احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ 6 حمل 1393 - ۰۵ حمل ۱۳۹۳
هیأت کانگرس امریکا که بهتازهگی از افغانستان دیدار کرده و در گفتوگو با رییسجمهور کرزی، نگرانیها نسبت به عدم امضای توافقنامۀ امنیتی میان دو کشور را جدی خوانده است. به گفتۀ این هیأت، عدم امضای توافقنامۀ امنیتی دوجانبه، به گزینۀ صفر راه میبرد که در آن صورت، کمکهای مالی و نظامیِ غرب به افغانستان نیز متوقف میشود.
این سخنان به گونۀ روشن، نشاندهندۀ وضعیتِ پیچیده و بحرانی کشور در حال حاضر و بهویژه پس از خروج نیروهای خارجی میتواند باشد؛ وضعیتی که اگر خوشبینانه به آن نگاه کنیم، چیزی از آنچه که توماس هابز به «وضع طبیعی» تعبیر کرده، کم ندارد. به گفتۀ هابز اندیشمند بزرگِ سیاسیِ سدۀ نوزدهم میلادی، در وضعیت طبیعی، انسان تبدیل به گرگِ انسان میشود. برگشت به چنین وضیعتی، اگر در دیگر نقاط جهان کمتر قابل تحقق باشد، ولی در افغانستانِ بحرانی همواره به عنوان یک احتمال، نگرانکننده بوده است.
وقتی اهل سیاستِ افغانستان از برگشت به گذشته هشدار میدهند، دقیقاً میتوان سخنانِ آنها را در مورد گذشته، همان وضعیتِ طبیعی تلقی کرد. آیا تسلط رژیم طالبانی بر یک کشور به معنای استقرارِ وضعیت طبیعی نمیتواند باشد؟… هشدار اصلی نیز در برگشتِ این گروه و یا گروههای مشابه به قدرت است. از جانب دیگر، این سخنِ کارل پوپر اندیشمند دیگر سیاسی را هم باید آویزۀ گوش کرد که به دولتهای دموکراتیک هشدار میدهد که برگشت به گذشته را همواره جدی بگیرند که بزرگترین خطر برای دولتهای دموکراتیک، برگشت به گذشته و استقرار دوبارۀ توتالیتاریسم میتواند باشد.
با توجه به این مسایل، اینگونه هشدارها در افغانستان که تازه راهِ مردمسالاری را آغاز کرده، بیشتر از جاهای دیگر نگرانکننده شمرده میشود؛ بهویژه این نگرانی زمانی اوج میگیرد که عملاً گروه حاکم بر کشور بدون توجه به مصالح و مطالبات جامعه، دست دوستی به سمتی دراز کرده که اندیشهیی جز تباهیِ کشور در سر ندارد.
آقای کرزی در واپسین روزهای زمامداری خود به عنوان رییسجمهوری افغانستان، نهتنها مناسبات کشور را با متحدان بینالمللی آن در حال تباه کردن است، بل تلاش میورزد به گونهیی مسالۀ افغانستان را منطقهیی سازد.
طرح منطقهیی کردنِ مسالۀ افغانستان، یادآور سالهای تلخِ دهۀ هفتاد و پس از آن میتواند باشد که افغانستان به گونۀ تحمیلی به دامنِ کشورهای منطقه سقوط کرد و ثمرۀ جهاد و فداکاریِ چهاردهسالۀ مردم به باد رفت. در آن زمان وضعیت به گونهیی شکل گرفت که منطقهیی شدنِ مسالۀ افغانستان به شکل طبیعی رقم خورد. بسیاری از رهبران کشور در آن زمان که سکاندار نظام بودند، تلاشهایی را آغاز کردند که افغانستان را از دامِ کشورهای منطقه نجات بخشند، ولی در آن زمان تحققِ چنین امری با توجه به کاهش علاقهمندی جهانِ غرب به موضوع افغانستان، کار بسیار دشواری بود.
در آن زمان همه به یاد دارند که برخی کشورهای منطقه، افغانستان را عمق استراتژیکِ خود توصیف میکردند و دم از ایجاد امپراتوری منطقهیی میزدند. در آن سالها افغانستان بهسانِ توپ فوتبال هر لحظه از یک سو به سوی دیگر پرتاپ میشد و رقبای مختلف در این میدان تلاش داشتند که منافعِ خود را در تباهی کشورِ ما جستوجو کنند. یک روز در پاکستان، یک روز در عربستان و روزی در کشوری دیگر مسالۀ افغانستان به بحث و بررسی گذاشته میشد، ولی بهجای جستوجو برای رفعِ مشکلات و بحران، هر روز مشکلات و بحرانِ افغانستان را فربهتر میکردند.
پیدایشِ طالبان در آن سالها در صحنۀ سیاسی افغانستان، به هیچوجه نتیجه و معلولِ شرایط نبود، بل شرایط به گونهیی مدیریت شد که ظهور طالبان طبیعی تلقی گردد. استقرار حاکمیتِ طالبان بر بخشهایی از کشور که به دنبال جنگهای خونین به دست آمد، محصول نگاه منطقهیی به مسالۀ افغانستان بود؛ کشورهای که عملاً منافعِ خود را در افغانستانِ بنیادگرا سراغ میکردند، چنین وضعیتی را به وجود آوردند. اما حادثۀ یازده سپتمبر ۲۰۰۱، سبب شد، مقاومتِ ملی مردم افغانستان با ارادۀ جهانی گره بخورد و کشور ما از چنگِ کشورهای منطقه بیرون شود. البته وقتی میگوییم کشورهای منطقه، این به معنای دشمنی و خصومت با هیچ کشوری نیست. افغانستان در پیوند با کشورهای منطقه، فقط بر اساس سیاستهای معقول و عقلانی میتواند به شکوفایی و توسعه برسد، ولی نباید همواره خوشباور بود که هیچ طرح و برنامهیی مغایر با مصالحِ ما در دستگاههای سیاسی و استخباراتی کشورهای منطقه دربارۀ افغانستان وجود ندارد. برخی از این کشورها هنوز خوابهای خوشِ گذشته را میبینند و خیال خام امپراتوری را در سر میپرورانند. این سیاستها بدون تردید میتوانند در تضاد با منافع مردمانِ این کشورها قرار داشته باشد.
به هرحال آنچه که در روزهای اخیر از سیاستهای ارگ میتوان برداشت کرد، رسیدن به چنین توافقی در مورد وضعیتِ افغانستان با برخی کشورهای منطقه است. آقای کرزی حس میکند که در پایان سالهای حکومتداری، در سیاستهایش شکست خورده و هرگونه تغییر در افغانستان میتواند منجر به پیامدهای خطرناک برای او شود. به همین لحاظ میبینیم که سیاستهای امروزیِ آقای کرزی بیشتر از اینکه جهانی باشد، رنگ منطقهیی به خود گرفته و در این سیاستها عمدتاً بر توافق و گفتوگو با گروههای خشونتگرا تأکید میورزد.
شنیدنِ ضجههای برادر احمد سردار روزنامهنگار کشور که در آستانۀ نوروز، او و خانوادۀ معصومش قربانی هیولای خشونت شدند، برایم بسیار تکاندهنده بود. این ضجهها روی دیگرِ خشونتِ عریان را نشانم دادند؛ همان خشونتی که بیشتر از یک دهه پیش گروههای تندرو در افغانستان به نام مقدسات، در ملای عام انجام میدادند. آیا آقای کرزی خواهانِ برگشت به چنان روزهایی است؟ آیا او میخواهد که فرزندانش در سایۀ چنان حاکمیتهایی زندهگی کنند؟ آیا او خواب اسارت را برای دخترانش دیده است؟
اینها پرسشهاییاند که آقای کرزی باید در محکمۀ وجدانِ خود به آنها پاسخ بگوید!
Comments are closed.