی آوردند.
جبهات پکتیا و پکتیکا در مقابله با خوست و لوگر قرار داشتند. در خوست حکومت از حمایت ملیشههای قدرتمند برخوردار بود و در لوگر قوای عظیم از نیروهای حکومتی جابهجا شده بودند و در هر بیشه و بیابانِ آن یک قرارگاه حکومتی بود و در میان فرماندهان بزرگ این ولایت، حامیان جهاد افغانستان کمتر نفوذ داشتند.
در شمال احمدشاه مسعود حکمروایی میکرد که برنامههای او کاملاً با استراتژی پاکستان و حامیان نظامی جهاد در تضاد بود. او در دهها مساله با مقامات پاکستانی در مخالفت بود، حتا او به استراتژی حمله بر پایگاههای دوردست و پیشروی به سوی مراکز عمده اعتقاد داشت، نه حمله بر شهرهای بزرگ. او به سخنان بزرگان جنگهای گوریلایی معتقد بود که گفته بودند “یکی از مهمترین مسایل در جنگ، حمله به استراتژی دشمن است. بعد از آن، برهم زدن اتحاد در میان صفوف آنها میباشد و بالاخره بهترین عمل، حمله بر لشکر است. بدترین پالیسی، حمله بر شهرهاست؛ به شهرها وقتی حملهور شوید که چاره یا بدیل دیگری موجود نباشد. هرگاه جنرال قادر به صبر و حوصله نباشد و به عساکرش دستور دهد تا مانند مورچهگان در اطراف دیوارهای شهر تجمع نمایند، یکسوم لشکر بدون تسخیر شهر از بین خواهند رفت. این است سرنوشت چنین حملات.” (۳۵)
در غرب، نیروهای هرات و قندهار از مرکز بسیار دور بودند که هر نوع پیشروی و موفقیت آنها کابل را با خطر جدی مواجه نمیساخت. در غزنی، فرماندهان سرکش حکمروایی میکردند. آنها هیچ گاه نمیخواستند زیر بار پاکستان و حامیان نظامی جهاد افغانستان قرار گیرند. بنابران، با درنظرداشت این مسایل، جلالآباد برای این منظور انتخاب شد.
Comments are closed.