احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۳ حوت ۱۳۹۲
عتیقالله ساکت
سرانجام، کشته شدنِ بیستویک تن از سربازانِ نیروهای نظامیِ دولت افغانستان، از روی یک حقیقتِ نسبتاً غامض پرده برداشت و رسوایی طرحِ ناکامِ روند انتقال را به تمامِ مردم و جهانیان ثابت نمود. حالا دیگر هیچ جمله و کلمۀ جدیدی برای توجیه این نقیصۀ بزرگ وجود ندارد و کدام واژه و یا هم ادبیاتِ بهخصوصی در نزد سخنگویان و نظریهپردازانِ این طرح (انتقال کامل مسوولیتهای نظامی) باقی نمانده و مردم هم از شنیدنِ جملات تکراری و واژههای فرسودهیی که بالاتر از هزار بار به گوششان خورده، خسته شدهاند.
اکنون، مردم چهرههای اصلیِ طرح روند انتقال و اغراضِ ایشان را از پسِ این حادثه بهوضوح درک نمودهاند و حادثۀ غازیآباد ولایت کنر، دقیقاً همان چیزی بود که آقای کرزی و مجریان طرح انتقال، خواستارش بودند. از اینپس، تعریفی که مردم از طرح انتقال دارند، عبارت است از: «انتقال قدرت از نیروهای خارجی به طالبان و القاعده». زیرا از همان آغاز این طرح، حتا یک کودک هم میدانست به هیچوجه یک برنامۀ سنجیدهشدۀ دولتی و ملی در مطابقت با واقعیتهای موجود جامعۀ ما نیست، بلکه یک دسیسۀ آشکار بهخاطر تقویت طالبان و تضعیفِ ارتش ملی میباشد. اساساً این توطیۀ خاینانه بهوسیلۀ استخباراتِ آیاسآی و افراد نفوذی ایشان در ارگ ریاستجمهوری ـ که در حال حاضر در مواقفِ گوناگونِ دولتی برای برآورده شدنِ اهداف و مقاصدِ بهخصوص سیاسی فعالیت میکنند ـ به منصۀ اجرا گذاشته شد. مجریانِ این طرح برای تطبیق آن تا خروج نهایی سربازان بینالمللی از افغانستان، همواره به چشمِ مردم و جهانیان خاک میپاشند و این فریاد را در محافل سیاسی کشورهای خارجی بلند میکنند که حالا نیروهای نظامی افغانستان به همۀ مردم جهان اطمینان میدهند که بهتنهایی و بدون کمک نیروهای خارجی، قادر استند طالبان و القاعده را سرنگون و حملاتِ ایشان را خنثا سازند. حال آنکه اینجا در میدان واقعی جنگ، بهدور از تالارها و مهمانخانههای پُرزرقوبرقِ سفیران و نمایندهگان سیاسی، واقعیت طوریست که نیروهای نظامی دولت، هر روز در برابر طالبان قربانی میدهند و همین افراد مبتکرِ طرح ناکامِ روند انتقال، این حقایق را از چشم مطبوعات مردمِ ما و جهانیان مخفی میسازند. در حالی که حتا یک کودک میداند، زمانی که نیروهای نظامی پنجاهودو کشور در مقابله با القاعده و طالبان طی مدت سیزده سال مبارزۀ پیگیرانه کم میآورند، امکان ندارد یک ارتش نامنظم و ضعیف جای آنها را پُر کند! آیا همین ارتش که در درون صفوفش حتا افراد مربوط به آنطرف سرحد زیر نام قبایل آزاد به عنوان سرباز جذب شدهاند، قادر به حملِ این مسوولیت بزرگ خواهد بود، در حالی که در میدان عمل، حادثۀ کنر به عنوان مشت نمونۀ خروار پاسخِ این سوال است؟
اکنون وقت آن فرا رسیده که طراحان و مجریانِ روند انتقال به پای میز محاکمه کشانیده شوند و از ایشان با جدیت توضیح بخواهند که با چه منطق و با چه
محاسبهیی، طرح زودهنگامِ خروج نیروهای خارجی را در همچو شرایط حساس مطرح نمودند، در حالی که خود شاهد هستند روزانه دهها تن از نیروهای نظامی افغانستان، از فرط ضعف و… ادامه صفحه ۶
آسیبپذیریهای گوناگون چون ضعف استخباراتی، موجودیت شکافهای ملیتی، قومی و زبانی، فقدان تجربه و کارآزمودهگی و غیره کشته میشوند!
و اما حادثۀ کنر:
به مجرد کشته شدنِ بیستویک تن از سربازان نیروهای نظامی در یک حملۀ از قبل طراحیشده، دولت افغانستان بدون ارایۀ کوچکترین دلیل موجه، همانند گذشتهها و طبق عادت، به همان روشهای کهنه و افادهناپذیر فرافکنی و انتساب متوسل شد و بهخاطر کتمان معایب و نواقص داخلی خود، مستقیماً پاکستان را در این حمله مسوول دانست و این عمل را به ایشان نسبت داد.
مقامات دولت افغانستان حملۀ مذکور را نوعی عملِ تلافیجویانه در مقابل کشته شدنِ بیست سرباز پاکستانی تعبیر نمودند که چندی پیش بهوسیلۀ طالبان پاکستانی در نزدیک مرز افغانستان کشته شده بودند.
حالا بیایید ببینیم که گناه پاکستان در این قضیه چیست؟
همۀ ما و شما شاهد عینی و تاریخی هستیم که یک گروهِ خاص به رهبری آقای کرزی، همواره در محافل سیاسی ملی و
بینالمللی، انگشت انتقاد را به سوی نیروهای خارجی دراز کرده و آنها را از بابتِ همکاری با قوای مسلحِ افغانستان و هماهنگی قوای هوایی ایشان با ارتش ملی، شدیداً مورد انتقاد قرار میدهد. یک تن از اعضای این گروه بهصراحت در برابر نمایندهگان مردم در یکی از مجالس بزرگ که در آنجا سفیران کشورهای خارجی نیز حضور داشتند، اعلان نمود که حملات قوای هوایی نیروهای بینالمللی، تحت هیچ شرایطی دیگر در خاک افغانستان قابل قبول نیست. او با اعلام این موضعگیری، حتا کوچکترین استثنا را هم به اندازۀ سوراخ سوزن باقی نگذاشت و همۀ همکاریهای خارجیها را زیر سوال برد. از آن گذشته، بالاتر از هشتصدوپنجاه تن از زندانیان خطرناکِ مربوط طالبان را بدون هیچ توجیهی از زندان بگرام رها ساختند که طبعاً رهایی این نوع زندانیان، در راهاندازی عملیاتهایی نظیر حمله به یک پاسگاه مرزی در کنر نیز میتواند تأثیرات خود را داشته باشد. بهرغم این واقعیتها، بازهم میبینیم که دولت افغانستان با چشمپارهگی، کشور همسایه را در اینگونه حملات متهم میکند.
افغانستان بهویژه در موجودیتِ دولت کنونی، شاید یکی از بدترین همسایههای پاکستان باشد که این کشور همسایهگیاش را تحمل میکند. امروز مردم پاکستان نیز مانند شهروندان افغانستان در برابر سیاستهای چندپهلو و دیپلماسی یکتعداد افراد قبیلهگرا گیر مانده و شدیداً رنج میبرند و با تمام قوت تلاش میورزند خود را از شرِ این نوع سیاستهای ناهمگون نجات دهند. از یکطرف دولتمردان کشور، همکاریهای رایگانِ کشورهای خارجی را در این نوع حملات رد میکنند و از طرف دیگر، زمانی که مغلوب دشمن میشوند، گناه آن را به دوش پاکستان میاندازند. از یکطرف رهبران دستگیرشدۀ طالبان را به جانِ مردم بیدفاع و نیروهای نظامی افغانستان رها میسازند و از طرف دیگر، با دیدهدرایی کشور پاکستان را ملامت میکنند. از یکطرف علل اصلی همۀ ناامنیهای کشور را پاکستان قلمداد میکنند، و از طرف دیگر زمانی که آن کشور پیشنهاد معقولی را به منظور قانونمندشدن روابط هر دو کشور مبنی به رسمیت شناختنِ مرز میان دو کشور مطرح میکند، باز همینها سروصدایشان بلند میشود که ما در میان پاکستان و افغانستان مرز نمیخواهیم؛ زیرا مرزبندی میان این دو کشور باعث جداسازی اقوام و قبایل مردمانِ دو طرف سرحد میگردد. حالا خود قضاوت کنیم که در این جنگ کیها ملامتِ واقعی استند؟
و اما پیامدهای این حمله در میان دو طرف:
امروز اگر اینطرف بحث بر سر ماتم ملی است، ولی آنطرف در میان مهاجمین جشن پیروزی جریان دارد. اینجا و اینطرف بحث بر سر توزیع پول اعانه و همکاری با بازماندهگان کشتهشدههاست، درحالی که آنطرف بحث بر سر تقسیم جوایز و پاداش برای افراد بهاصطلاح قهرمانِ این معرکه است. اینجا صدای قرائتِ آیات صبر و شکیبایی بلند است، ولی در آنجا صدای قرائت سورۀ فتح و نصرت الهی برای راهاندازی حملات بیشتر تروریستی. اینجا روحیۀ سربازان رو به تضعیف میرود، در حالی که آنجا شاید به صدها تن افراد دیگر با ملاحظۀ این حملۀ موفقانه، به صفوف طالبان جذب شده باشند. اینجا نیروهای نظامی و خصوصاً وارثین قربانیان، همدیگررا به شکیبایی دعوت میکنند، در حالی که در آنجا مهاجمین بهخاطرتقویت هرچه بیشتر روحیۀ جنگی افرادشان، خندۀ مستانه سر میدهند. به این ترتیب، ممکن صدها تنِ دیگر با ملاحظۀ این موفقیتها، به صف اینان بپیوندند. مسلماً این حالت زنگ خطریست برای افغانستان که درآینده شاید وضعیت از اینهم بدتر شود. اما شاید وضعیتهای بدتر، شرایط مطلوبی باشد برای آقای کرزی بهخاطر فراهم شدن یک بهانۀ بسیار خوب برای تدویر نشدنِ انتخابات ریاستجمهوری و ابقای وی بر قدرت!
از فرستادنِ یک چرخبال تا دریغ کردن از چند قدم کوتاه:
چندی پیش، زمانی که یک تن از چهرههای سطح رهبری طالبان بهنام «ملا عبدالرقیب» در پاکستان کشته شد، بلافاصله آقای کرزی او را شهید خواند و جسد او را با اکرام و اعزازِ بیمانند توسط یکی از چرخبالهای نظامی وزارت دفاع نزد خانوادهاش در ولایت تخار فرستاد. اما زمانی که اجساد آغشتهبهخون بیستویک تن از سربازان ارتش ملی در برابر منزلش قرارگرفت، حتا یک قدم به سوی آنها نگذاشت و در مراسم جنازۀ ایشان شرکت نکرد.
اینکه آقای رییسجمهور بهخاطر انتقال جسد یکی از چهرههای خطرناک طالبان، حتا یکی از چرخبالهای ارتش را بهکار میبندد و او را شهید صلح میخواند، ولی در نماز جنازۀ شهدای ارتش که در چند قدمی منزل و ادارهاش برگزار میشود شرکت نمیکند، بسیار سوالبرانگیز است. مبادا او به این امر معتقد شده باشد که کشتههای سربازان ارتش و پولیس، حرام و از طالبان شهید اند و به این لحاظ، یکی را اعزاز و دیگری را خوار میدارد!
Comments are closed.